مرد خدا اگر چه به غربت اسير بود بر هفت شهر كشور امكان امير بود حلمش شكوه حلم و شكيبايى رسول جودش هماره جلوه ی خير كثير بود زنجير همنواى غريبانه‏ هاى او از صبر جان خسته ی او ناگزير بود مى‏ خواست وقت ناب مناجات با خدا زندان براى خلوت او دلپذير بود اما چه شد كه يوسف زهرا به چاه درد عجل وفاتى‏ اش به لب ، از عمر سير بود كنج قفس شكسته پرى بود بى نفس وقتى گشوده شد در زندان كه دير بود @raziolhossein