☀⛅☀
#افطار_مهدوی
🍀 اگه سر سفره افطار به کسی که کنارت نشسته بگی : روزه ات قبول باشه ، اون چه جوابی میده ؟!
حتما میگه روزه شمام قبول باشه و ممنونم کلی بهت محبت میکنه .
حالا اگه سر افطار سرت رو بالا گرفتی و به امام زمان (عج) گفتی :آقاجون روزه تون قبول باشه مطمئن باشه😍 آقا هر جوابی بدن ، دعاشون در حقت مستجابه .
💐 من سر سفره افطار میگم آقاجون روزتون قبول باشه و امید دارم به اینکه آقا بفرمایند ؛ از شمام قبول باشه ، عاقبت بخیر بشی 😍
پیام رو #نشردهید تا همه سر سفره افطار با امام زمان (عج) حرف بزنن و به یاد حضرت مهدی (عج) باشن.🌹
🌷الـلَّـهــُمَّ صــَلِّ عَـلَـى مُـحَمَــّـدٍ و آلِ مُـحَـمــَّدٍ و عَـجِّـلْ فَرَجَــهم🌷
صالحین تنها مسیر
بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین 🌺🔶🌷🔸🌺 #از_خ
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین
و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
🌺🔶🌷🔸🌺
🔹در مقابل گناهان که آرامشِ آدم رو از بین میبرن،
👈 "عبادات و اخلاقیاتِ خوب همیشه باعثِ آرامشِ انسان میشن".
🌺💞🌷
🌹 مثلاً "توکل کردن" به خداوند متعال باعث آرامشِ انسان میشه.
✅ کسی که خداوند رو به عنوان مولای خودش میدونه، همیشه "طبقِ دستورِ خداوند" عمل میکنه
و دیگه حرفِ دیگران براش مهم نیست.
تلاشش رو میکنه و نتیجه رو به "تقدیرِ الهی" واگذار میکنه...👌
🔹🌸🔸🔷
💞 انسان مومن سعی میکنه این احساس رو درون خودش به وجود بیاره که "توی دستانِ خداست..." 😍😌
اینکه "خارج از ارادۀ پروردگار هیچ اتفاقی نمی افته...."
آدم چقدر آروم میشه؟! 😊😌
✔️ "حسّ صاحب داشتن" خیلی میتونه قلبِ آدم رو #آروم کنه.
آدم نیاز داره که کوچولوی یه بزرگ باشه...😌💞
🔶 اگه به "تک تکِ اعمالِ دینی" نگاه کنیم میبینیم که همشون باعث افزایشِ آرامشِ انسان میشن.
💯 در واقع یکی از مهمترین دلایلِ انجامِ اعمالِ دینی رو میتونیم بگیم همین "آرامش" هست...
✔️ علاوه بر اعمال عبادی، توی "خصوصیت های اخلاقی" هم وجود آرامش خیلی موثره.
✅👆👆👆
🔹آدم باید مدام مراقب باشه که شیطان و هوای نفس، آرامشش رو بهم نریزن.
#گناه چه زمانی اتفاق میافته؟؟🔥🔞
👈 عمدتاً زمانی که آدم آرامشِ خودش رو به هر دلیلی از دست بده.
🔸 مثلاً در روایاتِ ما چرا آنقدر #حسادت مذمّت شده؟
✅ برای اینکه "حسادت، آرامشِ انسان رو از بین میبره".
⭕️ کسی که حسادت میکنه، همیشه عصبی هست و خودخوری میکنه و ناراحته از اینکه رقیبش از اون بالاتره!😒
🔴 این آدم اگه خودش رو درمان نکنه، ممکنه حتی دچارِ بیماریهای جسمی فراوانی هم بشه.
🔞 اگه کسی گناهی کنه و آرامشش از بین بره و بدنش آسیب ببینه، 👇
روزِ قیامت علاوه بر گناهی که کرده، به خاطرِ اینکه بیمار هم شده عذاب خواهد کشید.
🔥🔥 ضمناً اگه این فرد به خاطر بیماریش کسی رو اذیت کنه، به خاطر اون اذیت کردن هم عذاب خواهد شد!
اللهم صل علی محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
┄┄┄••❅❈✧❈❅••┄┄┄
صالحین تنها مسیر
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 51 "اتاق عمل" 🔹دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغازِ دوره تحصیل و کار در بی
🎆 رمان شب #بدون_تو_هرگز 53
"حمله چند جانبه"
💢 ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکلِ ممکن ،دست به دست هم داد تا من رو خورد و لِه کنه...😞
⭕️ دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیتِ عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتنِ من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ...
و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ...!
🏢 دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکراتِ احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ...⛔️
هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ...
📆 چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایطِ سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسطِ جهنم رو داشت ...🔥🔥
🔹وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگِ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من واردِ خونه می شد ...
😈 و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ...
✅ در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشارِ عمیقی تمامِ وجودم رو پُر می کرد ... "نبرد بر سرِ ایمانم و حفظِ اون" ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمتِ تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... 😥
🌎 دنیا هم با تمامِ جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ...
✔️ می سوختم و با چنگ و دندان،
تا آخرین لحظه از "ایمانم" دفاع می کردم💪✌️
🕘 حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ...☎️
🌹 پشتِ در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ...
* بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ...*
🔸 در رو باز کردم و رفتم تو ...
🔷 گوش تا گوش ... کل سالنِ کنفرانس پُر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ...
رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ...
🌅
🌠 رمان شب #بدون_تو_هرگز 54
"پلّه اول"
⭕️ پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ...
همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ...
و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ...
👿 وسوسه و فشار، پشتِ وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل...
پلیسِ خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ...
👈 یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری...⚠️
🔹من ساکت بودم ...
امّا حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمامِ انرژیم رو از دست دادم...😪
🔸به پشتی صندلی تکیه دادم...
–زینب ... ""این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم...؟""
🔆 چشم هام رو بستم ... بی خیالِ جلسه و تمامِ آدم های اونجا...
–خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ...
نذار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ...
نذار حق در چشمِ من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ...
خدایا ... راضیم به رضای تو...
❇️ با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرقِ فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد …
🌷 خدایا ... به امید تو ...
بسم الله الرحمن الرحیم...
🔹و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم...
–این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببَرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایطِ شما رو بپذیرم ... یا باید برم...
🔴 _ امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدنِ لباسِ تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟
... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم...
🔶 چشم هام رو باز کردم...
–همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه...✅👌
سکوتِ عمیقی کل سالن رو پر کرده بود....
🍃🌸 @saLhintanhamasir