۴۳ هوا روشن می‌شود و ساعت از هفت و هشت و نه صبح، به ده و یازده و دوازده ظهر می‌رسد. تابش نور خورشید بیشتر می‌شود و از انفجار خبری نیست. دلهره می‌گیرم و دست و پایم می‌لرزد. با خودم می‌گویم: «‌خاک بر سرت سعید، چطور نفهمیدی لوله توپ کوره نمی‌ذاره آفتاب به گل رُس بخوره و خشک بشه!» ساعت از دو و سه و چهار و پنج بعدازظهر هم می‌گذرد. کلافه و گرسنه و تشنه، سردرگم نشسته‌ایم‌ و از انفجار خبری نیست. طبق معمول کامیون و جیپ عراقی از راه می‌رسند و یکراست به طرف توپ کوره می‌روند. از خودم بدم می‌آید. زیر بوته‌ها‌ی گون قایم شده و با دوربین نظاره‌گر کار بیهوده خودم هستم. سکوت و نگاه مردّد امیر روی صورتم سنگینی می‌کند. عراقی‌ها‌ پیاده شده و مهماتشان‌ را به سمت توپ می‌برند. لوله توپ کوره را از داخل کانال بیرون می‌کشند. ناگهان صدای انفجار مهیبی منطقه را می‌لرزاند. هفت هشت نفر عراقی که از ماشین‌ها‌ پیاده شده‌اند‌، روی زمین می‌افتند و از جایشان‌ بلند نمی‌شوند. با دوربین صحنه را دید می‌زنیم و کیف می‌کنیم. جیپ و آیفا آتش گرفته و دودشان به هوا بلند می‌شود. نماز شکر می‌خوانیم و به‌سرعت به طرف منزل پوره راه می‌افتیم. همین که به منزل می‌رسیم، شادمانه به پوره می‌گویم: «‌تمام شد پوره.» با خوشحالی می‌گوید: «‌صداشو شنیدم!» جای تعلل و استراحت نیست. هر لحظه ممکن است نیروهای عراقی رَدمان را بزنند و دنبالمان بیایند از پوره تشکر کرده و به‌سرعت خاک عراق را پشت سر گذاشته و وارد کردستان خودمان می‌شویم. خسته‌ایم‌ و نیاز به استراحت داریم. ولی از ترس کومله و دموکرات نمی‌توانیم بین راه توقف کنیم. در راه بازگشت با شادی و خوشحالی شوخی می‌کنیم. امیر می‌گوید: «‌معدن این تی ان تی کجاس؟ چقدر قدرت داره؟!»سردشته، هر چه دیرتر منفجر بشه، قدرتش بیشتر می‌شه. کاملاً مجذوب موضوع شده و شایدم دنبال معدنش می‌گردد تا به نام خودش ثبت کند! در این مدت همه‌اش در فکر بودم اگر عملیات شکست بخورد چگونه سرم را جلو امیر بلند کنم. خدا خواست که شرمنده و خجالت‌زده نباشم. در راه بازگشت سبک‌تریم و تندتر راه می‌رویم. به امیر می‌گویم: «‌شاهد باش و به بچه‌ها‌ی سپاه بگو تی ان تی سردشت چقدر قدرت داره.» به منزل می‌رسیم و دوش می‌گیریم. سُعدا غذایی آماده کرده و می‌خوریم. تا شب می‌خوابیم. شب به سپاه رفته و گزارش عملیات را می‌دهیم. شر توپ کوره را از سر مردم سردشت کم کرده‌ایم‌. همه خوشحال می‌شوند و تشکر می‌کنند. از طرف سپاه صدهزار تومان پول نقد و چند قاطر خوار و بار و برنج و روغن و قند و شکر برای پوره می‌فرستند و از او قدردانی می‌کنند. ⬅️ ادامه دارد. . . . . 🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷 @shahidanemasjedehazratezeynab 🌷〰〰🇮🇷〰〰〰🌷