✳️نقش نخبگان سیاسی در ساخت دوره پهلوی اول ، مورخ درباره «دولت‌سازی در دوره پهلوی اول» طی سخنانی عنوان کرد: در میان عواملی که در تأسیس یک دولت و جریان تثبیت یا فروپاشی آن مؤثر است می‌توان به ساختار سیاسی دولت و چگونگی شکل‌گیری این ساختار اشاره کرد؛ بحثی که فرایند دولت‌سازی نام دارد. گفته می‌شود فرایند دولت‌سازی از سوی نخبگان جامعه صورت می‌گیرد و این مسئله در زمینه تأسیس دولت به‌خوبی آشکار است.   وی در ادامه افزود: در بحث نقش نخبگان سیاسی در دوره پهلوی اول باید گفت که ما باید یک نگاه زمان‌مند داشته باشیم؛ یعنی عقب‌گرد تاریخی به سال‌های 1287 تا 1299 که در این سال‌ها به واسطه ناکامی مشروطه در تحقق اهداف خود که برقراری یک نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی پارلمانی و تأسیس مجلس ملی و ایجاد مجلس محدود به قانون است، مشروطه ناکام ماند و دخالت قدرت‌های بیگانه هم به حدی رسید که به تسخیر مناطقی از ایران رسید.   اکبری اظهار داشت: در این شرایط اوضاع ایران به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی دچار نابسامانی و هرج‌ومرج برآمده از زوال سلطنت قاجار و ناکامی مشروطه و دخالت بیگانگان شد. این امر باعث شد که یک چرخش در گفتمان نخبگان سیاسی ایجاد شود که به تأسیس یک دولت مقتدر مرکزی برسد.   وی با اشاره به نقش و تأثیر قدرت‌های بیگانه در شکل‌گیری گفتمان داخلی گفت: به عنوان مهم‌ترین قدرت بیگانه در ایران از زمانی که نتوانست قرارداد 1919 را اجرا کند، در خیلی زمینه‌ها در ایران ناکام ماند و به دنبال یک راه حل تازه بود. سرانجام هم با پیش آمدن وضع مذکور این قدرت راه حل را در اجرای یک برنامه‌ای که بتواند دولت ضعیف قاجار را براندازد و یک دولت مقتدر و کارآمد اما نظامی روی کار بیاورد، دید.   این پژوهشگر اظهار داشت: در این شرایط که هم نیروهای داخلی و هم خارجی خواهان تأسیس قدرتی مقتدر در ایران بودند، بین نخبگان سیاسی و جریانات روشنفکر بر سر ساختار قدرت در آینده ایران نوعی انشقاق ایجاد شده بود؛ به گونه‌ای که سه جریان اینجا قابل ردیابی است: جریان اول همان مشروطه‌طلبان سابق هستند که همچنان بر تأسیس نظام سلطنت تأکید دارند، اما اینها به انفعال کشیده شدند؛ چون گزینه و راهکار مناسب برای بازگرداندن اصول مشروطه در ایران را نداشتند. جریان دوم کسانی بودند که جریان مشروطه ایرانی را مطرح می‌کردند و این تز متأثر از فکر افرادی مثل آخوند خراسانی و میرزای نائینی هم بود.   وی ادامه داد: جریان سوم هم خواهان پیاده‌سازی الگوی تجدد آمرانه در ایران بودند و اینها توانستند در سطح جامعه هژمون ایجاد و به تأسیس دولت جدید در ایران تحت عنوان پهلوی اول اهتمام کنند. گام اول این نخبگان عضویت در کمیته آهن در سال‌های منتهی به کودتای 3 اسفند بود که توسط انگلیسی‌ها سامان‌دهی شده بود.   اکبری با بیان اینکه طیفی از نخبگان بنام و برجسته مثل  و  هم در این جریانات به مخالفت با اقدامات رضاخان و نخبگان غرب‌گرا اهتمام ورزیدند، گفت: اما در این برهه تاریخی کفه ترازو به نفع گروه دوم چربید و آنها توانستند تا حد زیادی اقدامات خود را ساماندهی کنند؛ اشخاصی همچون تیمورتاش و در اینجا نقش مهمی بازی کردند.   وی همچنین توضیح داد: آنچه در یک روند تاریخی اتفاق افتاد یک جریان معکوسی بود طی آن، نخبگان همچون لیبرال‌ها و غرب‌گراهای اوایل مشروطیت با تندروی‌ها و تأکید بر غربی‌سازی ایران و نادیده انگاشتن زمینه تاریخی هویتی و فرهنگی ایران با صرف پرداختن به الگوی پیشرفت غربی در جامعه مذهبی، نتوانستند اقبال عمومی را کسب و میدان اجتماعی را با میدان سیاسی هماهنگ کنند. بنابراین اگرچه به‌ظاهر ما شاهد یک دولت مقتدر و مرکزی در ایران هستیم و مجلس ملی و مطبوعات داریم، اما آنچه بعد از سال‌های 1305 اتفاق می‌افتد چنبره یک دیکتاتوری آهنین در ایران است که دیگر رضاخان را از حالت منجی و قهرمان سیاسی به شخصی مستبد تبدیل می‌سازد که تنها خودش باید در مرکز هرم قدرت باشد. https://instagram.com/iichs.ir @iichs_ir