#کتاب
#رؤیای_بیداری
#خاطرات_همسر_شهید_مدافع_حرم
#مصطفی_عارفی
#فصل_اول
#قسمت ۶
گفتم: «من اومدم بهتون بگم که هیچ علاقهای به شما ندارم و مطمئنم که ما با هم هیچ وجه مشترکی نداریم. لطفاً هوای منو از سرتون بیرون کنین. ما به درد هم نمیخوریم. اگه این وصلت سر بگیره، زندگی به کام هردومون تلخ میشه. به مامانتون بگین پشیمون شدین. بگین نیان خواستگاری.»
به دهان باز و چهرۀ منقلب او توجهی نکردم. بلند شدم و راه افتادم به طرف در خروجی. خواهرم کلی عذرخواهی کرد و گفت: «اِنشاءالله همسر شایستهای نصیبتون بشه.»
خدا خدا میکردم برادرهایم از قضیه بو نبرند. سرشب، خانم حاجمحمود زنگ زد و بعد از کمی مقدمهچینی به مادرم گفت: «استخاره کردیم، بد اومده!» نفس راحتی کشیدم. چند روز بعد، خواهر آقامصطفی به مناسبت عید نیمۀ شعبان
ما را دعوت کرد. اول که وارد شدیم پسرعمویم گفت: «زینبخانم خبر خوشی برای شما دارم!» شاد شدم. دخترهای جوان هم که خبر خوش را در خواستگاری میبینند. منتظر بودم که یکی سر حرف را باز کند، اما آنها از آب و هوا، از تورم، از افزایش بیرویۀ قیمتها، از اتفاقات روزمره و پیشپاافتاده میگفتند. لحظات کُند و کُشنده میگذشت. رفتم داخل آشپزخانه و پرسیدم: «لیلاخانم کمک لازم ندارین؟»
لیلاخانم گفت:« نه عزیزم، شما راحت باش. داداشم هست. پذیرایی میکنه.»
آقامصطفی سینی چای، سبد چوبی میوه و دیس شیرینی را گرداند. هر بار که جلو من خم میشد، تشکر میکردم و چیزی برنمیداشتم. آنقدر میماند
تا بردارم متوجه می شد و می گفت «چرا اذیت میکنی؟ زود بردار دیگه!»
بعد از شام پسرعمویم گفت: «قبلاً هر چی به آقامصطفی میگفتیم بیا زابل، نمیاومد. حالا که اومده دیگه دلش نمیخواد برگرده.»
لیلاخانم گفت: «آره، من چند بار بهش گفتم داداشجان بیا زابل. یه دختری هست، ببین. به قول حالاییها با آیتمهای تو جوره. نجیبه، باحجابه، بااصالته، همونیه که تو میخوای.
میگفت کی بیاد این همه راه رو.
میگفتم من تو رو میشناسم، میدونم چی میخوای، پاشو بیا. تا بالاخره اومد، توی نگاه اول یک دل نه صد دل عاشق زینبخانم شد!»
خیلی لحظۀ قشنگی بود. خیلی قشنگ بود. در زندگیام هیچ وقت اندازۀ این لحظه خوشحال نشده بودم.
خواهرم، کبری پرسید: «تحصیلاتشون چقدره؟»
لیلاخانم گفت: «ایشون بلافاصله بعد از دیپلم، رفتن سربازی. الانم چیزی نمونده سربازیشون تموم بشه. انشاءالله قصد دارن ادامۀ تحصیل بدن. البته عمو در جریان هستن ...
⬅️ ادامه دارد....
🌷〰〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰〰〰🇮🇷〰〰🌷