|⇦•این همه با آبرو من هم یکی ..
#روضه و توسل به حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام اجرا شده شب پنجم محرم ۹۸ به نفس حاج محمد رضا طاهری •✾
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
دست در دست عمه جانش زینب داره عبدالله بن الحسن .. سفارش ابی عبدالله بوده بعد از قاسم ؛ حضرت فرمود خواهرم خیلی مراقب عبدالله باش .. خیلی بیقراره .. بیقراره شهادتِ .. اما امانت برادرم حسنِ .. من برا قاسم خجالت زده داداشم هستم .. هی میگه والله لا افارق عمی .. عمه جان من از عمو جدا نمیشم ... گفت :
این همه با آبرو من هم یکی
آیه های زیرو رو من هم یکی
ریز ریزو قطعه قطعه رفته اند
تشنه قربان عمو من هم یکی
آه خیلی ها برای غربتش
مرگ کردن آرزو من هم یکی
از سپاهی که گرفته روی دست
چشم و بازو و گلو من هم یکی
در صف آنها که در پای امام
کرده اند از خون وضو من هم یکی
این همه دورو برش دارد شهید
جانِ عمه نه نگو من هم یکی
بسته ای دستِ مرا انصاف نیست
گیرِ گرگ افتاده راه چاره چیست؟!
*عمه جان التماست میکنم .. اینجا که به التماس افتاده بود دیدن هی دستای عمه رو میبوسه .. الهی قربونت برم بزار برم ..*
داغ دیده ، تشنه ، بی پشت و پناه
بی تعادل گشته رویِ ذوالجناح ...
ازچه دل دل میکنی از حال رفت
شمر هم با چکمه در گودال رفت
*یه وقت دیدن دستشو از دست عمه رها کرد داره میدوه .. دستورُ رعایت کرد داره با پایِ برهنه میدوه طرف حرم .. تارسید گفت نانجیب پاتو از روی عموم بردار ..*
این همه لشکر برای یک نفر!
عمه جان دیدی توام! خاکم به سر
آسمان را بر زمین انداختن
بی هوا از روی زین انداختن
سوختم سر نیزه در پهلوش رفت
زخم رویِ زخم خورد از هوش رفت
نیمه جان شد در حصار پست ها
بگذر از من میرود از دست ها
میکشم از بین دستت دست خویش
دست شُستم پایِ او از هست خویش
جای قرآن جز به روی رحل نیست
سینه اش زخمی ست جایِ نعل نیست
دارد آغوش تو جای ماه ، عمو
عفو کن تاخیرِ عبدالله ، عمو
بچه شیرِ فاتح جنگ جمل
بین آغوشت هوس کرده عسل
چشمه چشمه از تنت خون جاری است
زخم ها خیلی عمیق و کاری است
آخرین زخمو نانجیب وقتی عبدالله رو بدنِ عمو افتاده زد .. چقدر خون به دل اهل بیت کرد این حرمله ی نامرد ...
هرچه زخم آمد از این پس مال من
سرفرازم نزد بابایم من
میدونی چرا میگه سرفرازم؟!.. آخه وقتی اومد بالای گودال دید ابن کعب ملعون اومده شمشیر رو داره میاره پایین فرمود یابن الخبیثه .. میخوای عمویِ منو بکشی ؟!.. مگه عبدالله مرده باشه .. شمشیرُ آورد پایین .. تا شمشیرُ آورد دستشو آورد جلو .. همچین که استخوان دست شکست ، یه وقت دیدن صدا میزنه وا اُماه .. انگار تازه فهمید تو کوچه چه خبر شد ..
وقتی با قلاف شمشیر به بازوی مادرش زدن .. انگار همه روضه هایی که باباش براش خونده بود جلو چشمش اومد .. اما من اعتقادم اینه اگر امام حسن (ع) کنار گودال این منظر رو دیده ، میگه عبدالله خوش به حالت تو تونستی جلو ضربه رو بگیری .. اما من تو کوچه هرچی بلند شدم از رویِ سرم رد شد .. چنان سیلی به صورت مادرم خورد ..
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_حضرت_عبدالله_ابن_حسن
#شب_پنجم_محرم
#ویژه_ایام_محرم