تضمین چند بیت از قصیده ی مرحوم #شهریار
#حرکت_از_کربلا
#تضمین
۲۸ رجب، سالروز حرکت اباعبدالله الحسین علیه السلام از مدینه منوره به طرف مکه، کوفه و کربلا!
عزم دل کندن از این دار فنا دارد حسین
شوق دیدار خدای کبریا دارد حسین
با عزیزان صحبت خوف و رجا دارد حسین
(شیعیان دیگر هوای نیوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین)
راه افتاد از مدینه کاروان آفتاب
حیدریون در رکاب و فاطمیون در حجاب
زینب و لیلا و فضه، ام کلثوم و رباب
(بسکه محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمیداند عروسی یا عزا دارد حسین)
آبروی آسمان ها تا که بر مرکب نشست
با نگاهش با وداعش، رشته ی دل ها گسست
در حرم عهد شهادت با خدای خویش بست
(از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین)
راهی دشت بلا شد با دلی از غم دونیم
کعبه هم میخواست باشد همرهش، مثل نسیم
می رود تا کربلا راه صراط المستقیم
(میبرد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش از این ها حرمت کوی منا دارد حسین)
با دلی خون میرود از مروه تا سعی صفا
می کند پیک اجل همراهی او از قفا
مکه و کوفه رهایش کرد در دام جفا
(دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند مشکل دوتا دارد حسین)
خون خود را رهنمای دین و امت می کند
خلق را دعوت به ایثار و شهادت می کند
گر چه دشمن بد کند او باز رأفت می کند
(آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین)
مانده فرزند علی در بین قومی کینه توز
دشنه بر کف، رو به مقتل کرد شمر تیره روز
شاه عالم، کنج مقتل با دعایی سینه سوز
(دست آخر کز همه بیگانه شد، دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین)
گوشه ی گودال می آید صدای ویلتا
خواهری در رفت و آمد هست سمت خیمه ها
زیر پای شمر می لرزد زمین کربلا
(شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین)
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed
#امام_مجتبی علیه السلام
#سروده_ای_نامرسوم
چند #تضمین به تربیت از #حافظ، نمیدانم، #صائب، #شاطر_عباس_صبوحی، #عماد_خراسانی، #حافظ، #محمد_سهرابی،
#فاضل_نظری
قلم عشق گرفتم که در این موسم عید
صفحهْ مشکی کنم و نامه ی اعمال سفید
ناگه از خامه ی دل این سخن پخته رسید
(آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام منِ دیوانه زدند)
بی خود از خود شدم افتاد به قلبم تپشی
گفتم ای خسرو جان، ای که سخاوت منشی
خود نشان ده به دل غم زده راه و روشی
(تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد)
رو گرفتم سوی آن مظهر رحمان و رحیم
خواستم تا که بگویم سخن از حال وخیم
ناگهان حال دلم و خوب شد و گفت نسیم
(ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است)
تا که قنداقه ی او فاطمه آورد به دست
گل لبخند به لب های علی دایره بست
ذکر این حال به روی ورق اینگونه نشست
(روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است)
چه شود گر که نگاهت به گدایی گذرد
چشم پوشی کند و حال مرا هم بخرد
تو نظر کن که خدا از گنه ما گذرد
(ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد)
کن نگاهی به من ای آینه ی "یاستار"
قبل از آن روز که بر ما گذرد کار از کار
وای اگر وعده ی دیدار بیفتد به مزار
(آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار
که به میزان عمل نامه سیاه آمده ام)
جز دُر مهر علی نیست در این بسته صدف
خدمت حضرت او بوده مرا اصل و هدف
تا کمی نور بگیریم از آن شاه شرف
(نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده)
عرش بوسند به خاک حرمت زائر ها
مومن چشم تو هستند همه کافر ها
گل فشان است به توصیف رخت خاطر ها
(خواستند از تو نویسند شبی شاعر ها
عاقبت باقلم شرم نوشتند نشد)
#سید_روح_الله_مؤید
@s_r_moayed
#تضمین شعر برادر عزیزم جناب مجید تال
مرهم به جز حسین، به قلب شکسته نیست
قاریّ نیزه، حنجرش انگارخسته نیست
این رشته غمش سرِ مویی گسسته نیست
(زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست)
چشمان او دو شاهد گودال راز بود
قد کمان، حدیثِ رکوع نماز بود
بی چاره مانده بود ولی چاره ساز بود
(هرچند سربه زیر ولی سرفراز بود
زینب قیام کرد چون از پا نشسته نیست)
این بانویی که عالم و آدم فقیر اوست
شیر خدا نهفته به سِرّ ضمیر اوست
دست قضا و پای قدر، ناگزیر اوست
(زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست)
بر نیزه، راست قامت او سنگ می خورد
آیینه دار عزت او سنگ می خورد
بر سایه ی قداست او سنگ می خورد
(حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست)
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed
#حضرت_زینب سلام الله علیها
#تضمین شعر برادر عزیزم جناب مجید تال
مرهم به جز حسین، به قلب شکسته نیست
قاریّ نیزه، حنجرش انگارخسته نیست
این رشته غمش سرِ مویی گسسته نیست
(زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست
با دست بسته هست ولی دست بسته نیست)
چشمان او دو شاهد گودال راز بود
قد کمان، حدیثِ رکوع نماز بود
بی چاره مانده بود، ولی چاره ساز بود
(هرچند سربه زیر ولی سرفراز بود
زینب قیام کرد چون از پا نشسته نیست)
این بانویی که عالم و آدم فقیر اوست
شیر خدا نهفته به سِرّ ضمیر اوست
دست قضا و پای قدر، ناگزیر اوست
(زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست)
بر نیزه، راست قامت او سنگ می خورد
آیینه دار عزت او سنگ می خورد
بر سایه ی قداست او سنگ می خورد
(حتی اگر به صورت او سنگ می خورد
هیهات، بند معجرش از هم گسسته نیست)
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed
#امام_حسن علیه السلام
#تضمین از چند شاعر
قلم عشق گرفتم که در این موسم عید
صفحهْ مشکی کنم و نامه ی اعمال سفید
ناگه از خامه ی دل این سخن پخته رسید
(آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه ی فال به نام من دیوانه زدند)
بی خود از خود شدم افتاد به قلبم تپشی
گفتم ای خسرو جان، ای که سخاوت منشی
خود نشان ده به دل غم زده راه و روشی
(تا که از جانب معشوق نباشد کششی
کوشش عاشق بی چاره به جایی نرسد)
رو گرفتم سوی آن مظهر رحمان و رحیم
خواستم تا که بگویم سخن از حال وخیم
ناگهان حال دلم خوب شد و گفت نسیم
(ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است)
تا که قنداقه ی او فاطمه آورد به دست
گل لبخند به لب های علی دایره بست
ذکر این حال به روی ورق اینگونه نشست
(روزه دارم من و افطارم از آن لعل لب است
آری افطار رطب در رمضان مستحب است)
چه شود گر که نگاهت به گدایی گذرد
چشم پوشی کند و حال مرا هم بخرد
تو نظر کن که خدا از گنه ما گذرد
(ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد
حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد)
کن نگاهی به من ای آینه ی "یاستار"
قبل از آن روز که بر ما گذرد کار از کار
وای اگر وعده ی دیدار بیفتد به مزار
(آبرو می رود ای ابر خطا پوش ببار
که به میزان عمل نامه سیاه آمده ام)
جز دُر مهر علی نیست در این بسته صدف
خدمت حضرت او بوده مرا اصل و هدف
تا کمی نور بگیریم از آن شاه شرف
(نام ما را بنویسید به ایوان نجف
نشد از نام سگ کهف کتاب آلوده)
عرش بوسند به خاک حرمت زائر ها
مومن چشم تو هستند همه کافر ها
گل فشان است به توصیف رخت خاطر ها
(خواستند از تو نویسند شبی شاعر ها
عاقبت باقلم شرم نوشتند نشد)
#سید_روح_الله_موید
@s_r_moayed