#داستان
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
📖آقای خورشید مهربان
#قسمت_پنجم
داشتم به حرفهای حلیمه فکر میکردم که صدای صلوات بلند🗣شد. مردم آرام آرام راه را باز کردند و آقایی قدبلند از بین جمعیت جلو آمد.
صورتش خیلی روش بود مثل خورشید🌞 اسمش را گذاشتم آقای خورشید، دست بابا🧔را کشیدم و گفتم: این آقای نورانی پادشاه🤴است؟
بابا خندید☺️ و گفت: از پادشاه هم بزرگ تر است. این آقا همان✨امام رضایی است که همیشه از خوبی هایش برایت میگفتم.
خیلی از او خوشم آمد❤️ بابا راست می گفت، از صورتش هم معلوم بود چقدر مهربان است. وقتی از جلویمان رد می شد، نگاهی به من انداخت و لبخند زد اسمش را گذاشتم آقای خورشید مهربان😃
آقای خورشید مهربان جلوی جمعیت ایستاد و مردم پشت سرش ايستادند. وقتی با آن لباس سفید نماز می خواند، انگار خورشید 🌞روی زمین🌎 ایستاده بود و سجده می کرد...بعد از نماز هم دستهایش را به سمت آسمان بلند کرد مردم «الله اكبر» گفتند...
#ادامه_دارد
🌸کودکیارمهدوی محکمات:👇
🆔
@koodakyaremahdavi