👆
_ظاهرا گابریلا در زندان زبان انگلیسی ، فرانسه و اسپانیولی را یاد گرفته بود . ولی لغاتی که به کار میبرد، لاتی [یا کوچه بازاری ] بود .
مسافرت در این مناطق که درست با خط استوا برابری میکند ، بهحرف ساده است . هوایِ گرمِ دَمکرده و شرجی ، انواع حشره و پشه ، جادهی خراب ، نبودِآب سالم ، مردمان خشن و بسیاری مسائل دیگر ، شرایط تحملناپذیری را به وجود آورده بود . عجیب بود که دکتر پاپلی از این شرایط
#لذت میبرد! حرفها ، قصهها ، خاطرات و پرسشهای او از مردم محلی ، شرایط را برای هم قابل تحمل میکرد . به علاوه ، دکتر پاپلی گابریلا را وادار میکرد از خاطرات خودش و دوستانش در زندان بگوید . خاطرات گابریلا گاه بسیار ترسناک بود. دو روز اول مسئلهی چندانی پیش نیامد . حدود هشتصد کیلومتر راه را طی کرده بودیم . هرچه از رسیف دور و به منطقهی آمازون نزدیک میشدیم ، شرایط طبیعی و اجتماعی و زیرساختها تغییر میکرد و راهها خرابتر میشد.
⚜روز سوم نزدیک ظهر به نزدیکیهای شهر 《پارا》 رسیدیم . گابریلا از جاده اصلی خارج شد ؛ یعنی از دریا دور شد و راه جنگل را در پیش گرفت. وقتی علت را جویا شدیم ، گفت حدود چهل کیلومتری آنجا ، مزرعهی یکی از دوستانشاست. گفت هماهنگ کردهاست تا برای صرف ناهار به آنجا برویم . رنگ از چهرهی ما سه نفر پرید . به علاوه نمیدانستیم به چه زبانی با هم صحبت کنیم که گابریلا متوجه نشود . با هر زبانی صحبت میکردیم ، متوجه میشد . دکتر پاپلی گفت :" جای نگرانی نیست ! گابریلا قبلا با من هماهنگ کرده است. "
⚜در مزرعه منتظر ما بودند . مزرعهی قهوه در حاشیه جنگل قرار داشت و بیش از ششصد هکتار وسعت آنبود . فهمیدیم که گابریلا
#تاجرقهوه و دیگر محصولات کشاورزیِ نایاب است.
درعین حال ، در
#قاچاقکالا نیز دست دارد. در مزرعه به مفهوم واقعی شاهانه ، از ما پذیرایی کردند. وقتی رفتار صاحب مزرعه و خدمهی آن را با گابریلا و خودمان دیدم ، ترسم ریخت. به دوستان هم گفتم به ظاهر خطری ما را تهدید نمیکند.《 رودرس》 گفت:" درآمد یک رور این مزرعهدار به اندازهی درآمد یک سال ما استادهاست. اگر هم دزد باشند، چیزی نداریم که از ما بدزدند. بهتر است آرام باشیم! " صاحب مزرعه پیشنهاد کرد شب را در آنجا بمانیم . خانم او هم که از تعریفها و خاطرات دکتر پاپلی و اشعاری که میخواند خوشش آمده بود، بر اصرار خود افزود. در نهایت قرار شد شب را در آنجا بمانیم و فردا صبح حرکت کنیم . به دکتر پاپلی گفتم ممکن است از برنامه عقب بیفتیم . او گفت:" کدامبرنامه؟ هیچ کجا و هیچ کس منتظر ما نیست!" او ادامه داد:" ما به این مناطق آمدهایم که به ساکنان آن ارتباط داشته باشیم و طبیعت را ببینیم. از این بهتر و ارزانتر کجا میتوانید هم با مردم رابطه داشته باشید و هم در دل طبیعت باشید؟" او با خنده به من گفت ؛" من در ایران و حتی در اروپا دائم در دل طبیعت و در میام مردم و روستاها هستم. تو در شهر ، خودت را به بتن سپردهای . در عوض، دلت مثل گنجشک شده است و دائم دچار ترس و نگرانی هستی."
⚜ میدانستم که پروفسور پاپلی بارها در دورافتادهترین نقاط
#آفریقا بودهاست. مناطقی که شاید از این ناحیهی برزیل خطرناکتر باشد . ولی دوباره پیش خودم گفتم خدا عاقبت کارمان را بهخیر کند!
عصر حدود پانزدهنفر با چند ماشین عازم گردش در حواشی جنگل شدیم . مناظری بدیع را تماشا کردیم که واقعا انسان را به شگفتی وا میداشت. وسایل پذیرایی مفصلی همراه ما بود. شبی بسیار عالی را همراه با گیتار و رقص محلی کارگران مزرعه پشت سر گذاشتیم.
صدای گابریلا عالی بود تا حدی که میتوانم بگویم اگر دنبال آواز رفته بود ، به یکی از ستارگان هنر برزیل تبدیل میشد. در طول سفر متوجه شدم یکی از دلایلی که گابریلا همه جا دوست و آشنا دارد در همین هنر
#آواز و
#نوازندگی گیتار اوست.
⚜ شبها هوا گرم بود.میتوانستیم در اتاقی مجهز به سیستم تهویه مطبوع بخوابیم ، ولی دکتر پاپلی میخواست در ایوان زیر
#پشهبند بخوابد . راستش ما در اینجا استاد را تنها گذاشتیم و راحتی اتاقهای بسیار لوکس ویلا را به پشهبند ترجیح دادیم. او با جدیت میگفت مایل است در
#طبیعت باشد.
باید بگویم آن طبیعت همان اندازه که برای دکتر پاپلی تازگی داشت ، برای ما هم تازگی داشت. درست است که من برزیلی هستم، ولی هرگز به مناطق استوایی برزیل و محدودهی جنگلهای آمازون نیامده بودم . محل زندگی من تا جایی که بودیم ، حدود سههزار کیلومتر فاصله داشت. بنابراین تمام مناظر برای من هم جدید و دیدنی بود . ولی من از اینکه در منطقهی استوایی ، شب را بیرون بخوابم میترسیدم .
دلیل نیامدنم به این مناطق ناامنی و شرایط نامساعد طبیعی و همچنین مخارج بالای آن بود ...
#ادامهدارد...
📚شازده حمام ، جلد چهارم
✍
#دکتر_محمدحسین_پاپلییزدی
@zarrhbin