بسمه تعالی
انگار همین دیروز بود!
یادش بخیر شب عید
#مبعث سال گذشته بود که در حرم مطهر امام رضا (ع) بیتوته داشتیم و همان شب استاد
#نظافت،دستانم را در دست دوستی جدید و
#رفیقی همراه گذاشت!
دوستی که مایه خیر و برکت فراوان بوده است !
#عمامه ام را می گویم!
به پیروی از پیامبر رحمت «
#سحاب» نامش نهادم و به راستی که چون ابر سایه رحمت و
#مغفرت برسرم افکنده است.
کبوتر خوش یُمنی که چون بر شانه ام نشست، شعله محبت، میان من و مردم افکند با آنکه هرگز لایق چنین
#نعمتی نبوده و نیستم!
او آمد و زمینه رشد و نوکری مرا فراهم کرد!
گره از کار مردم گشودم!
میان دو خصم، پرچم
#آشتی برافراشتم! گوش دل به دردهای جوانان سپردم.
و اين ها همه توفیقی بود که هرگز لایق آن نبودم!
همه اینها به کنار!
عمامه، نفس لوامه
#مجسم است!
نمی گذارد از جاده
#بندگی خارج شوی و اگر هم شیطان تو را به
#بیراهه کشاند ، آژیز خطر خواهد کشید !!
هربار که بر سرم می گذارم یا نگاهم به او دوخته میشود انگار یک
#سروش غیبی در دلم نواخته می شود:
«حواست هست من تاج مصطفی (ص) هستم و تو شاگرد مکتب اویی!! 😔😭»
هرگاه
#سرافکنده می شوم!
هرگاه چنگال
#تنهایی گلویم را می فشارد!
هرگاه به درگاه خدا می روم
عمامه ام را بغل می گیرم و گاه خدا را به آبرویش سوگند بدهم !
#دلنوشته
@zarakhsh