‌. ایام "قُل‌هو‌الله‌‌احد" در برِ "طاها" میرفت نور قرآن مبین تا به کجاها میرفت فازَ مَن کانَ مِنَ الشیعةُ حَیدَر والله؛ تا به امّت برسد خیر دو دنیا میرفت مرتضی روی جهاز شتران نه! بی شک، کعبه بر روی بلندی به تماشا میرفت اینطرف احمد و حیدر روی منبر بودند آنطرف نیز دل حضرت زهرا میرفت هر فضیلت که نبی گفت از اوصاف علی تیر میشد...، طرف دیده‌ی اعدا میرفت و یدُالله به دستان اولوالعزم آن روز بعد نازل شدن مائده بالا میرفت با چه شوقی دو لب پاک پیمبر آنگاه رفته‌رفته به سوی واژه‌ی مولا میرفت ایهاالناس! بدانید! که والاست علی بعد من بر همگان رهبر و مولاست علی مرتضی حامی دین است، شجاعت دارد جز علی کیست که اینقدر فضیلت دارد؟ غیر او در شب هجرت که گرفتارم بود؟ جان من بود، که با جان خودش یارم بود جز علی کیست که اینگونه مسلمان باشد شأن نازل شدن سوره‌ی انسان باشد پیش چشمان شما مردم خاتم در دست مرتضی بین رکوعش دل مسکین نشکست که ز دستان علی جود و کرم میجوشد از کَفَش سائل لب تشنه، سخا مینوشد فرش زیر قدمش عرش الهی ست علی نه! خدا نیست! ولی لایتناهی ست علی کهکشان چیست بجز رشته‌ی تسبیح علی؟ چیست باران خدا غیر تواشیح علی؟ طُرُقِ ارض و سما خطّ کف دست علی ست در دلش علم خدای احد لم یزلی ست بوده شاگرد دبستان علی جبرائیل هست در دست علی زندگی عزرائیل خضر از روز ازل نوکر دربست علی ست بخداوند قسم نبض جهان دست علی ست حاجیان! قبله علی، کعبه‌ی سیّار، علی ست اسدالله علی، حیدر کرّار، علی ست چه کسی غیر علی بوده یل بدر و حنین؟ این فقط فخر علی هست که دارد حَسَنین آل او از همه عالم _بخداوند_ سر است بهترین عبد خدا شیعه‌ی اثنی‌عشر است مؤمنان را بخدا غیر علی نیست امیر برترین عید شما عید غدیر است، غدیر ساحران! سحر شما تا به ابد باطل شد البشاره! که دگر دین خدا کامل شد ای مؤذن پس از این با دل آگاه بگو "اَشهد انّ علیّاً ولیُ الله" بگو... چارده قرن گذشته ست ولیکن زیباست باز با دست نبی دست "یدُالَّه" بالاست "فوق ایدیهمِ دستان خدا دیدنی اَست روز بیعت شده این دست چه بوسیدنی اَست" نسل در نسل همه دست علی بوسیدیم ما علی‌دوست نبودیم که میپوسیدیم ای علی‌دوست! بدان! آخرتت آباد است گو به دشمن که خداوند "لبِالمرصاد" است چه غم از تشنگی عرصه‌ی محشر دارم؟ زانکه در روز جزا ساقی کوثر دارم تا که سرمست غدیرم دل من پرشعف است پدرم هست علی، خانه‌ی من هم نجف است دور هستم من اگر، شکر! رسد نور نجف حسرتش مانده ولی مزّه‌ی انگور نجف! اوج معناست در آن میکده سرمست شدن عبد مولاشدن و بنده‌ی پابست شدن خوش بحالم که چنین بنده‌ی حیدر شده‌ام خورده‌ام شیر ولایت که معطّر شده‌ام آنکه در سینه‌ی خود کینه‌ی حیدر دارد ننگ این تیرِگی از دامن مادر دارد فاطمه کرده دعا عاشق مولا شده‌ام قطره بودم من اگر، وصل به دریا شده‌ام از دعاهای شب فاطمه، جان میگیرم میشوم میثم و با مدح علی میمیرم