پرتو اشراق
🌟 کراماتی از حضرت (علیه السلام) - {۵} 🕊 پرنده نورانی 🕌 در روزگاری که هنوز بلندگو به شهر ری نیامده بود، مواقع ورود به وقت شرعی صبح و ظهر و مغرب، افرادی با لحن خوش و رسا بر بالای مأذنه ها و مناره ها بانگ اذان سر می دادند و مردم را برای انجام فریضه فرا می خواندند. 🕕 در آن زمان، جایگاه ساعت صحن حضرت عبدالعظیم علیه السّلام، مخصوص بانگ اذان بود. 🔰 آنچه می خوانید خاطره ای است از زبان مرحوم حاج جواد مؤذنی که سالها به انجام فریضه ذکر اذان مشغول بود. 🌌 شب چله از نیمه گذشته بود و برفی که از عصر گذشته آرام و مداوم بر روی شهر می بارید، شدیدتر شده بود. به طوری که بدون پارو کردن برف امکان بیرون رفتن از خانه وجود نداشت. 🌨 پارو برداشتم و شروع به باز کردن راهی نمودم که بتوانم خود را به پشت صحن برسانم. این کار حدود ۳ ساعت طول کشید و هنگامی که به صحن رسیدم، چیزی به وقت اذان صبح نمانده بود. 🕌 وقتی بالای مأذنه رسیدم، دیدن سفیدی یکدست و سکوت، فضایی ایجاد کرده بود که بی اختیار دچار یک وهم شدم که بعد از چند لحظه تبدیل به ترس عجیبی شد و سراسر وجودم را گرفت. ❤️ این وهم و وحشت به حدّی رسید که رو به حرم حضرت عبدالعظیم علیه السّلام در قلب خود گفتم: ✋🏻 «یابن رسول الله شاهد باش که این حالت ترس نمی گذارد انجام وظیفه کنم!» 🕊 درست در همین لحظه یک پرنده بسیار نورانی که از کبوتر کوچکتر و از گنجشک بزرگتر بود از بالای مأذنه پرواز کرد. 🌌 در حالی که درخشش این پرنده مرا محو خود کرده بود، متوجّه شدم وارد وقت اذان صبح شده ایم. 🕌 بی اختیار شروع به اذان کردم و پرنده نورانی در طول این مدّت پیوسته به دور صحن می گردید. تا اینکه اذان تمام شد و آن پرنده به سوی گنبد رفت و داخل برف روی گنبد فرو رفت. خودم را به آن طرف رساندم و در جایی که پرنده برف را سوراخ کرده بود جستجو کردم. اما اثری از آن پرنده نبود. 🖥 منبع: آستان مقدس حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq