🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
🕊🌺
🌺
🕊
#سبقت_صادق
من در مدرسه بودم که پدرش خبر را به من داد و وقتی شنیدم سر پا بودم گفتم :
"انا لله و انا الیه راجعون"
💠 و نشستم، خواهر و همکارانم بی قراری کردند و من هیچ چیزی نگفتم.
چون مادرم بیماری قلبی دارند ترجیح دادم که خودم این خبر را به ایشان بدهم؛ از طرفی هم می دانستم خبرها در فضای مجازی زود پخش می شود، بی قرار بودم که سریعا خود را به خانه برسانم و خودم به محدثه (همسر صادق) خبر دهم، صالح هم در تهران بود در مسیر به او زنگ زدم که خبر را بدهم و متوجه شدم که صالح از جریان خبر دارد.
✅ وقتی به خانه رسیدم دیدم که محدثه مشغول به کار منزل است علت را جویا شدم و گفت که دوست آقا صادق زنگ زده و اطلاع داده که صادق در راه برگشت است به همین خاطر منزل را تمیز می کنم؛ در آن لحظه واقعا نمی دانستم با آن همه خوشحالی محدثه از برگشت همسرش چگونه باید این خبر را بدهم. خودم هم با کارهای او همکاری کردم و کم کم گفتم :
🌹 محدثه جان مثل اینکه صادق مجروح شده است.
🔶 «هم من هم محدثه می دانستیم صادق کسی نیست که از دشمن شکست خورده و مجروح بازگردد»
🍂 بخاطر همین محدثه هم مجروح بودنش را باور نکرد...
@shahid_mohsen_hojaji_ya_hosein
✍
#راوی : مادر شهید
🍃🌹
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
✊
#مدافع_حرم
🌐 وبسایت آناج
🔻قسمت پنجاه و ششم🔺
🌺
🕊🌺
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺