کویر تشنه که با خاک خود تیمم کرد نماز خواند و خدا هم بر او ترحم کرد به ابرهای مکرم،به ما تبسم کرد کریمه را چه کریمانه راهی قم کرد ترک ترک دل خاک از دم اش رفو میشد و با قدم قدم اش غرق گفت و گو میشد بیا که بر لب این سرزمین ترانه ی توست کران کران ز پی لطف بی کرانه ی توست رواق منظر چشم من آشیانه توست کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست تو آمدی به زمین من آسمان بدهی به نعش این برهوت شکسته جان بدهی بمان،بمان و برایم دلیل ایمان باش به سینه ای که گشودم چو رحل قرآن باش و نجم ثاقب شمس الشموس ایران باش بمان و در شب تردید من چراغان باش تویی،تو خواهر خورشید و جان به قربانت که رنگ شب نپذیرد شب شبستانت ازل تر از ازلی از قدم قدیم تری ابدتر از ابدی از کرم کریم تری ندیده هیچ کس از این حرم حریم تری تو از معابد مشرق زمین عظیم تری نگاه من به رواق تو اوج شیدایی است کنون شکوه تو و بهت من تماشایی است در این نگاه غریبانه بغض کنعانی است به چشم تو غم یعقوبی فراوانی است کجاست یوسف ات این لحظه های پایانی است هوای قلب تو و شعر من خراسانی است " تو جان سپردن در عشق را نشان دادی به دلبرت نرسیده ز شوق جان دادی چه غم ز موج که همراه دخت زهرایم در این کویر کنارت کنار دریایم اگر چه زرد ولی با امید می آیم تویی تو حاجت سبز سه شنبه شبهایم منی که سوی تو دستانی از دعا دارم. فقط به روی لبم اشفعی لنا دارم. چه خوب چشم تو از ما جز احترام ندید غروب دلهره ی شهر شوم شام ندید هزار بوسه ی نی بر تن امام ندید شراب و طشت زر و مجلس حرام ندید وقایع ته گودال را ندیدی تو و پای زخمی اطفال را ندیدی تو