خلاصه فصل نخست کتاب از افغانستان تا لندنستان را با کسب اجازه از ناشر و مترجم به مرور تقدیم حضور میشود.
نویسنده: عمر الناصری(ابو امام المغربی)
مترجم: وحید خضاب
#قسمت_پانزدهم
#افغانستان_تا_لندنستان
در طول روز هم طارق و کمال از اتاق من به عنوان دفتر کارشان استفاده میکردند. اکثر اوقات روز، طارق همانجا پای لپتاپش مینشست. یک دستگاه فکس هم داشتند که ساعت به ساعت فکس دریافت میکرد. موقع رسیدن فکسها یکی از آن دو نفر حتما کنار دستگاه میایستاد به همین خاطر نمیتوانستم بفهمم داخل فکسها چه چیزی نوشته شده یا از طرف چه کسی ارسال شده است. اما «تاییدیۀ رسید فکس» [که توسط دستگاه چاپ میشد] این ور و آن ور میافتاد و من با نگاه کردن به آنها توانستم بفهمم فکسها از کجا ارسال میشوند.
هر هفته روزهای چهارشنبه یا پنجشنبه، فکسی از لندن یا سوئد یا بعضا از فرانسه میرسید. طارق و امین و یاسین همیشه منتظر این آخری بودند و دربارۀ کسی به اسم الیاس که خارج از بلژیک زندگی میکرد حرف میزدند. هیچ تصویری از هویت الیاس نداشتم. اما از حرفهایی که بقیه میزدند توانستم یک سری نکته دربارۀ مسائل مختلف در ذهنم ترتیب دهم: الیاس مدتی در فرانسه، و مدتی هم در سوئد زندگی کرده و با یک زن اروپایی هم ازدواج کرده بود. فقط از یک چیز مطمئن بودم: الیاس حالا در لندن زندگی میکرد.
موقعی که منتظر بودند فکس الیاس برسد، طارق از کنار دستگاه تکان نمیخورد. یک روز من هم رفتم کنارش ایستادم. وقتی که فکس را برداشت هم دنبالش رفتم به اتاق خواب. با تظاهر به یک کنجکاویِ ساده پرسیدم: «چی کار داری میکنی؟»
یک لحظه چشمش را آورد بالا و نگاهی به من انداخت. معلوم بود عجله دارد. گفت: «دارم کار "انصار" رو تموم میکنم.»
میدانستم انصار چیست. از وقتی به بلژیک رسیده بودم هر هفته شمارههای آن را داخل پاکت میگذاشتم [و به نقاط مختلف دنیا پست میکردیم]. میدانستم که انصار، نشریهای است که از طرف «جماعت اسلامی مسلح» منتشر میشود و نسخههایی که ما آماده میکردیم به چهارگوشۀ جهان میرود. هر نسخهای هم که به جایی میرسید با فتوکپی تبدیل میشد به صدها و بلکه هزارها نسخه و در مساجد توزیع میشد.
در مطبوعات داخل فُنَک هم چیزهایی بیش از این دربارۀ نشریۀ انصار میدیدم. به واسطۀ مطالعۀ لوموند و فیگارو خبر داشتم که مقامات، این خبرنامه را یک نشریۀ تروریستی قلمداد میکنند و پلیس دنبال این است که بفهمدد چه کسی پشتصحنۀ آن قرار دارد.
از طریق شمارههای انصار اطلاعات بیشتری دربارۀ حوادث جاری الجزایر پیدا کردم. خبرهای جنگ داخلی، مستقیما از خطوط جبهه به انصار میرسید. یک یا حتی دو هفته زمان میبرد تا خبرها به مطبوعات اروپایی برسد.
جماعت اسلامی مسلح، نیروهای پلیس و معلمها و خصوصا اعضای گروههای رقیبش در بین مخالفین دولت را میکشت. به غیرنظامیها هم حمله میکرد، به هر کس که حاضر نبود قرائت او از اسلام را بپذیرد. همینطور به روزنامهنگارها، روشنفکرها و همۀ خارجیها. و این فهرست بلندبالا همچنان ادامه داشت.
آنطور که من متوجه شدم ماموریت طارق عبارت بود از تجمیع فکسهایی که از لندن و سوئد میرسید و ترجمۀ مطالب فرانسوی به عربی و مطالب عربی به فرانسوی. چون انصار به صورت دو زبانه منتشر میشد. ضمنا توضیحات خودش را هم به مطالب اضافه میکرد. کمال هم همیشه برای کمک به او حضور داشت. مهارتش در ترجمۀ فرانسوی استثنایی بود.
طارق یک مهر مخصوص داشت که نسخۀ نهایی را پیش از گرفتن فتوکپی، با آن مهر میکرد. تصویر مهر، عبارت بود از دو کلاشینکوف که لولههایشان یکدیگر را قطع کرده، به همراه یک شمشیر و قرآن.
............................
«روایتی از درون شبکههای تروریستی-تکفیری و شبکه نفوذ اروپایی»👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2469003274Cd50c7fd530