✳️حافظان امنیت ✳️
#خاطره_ای_در_خصوص
#شهید_محسن_جمشیدیان
از زبان
#آزاده
سر افراز و
#جانباز
معزز
#حاج_مصطفی_صادقی_پور
این خاطره مربوط به اولین اعزام آقای
#صادقی_پور
به مناطق عملیاتی
#کردستان
است که نحوه
#شهادت
مظلومانه
#جوان
رشید و نازنین
#شهید_محسن_جمشیدیان
نقل را کرده است . در همان روزهای اول، فرمانده سپاه
#دیواندره
تذکراتی جدّی دربارۀ نا امنی منطقه دادند و همه را
#ملزم
کردند که
#قوانین
را رعایت کنند . برخی از این
#قوانین
عبارت بودند از:
#ممانعت
از گشت وگذار در شهر
#منع_خروج
از مقر سپاه به صورت
#انفرادی
. برای خارج شدن می بایست حتماً
#دو_نفری
و با
#اسلحه
بیرون می رفتیم که البته آن هم در موارد
#ضروری
میسّر بود. خبرها و اتفاقات
#عجیب
و
#ترسناکی
می شنیدیم. یک روز خبر آمد که : چند روز پیش
#کومله_ها
یک نفر را گرفته اند،
#سرش
را بریده اند، با
#سرنیزه
بدنش را
#سوراخ_سوراخ
کرده اند و کنار خیابان گذاشته اند. وقتی اسمش را پرسیدیم گفتند:
#محسن_جمشیدیان
#محسن
بچه محل ما بود.
#محسن
را به خوبی می شناختم. کسانی که
#بدن
او را دیده بودند، از
#قساوت
و
#بی_رحمی
نیروهای
#ضد_انقلاب
حرف های عجیب و غریبی می زدند. بعدها از زبان
#اقوامش
شنیدم که وقتی جنازۀ
#شهید_محسن_جمشیدیان
را با تعداد دیگری از
#شهدا
برای
#تشییع
و خاک سپاری به محل سکونتش آوردند، درِ تابوت
#شهید_جمشیدیان
بسته بود و نمی گذاشتند باز کنند. به اصرار
#خانواده_اش
درِ تابوت را باز کردند تا یک بار دیگر
#محسن
را ببینند و با او وداع کنند . به چند نفر از افراد
#خانواده
اجازه دادند که جنازۀ
#شهید
را ببینند. وقتی بدن بی سر
#شهید
را مشاهده کردند ، بی اختیار این
#جمله
بر زبان ها جاری شد :
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_ع
پدر
#شهید
بیماری
#قلبی
داشت. به بهانه هایی او را سرگرم کردند که
#جنازۀ
فرزند خود را نبیند؛ ولی بهانه و اصرار دیگران فایده ای نداشت. برای لحظه ای کنار تابوت
#فرزند
خود رفت و با مشاهدۀ
#بدن
او
#بی_هوش
شد و به زمین افتاد. او را به
#بیمارستان
بردند و خانواده اش را از کنار تابوت
#شهید
متفرق کردند .
#سالروز_شهادت
🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹