eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
ذره‌بین درشهر
#استادرحیم‌موذن‌زاده‌ی‌اردبیلی 🌷 👇👇👇👇 @zarrhbin
، رحیم🌷 (۱۳۸۴_۱۳۰۴ه.ش.) موذّن ✅ پدرش ، موذّنِ شهر و سپس مسجد شاه(امام خمینی) تهران، و اذان‌گوی در دهه‌ی ۲۰ بود. ✅ در اردبیل متولد شد، علاوه بر در اردبیل و آموختنِ در دستگاه‌های به قم رفت و پس از سه سال تحصیل در ، به تهران مهاجرت کرد. ✅ آن‌گاه پس از درگذشتِ پدر، در سال ۱۳۲۹ شد. رحیم موذّن‌زاده، در دستگاهِ بیاتِ ترک است که آن را برای خوانده است و از آن به تعبیر می‌شود. ✅ این در سال ۱۳۳۴ در اجرا شد و بیش از است که پخش می‌شود. ✅ در ۸۰ سالگی در تهران بدرود گفت. در سال ۱۳۸۰ در فهرست به ثبت رسید. نام و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد... 📚 فرهنگ نامه‌ی نام آوران (آشنایی با چهره‌های سرشناس تاریخ ایران و جهان) 📩 سمیّه خیرزاده اردکان 📌 و این هم جمله‌ای ماندگار از استاد در مورد اذان آسمانی‌اش: "می‌خواستم بگویم که برای فرهنگِ ایران و اسلام، یادگاری ارزنده باشد." و لازم به ذکر که استاد‌ موذن زاده، اذان فاخر و ماندگارش را با زبانِ گفته است. 🗞و در این‌جا اجازه دهید خاطره‌ای از در رابطه با اذان که در روزنامه‌ی اعتماد، مورخ ۱۸ خرداد ۱۳۹۵ منتشر شد، را نقل کنیم: "کمتر کسی یادش می‌آید که اذان موذن‌زاده‌ی اردبیلی در ورژن اصلی‌اش بعد از هر بندی از اذان با صدای آرامتری یک جمله‌ی عربی به تناسبِ آن بند می‌گفت. زمانِ جنگ بود و دربین سنی‌های منطقه تبلیغ کرده بودند، که اذان که آن جملات لای اذان هم جزو اذان شیعه‌ها و ایرانی‌هاست. برای اینکه بیشتر بفهمم به آقای محمد هاشمی زنگ زدم‌، گفت: آشیخ‌ اکبر(اصطلاحی که محمدآقا برای برادرش به کار می‌برد) تازگی سفری به بندرعباس داشته، همین مطلب را در مورد اذان موذن‌زاده گفته‌اند و به این دلیل بخشنامه شد که فقط خالص اذان از رسانه‌ی رادیو و تلویزیون پخش شود." ✅ و در پایان همراهانی که علاقمند هستند از استاد رحیم موذن‌زاده‌ی اردبیلی بیشتر بدانند حتماً با جستجوی کوتاهی در دهکده‌ی جهانی با این تیتر"روح‌الارواح صدایی که آرامش شب‌های رمضان بود" کام تشنه‌ی خود را سیراب کنند./التماس دعا @zarrhbin
صبح آمد دفتر این زندگی را باز کن زیستن را با سلام تازه‌ای آغاز کن روز تازه, فکر تازه, راه تازه پیش گیر... عاشقی را با تازه‌ای کن.... سلام صبحتون بخیر @zarrhbin
👆 _ظاهرا گابریلا در زندان زبان انگلیسی ، فرانسه و اسپانیولی را یاد گرفته بود . ولی لغاتی که به کار می‌برد، لاتی [یا کوچه بازاری ] بود . مسافرت در این مناطق که درست با خط استوا برابری می‌کند ، به‌حرف ساده است . هوایِ گرمِ دَم‌کرده و شرجی ، انواع حشره و پشه ، جاده‌ی خراب ، نبودِآب سالم ، مردمان خشن و بسیاری مسائل دیگر ، شرایط تحمل‌ناپذیری را به وجود آورده بود . عجیب بود که دکتر پاپلی از این شرایط می‌برد! حرف‌ها ، قصه‌ها ، خاطرات و پرسش‌های او از مردم محلی ، شرایط را برای هم قابل تحمل می‌کرد . به علاوه ، دکتر پاپلی گابریلا را وادار می‌کرد از خاطرات خودش و دوستانش در زندان بگوید . خاطرات گابریلا گاه بسیار ترسناک بود. دو روز اول مسئله‌ی چندانی پیش نیامد . حدود هشتصد کیلومتر راه را طی کرده بودیم . هرچه از رسیف دور و به منطقه‌ی آمازون نزدیک می‌شدیم ، شرایط طبیعی و اجتماعی و زیرساخت‌ها تغییر می‌کرد و راه‌ها خراب‌تر می‌شد. ⚜روز سوم نزدیک ظهر به نزدیکی‌های شهر 《پارا》 رسیدیم . گابریلا از جاده اصلی خارج شد ؛ یعنی از دریا دور شد و راه جنگل را در پیش گرفت. وقتی علت را جویا شدیم ، گفت حدود چهل کیلومتری آنجا ، مزرعه‌ی یکی از دوستانش‌است. گفت هماهنگ کرده‌است تا برای صرف ناهار به آنجا برویم . رنگ از چهره‌ی ما سه نفر پرید . به علاوه نمی‌دانستیم به چه زبانی با هم صحبت کنیم که گابریلا متوجه نشود . با هر زبانی صحبت می‌کردیم ، متوجه می‌شد . دکتر پاپلی گفت :" جای نگرانی نیست ! گابریلا قبلا با من هماهنگ کرده است. " ⚜در مزرعه منتظر ما بودند . مزرعه‌ی قهوه در حاشیه جنگل قرار داشت و بیش از شش‌صد هکتار وسعت آن‌بود . فهمیدیم که گابریلا و دیگر محصولات کشاورزیِ نایاب است. درعین حال ، در نیز دست دارد. در مزرعه به مفهوم واقعی شاهانه ، از ما پذیرایی کردند. وقتی رفتار صاحب مزرعه و خدمه‌ی آن را با گابریلا و خودمان دیدم ، ترسم ریخت. به دوستان هم گفتم به ظاهر خطری ما را تهدید نمی‌کند.《 رودرس》 گفت:" درآمد یک رور این مزرعه‌دار به اندازه‌ی درآمد یک سال ما استادهاست. اگر هم دزد باشند، چیزی نداریم که از ما بدزدند. بهتر است آرام باشیم! " صاحب مزرعه پیشنهاد کرد شب را در آنجا بمانیم . خانم او هم که از تعریف‌ها و خاطرات دکتر پاپلی و اشعاری که می‌خواند خوشش آمده بود، بر اصرار خود افزود. در نهایت قرار شد شب را در آنجا بمانیم و فردا صبح حرکت کنیم . به دکتر پاپلی گفتم ممکن است از برنامه عقب بیفتیم . او گفت:" کدام‌برنامه؟ هیچ کجا و هیچ کس منتظر ما نیست!" او ادامه داد:" ما به این مناطق آمده‌ایم که به ساکنان آن ارتباط داشته باشیم و طبیعت را ببینیم. از این بهتر و ارزان‌تر کجا می‌توانید هم با مردم رابطه داشته باشید و هم در دل طبیعت باشید؟" او با خنده به من گفت ؛" من در ایران و حتی در اروپا دائم در دل طبیعت و در میام مردم و روستاها هستم. تو در شهر ، خودت را به بتن سپرده‌ای . در عوض، دلت مثل گنجشک شده است و دائم دچار ترس و نگرانی هستی." ⚜ می‌دانستم که پروفسور پاپلی بارها در دورافتاده‌ترین نقاط بوده‌است. مناطقی که شاید از این ناحیه‌ی برزیل خطرناک‌تر باشد . ولی دوباره پیش خودم گفتم خدا عاقبت کارمان را به‌خیر کند! عصر حدود پانزده‌نفر با چند ماشین عازم گردش در حواشی جنگل شدیم . مناظری بدیع را تماشا کردیم که واقعا انسان را به شگفتی وا می‌داشت. وسایل پذیرایی مفصلی همراه ما بود. شبی بسیار عالی را همراه با گیتار و رقص محلی کارگران مزرعه پشت سر گذاشتیم. صدای گابریلا عالی بود تا حدی که می‌توانم بگویم اگر دنبال آواز رفته بود ، به یکی از ستارگان هنر برزیل تبدیل می‌شد. در طول سفر متوجه شدم یکی از دلایلی که گابریلا همه جا دوست و آشنا دارد در همین هنر و گیتار اوست. ⚜ شب‌ها هوا گرم بود.می‌توانستیم در اتاقی مجهز به سیستم تهویه مطبوع بخوابیم ، ولی دکتر پاپلی می‌خواست در ایوان زیر بخوابد . راستش ما در اینجا استاد را تنها گذاشتیم و راحتی اتاق‌های بسیار لوکس ویلا را به پشه‌بند ترجیح‌ دادیم. او با جدیت می‌گفت مایل است در باشد. باید بگویم آن طبیعت همان اندازه که برای دکتر پاپلی تازگی داشت ، برای ما هم تازگی داشت. درست است که من برزیلی هستم، ولی هرگز به مناطق استوایی برزیل و محدوده‌ی جنگل‌های آمازون نیامده بودم . محل زندگی من تا جایی که بودیم ، حدود سه‌هزار کیلومتر فاصله داشت. بنابراین تمام مناظر برای من هم جدید و دیدنی بود . ولی من از این‌که در منطقه‌ی استوایی ، شب را بیرون بخوابم می‌ترسیدم‌ . دلیل نیامدنم به این مناطق ناامنی و شرایط نامساعد طبیعی و همچنین مخارج بالای آن بود ... ..‌. 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin