تا که دیدم سر تو رفت ز کف صبر و قرار سر پر خون،به روی دامن من سر بگذار من به دنبال تو با دست اگر می گردم علت این است ز سیلی شده چشمانم تار گر چه آسیب رسیده به سرم از سیلی ولی اینبار نخورده ست سری بر دیوار این به هم ریختن گیسوی تو کشت مرا وای در دست حرامی سر تو گشت حصار راستی!عمه به من گفت که خنجر را شمر سخت بر حنجر خشکیده ی تو داد فشار ****