چنان زلفی که در بادِ صبا گردد رها یک شب گره وا میشود از پیچ و تاب کارِ ما یک شب به شوق روزه، آغوش سحرگاهان به ما وا شد که می افتد گذارِ روسیاهان تا خدا یک شب به دریای ندامت غرق شد اعمال ما شاید به ساحل آورند ایمانِ ما را موج ها یک شب امام عصر هر شب در مناجات است و میدانم بگیرد دست ما را، لطفِ آن دست دعا یک شب خدا هم خِجلَتِ ما روسیاهان را نمی خواهد شب قدر است در بین تمام روز ها، یک شب خدای مهربانم زود می‌بخشد گناهم را فقط باید بکوبم حلقه ی این خانه را یک شب بیابان گردی از شب های قدر و راه خود نالید نبی فرمود از این شب ها سوی مسجد بیا، یک شب شب احیاست مهدی جان! دلم را زنده کن با عشق بیا ای خسرو خوبان به دیدار گدا یک شب قدم بر چشم من بگذار تا قرآن به سر گیرم چه خواهد شد ببینم آن جمال دل ربا یک شب خدایا رحم کن بر ما به حق سِرّ مستورت! همان سِرّی که شد در دِیْر راهب برملا یک شب همان سِرّی که سر زد از فراز نیزه ها یک روز همان سِرّی که در ویرانه شد مشکل گشا یک شب حرم پُر می شود از عطر سیب حضرت زهرا که می آیند در کرببلا آل عبا یک شب کند ذکر مصیبت، مادری داغ پسر دیده به آه و ناله می‌گریند جمع انبیا یک شب گنه کارم ولی نور امیدی هست در قلبم که می آید به فریادم علی مرتضی یک شب