🍀بسم الله الرحمن الرحیم🍀 ✨❤️❤️✨ امشب، آخرین شبی است در مقر آن را صبح می‌کنم. فردا بعد از عملیات، باید کوله بارم را ببندم و راهی خانه شوم. نشسته‌ام روی خاک‌های سفت و بدقواره‌ی یک خرابه! به یاد ایام بچگی که در خرابه‌های محله، قایم‌‌باشک بازی می‌کردیم، قایم شدم تا بقیه دل‌شکستگی‌ام را نبینند دلم پیش معصومه و علی‌ست. زل زده‌ام به عکس‌هایشان، خاطره‌ها برایم تداعی می‌شوند. واقعا اگر معصومه اینقدر قوی نبود و در مشکلات بی‌تابی می‌کرد من نمی‌توانستم به اینجا بیایم و با این غده‌ی سرطانی، مبارزه کنم. فردا قرار است یک محله‌ را ازچنگ داعشِ ملعون پس بگیریم. البته اگر بتوان اسمش را محله گذاشت. بیشتر شبیه تلی است از خانه‌های خراب... دیروز خانه‌ی یکی از فوتبالیست‌های سوری را دیدیم که تبدیل به ویرانه شده بود. یکی از رزمنده‌های سوری می‌گفت: عبدالباسط یکی از اعضای تیم ملی جوانان بود اما وقتی اعتراضات، علیه حکومت شروع شد، جز اولین سلبریتی‌هایی بود که علیه بشار اسد موضع گرفت و حتی مبارزه‌ی مسلحانه داشت. دوهفته‌ی پیش هم تو یه جنگ مسلحانه، کشته شد. یه جوون بیست و هفت ساله که می‌تونست خیلی پیشرفت کنه اما پشت پا زد به سرنوشت و وطنش... حالا جسدش زیر خروارها خاک دفن شده؛ درست مثل تمام آرزوهاش و... البته آروزهامون‌! 〰〰〰✨〰〰〰✨〰〰〰 📕🍀✏️ز.فرخی قسمت قبل👈👈قسمت ششم با فراسو همراه باشید👇👇 🌸❤️@Faraasoo❤️🌸