💝🍃💝
🍃💝
💝
📖
#از_خالکوبی_تا_شهادت (11)
😐 وقتی هم فهمید که ما مخالفیم، خالی می بست که می خواهد به آلمان برود بهانه هم می آورد که کسب و کار خوب است.
ما با آلمان هم مخالف بودیم، مادرم به شوخی میگفت :
"مجید همه پناه جوها را می ریزند توی دریا"
ولی ما در فکر و خیال خودمان بودیم.
‼️ نگو مجید میخواهد سوریه برود و حتی تمام دوره هایش را هم دیده است.
ما روزهای آخر فهمیدیم که تصمیمش جدی است.
😔 مادرم وقتی فهمید پایش میگیرد و بیمارستان بستری می شود.
هر کاری کردیم که حتی الکی بگو نمیروی، حاضر نشد بگوید.
به شوخی می گفت :
😁 «این مامان خانم فیلم بازی می کند که من سوریه نروم»
وقتی واکنش هایمان را دید گفت که نمی رود، چند روز مانده به رفتن لباسهای نظامی اش را پوشید و گفت :
«من که نمیروم ولی شما حداقل یک عکس یادگاری بیندازید که مثلاً مرا از زیر قرآن رد کرده اید، من بگذارم در لاین و تلگرامم، الکی بگویم رفته ام سوریه.
👥 مادر و پدرم اول قبول نمی کردند، بعد پدرم قرآن را گرفت و چند عکس انداختیم. نمیدانستیم همه چیز جدی است.
#راوی : خواهر شهید 🌺🍃
#شهید_مجید_قربانخانی 🌺🍃
#مدافع_حرم 🌺🍃
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
ادامه دارد...
💝
🍃💝
💝🍃💝