📌
#سید_حسن_نصرالله
📌
#کمک_به_جبهه_مقاومت
جوشن صغیر
چند ساعتی پس از آنکه رهبر انقلاب اعلام کردند بر همه مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان بایستند پیامی از یکی از دوستان دریافت کردم:
«پنجشنبه قرائت جوشن صغیر به نیت پیروزی رزمندگان مقاومت در منزل شخص مذکور برگزار میشود. جهت اعلام حضور یاعلی را ارسال کنید»
یاعلی گفتیم.
کل روز پنجشنبه مراسم را به خودمان یادآوری میکردیم که مبادا دیدن امپراطور دریا! غفلتآفرین شود و یادمان برود یاعلی گفتیم.
بعد از نماز مغرب بانگ رحیل به صدا درآمد و برای رفتن آماده شدیم.
آدرسی که داشتیم را پی گرفتیم و به در خانهشان رسیدیم.
در خانه باز بود اما به نشانه ادب زنگ را فشردیم و وارد شدیم.
پس از بالا رفتن از چندین پله به طبقه سوم رسیدیم.
میزبان به استقبالمان آمد.
وارد شدیم.
مردانه و زنانه در دو قسمت مجزا بود.
از همسرم جدا شدم و وارد قسمت زنانه شدم.
اکثریت را نمیشناختم.
سلامی عمومی دادم و نشستم.
چند دقیقهای نگذشته بود که با سینی از شربت زعفرانی مورد استقبال واقع شدم.
اندکی آبلیمو به آن اضافه کرده بودند که طعمش را متفاوت کرده بود.
هنوز شربت از گلویم پایین نرفته بود که ظرفی از حلوا هم در مقابلم قرار گرفت.
مشغول پذیرایی از خودم بودم که کاغذی در دست دختری نظرم را جلب کرد.
پشت کاغذ به سمتم بود و نمیتوانستم روی آن را ببینم.
پس از چند لحظه دخترک کاغذ را بر روی دیوار چسباند و کنار رفت.
تازه فهمیدم قضیه از چه قرار است.
پوستری از سید حسن نصر الله بود.
گل میزی را کنار عکس گذاشتند و یک دیس حلوا و چند قلمه گل که درون شیشههای سبز رنگ بودند.
و البته یک ظرف که مقداری پول؛ یک جفت گوشواره و یک النگو درون آن بود.
قسمت اول برایم ملموس بود.
رسم ایرانیهاست که در کنار عکس رفتگانشان گل و حلوا بگذارند،
اما پول و طلا نه.
خویشنداری کردم و چیزی نپرسیدم.
چند دقیقهای که گذشت یکی از خانمها سینی پول و طلا را برداشت و از جمع پرسید: «دیگه کسی نمیخواد به لبنان کمک کنه»
پس از آنکه چند خانم دستها را در کیف بردند و مبلغی بر پول داخل سینی افزودند سینی به قسمت مردانه منتقل شد تا در آنجا هم اندوختهای جمع شود.
پس از قرائت زیارت عاشورا؛ گزیدهای از جوشن صغیر خوانده شد.
همزمان با خواندن دعا و زیارت ناخوداگاه خاطرات دوران کرونا در ذهنم زنده شد.
آن موقع که آقا اعلام کردند برای بهبود اوضاع دعای هفتم صحیفه خوانده شود و هرشب بعد از اخبار ۲۰:۳۰ وقتی علی فانی دعا را میخواند از عمق وجود و در بین همهی ناامیدیها قلبمان به خلاصی از آن شرایط مطمئن میشد.
جوشن صغیر تمام شد و روضه خوانی شروع شد.
روضه حضرت زهرا ...
روضهخوان روضه میخواند، که حدادیان در سرم شروع به خواندن «ذکر لبا وقتی که یا زهرا میشد همه گرههامون وا میشد...» کرد.
با خودم گفتم شاید هدف روضهخوان و صاحب خانه هم از انتخاب روضه حضرت زهرا همین بوده،
شاید قرار است حضرت زهرا اشک را از چشمان بچههای غزه پاک کند...
شاید قدس را قرار است حضرت زهرا آزاد کند...
با تمام شدن روضه سینی چای وارد مراسم شد و نوای پایان مجلس به گوش رسید.
با صاحب خانه خداحافظی کردم و از خانه بیرون آمدیم.
از پلهها که پایین میآمدم به این فکر میکردم که قطعا همانطور که آن ویروس منحوس تمام شد این سگ هار هم نخواهد ماند.
زهرا جلیلی
پنجشنبه | ۱۲ مهر ۱۴۰۳ |
#قم
ــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 #راوینا | روایت مردم ایران
@ravina_ir
✉️ با ما همراه باشید و به دیگران معرفی کنید:
📎
بلــه |
ایتــا |
اینستا