«۱۹. چه غربتی داشتن...» (مامان ۱۲، ۷ و ۲ ساله) شب سوم محرم بود که رفته بودیم حرم حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها). همسر حاج محسن هم اومده بودن. مداح شروع کرد به روضه خوندن. این خانم هم که خوزستانی و عرب‌زبان بودن، شروع کردن به زبون گرفتن و قسم دادن حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها).😓 صدا و سوز ایشون جوری بود که مداح دیگه نتونست ادامه بده؛ تمام حرم، زن و مرد با ایشون هم نوا شدن؛ همه بلند بلند گریه می‌کردن. کل حرم ناله شده بود، از اضطرار و التماس ایشون. صحنهٔ بسیار عجیبی بود. گذشت... پنجم محرم بود که تصمیم گرفتن حاج محسن رو به ایران منتقل کنن. قرار شد خانواده‌شون (همسر و بچه‌ها و پدر و مادر ایشون که تازه اومده بودن) با پرواز اول برگردن و با پرواز بعدی خود ایشون. ما هم لحظه به لحظه در جریان ماجرا بودیم. وقتی خانواده‌شون وارد هواپیما شدن، خبر آوردن که حاج محسن شهید شدن.😭 همه‌مون حس کردیم که انگار این چند روز تو کما بودن تا خیالشون از بابت همسر و فرزندان در غربتشون‌، راحت بشه. همین‌که خانوم و بچه‌ها راهی شدن، آروم گرفتن و دنیا رو ترک کردن.😔 به خاطر اوضاع حساس و بحرانی همسرشون، همون موقع بهشون خبر ندادن. خانواده شون رسیدن تهران و منتظر پرواز بعدی بودن که حاج محسن رو ببرن و تو بیمارستان بستری کنن. بی اطلاع از اینکه ایشون شهید شدن.😭 بالاخره تونستن ذره ذره تا شب این خبر رو بهشون بدن. تصمیم گرفتن پیکر شهید رو طواف بدن دور حرم حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) و بعد بفرستن تهران. داخل حرم شدیم. من بودم و یه خانم ایرانی دیگه، همسرم و چهار پنج تا از همکارای خودشون. خیلی خیلی غریبانه.😭 چون خبر شهادت یک دفعه ای رسیده بود و فرصت هماهنگی برای اینکه ایرانی‌ها بیان نبود. مخصوصا که حرم حضرت رقیه سلام الله علیها هم مراسم بود و بیشتر ایرانی‌ها اونجا بودن. پیکر شهید رو آوردن و مداح یک ساعتی کنار شهید، روضه خوندن. همه مون تمام این یک ساعت رو بالا سر پیکر گریه می‌کردیم. انگار به جای همسرشون هم داشتیم نوحه می‌کردیم. بعد همه رفتیم حرم حضرت رقیه (سلام‌الله‌علیها) و پیکر شهید به تهران منتقل شد. حاج محسن که اسم واقعی‌شون نادر حمید بود، منتقل شدن تهران و از اونجا با خانواده‌شون رفتن خوزستان. الحمدلله اونجا مردم تشییع باشکوهی کردن و جبران غربت سوریه شد.😔 فقط خدا می دونه که به همسر ایشون چه گذشت. این غربت و مظلومیت شهدای مدافع حرم واقعاً چیز عجیبی بود. تو دوره‌ای که کشورمون امن و آروم بود، جوون‌هایی بودن که خودشون و خانواده‌هاشون از راحتی می‌گذشتن و جونشون رو فدا می‌کردن برای دفاع از حرم اهل بیت و اینکه جنگ‌ها به مرز کشور خودمون کشیده نشه. 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif