🍒🍃🍒🍃🍒🍃
#رمانغریبآشنا
#121
فقط گفتم میخواستن به زور شوهرت بدن که ترسیدی وفرار کردی!
_مرسی عمه.. مرسی که هستی.. خداروشکر که دارمت..
_منم خداروشکر میکنم که تورو دارم، که چشم های قشنگت رو دارم..
پاشو برو یه کم استراحت کن خون توی صورتت نمونده!
دلم میخواد تا دخترا که برمیگردن سرحال و خوشگل باشی.. پاشو قربونت برم..
پیشنهادش رو باجون ودل قبول کردم چون چشم هام هلاک ده دقیقه خواب عمیق بودن
به سختی باز نگهشون داشته بودم
لباس های تمیز و نو بهم داد
و برخلاف من که اصرار داشتم روی زمین بخوابم، مجبورم کرد توی تخت پانیذ بخوابم..
اونقدر رختخواب و لباس هام گرم ونرم بود که سرم به بالش نرسیده بود که نفهمیدم کی خوابم برد!
#کپیممنوعحرام
@khaleghezi
🍒
🍒🌻
🍒🌻🍒
🍒🌻🍒🌻
🍒🌻🍒🌻🍒
🍒🌻🍒🌻🍒🌻
🍒🌻🍒🌻🍒🌻🍒