آیت الله کشمیری :
روزي يک ساعت با حضرت خلوت کنيد، متوجه حضرت بشويد.
زيارت سلام علی آل ياسين را بخوانيد بعد زياد بگوييد: يا صاحب الزمان اغثني،يا صاحب الزمان ادرکني، المستعان بک يابن الحسن، زياد بگوييد،
توسل بکنيد به ايشان، يک خرده یک خرده رفاقت پيدا مي شود.
چون کودکی که گم شده در ازدحام شهر
دنبال رد پای تو هر جمعه می دوم
❤️🍁🍂
🌸
🔵👈تنها راه نجات طاعت و بندگی خداست. طاعت بدون کنترل نفس سودی ندارد، اگر صد سال هم بگذرد؛ ولی نفس خودت را كنترل نكني، نگاهت را کنترل نکنی؛ در کلاس اول درجا خواهی زد. وقتی به کلاس دوم خواهی رفت که نفست را کنترل کنی. یا باید نفس را بپرستی یا خدا را. «لا نجاة الا بالطاعة». طاعت چيست؟
🔵👈 طاعت اين است كه آنچه دلت میخواهد را کنار بگذاری. با طاعت بدون علم و استاد به جایی نخواهی رسید « لا نجاة الا بالطاعة و الطاعة بالعلم». طاعت علم ميخواهد.
✅🔴👈 قسم به #امام_زمان (ع) اگر استاد #اخلاق نداشته باشي؛ به جایی نخواهی رسید.
🔵👈 همینکه حرف بزنی؛ اهانت میکنی، غیبت میکنی. .. از نجات خبري نيست؛ مگر اينكه طاعت و بندگي كني. بندگي هم راه دارد. طاعت و بندگی با علم است. باید بروی و یاد بگیری.
[ از فرمایشات آیت الله حق شناس رحمة الله علیه، کتاب مرد حق ، لوح نگار،چاپ اول 1391 ،ص 12 ]
👌👌 #نکات_بسیارمهم_اخلاقی 😍
⛔️ با دقت خوانده شود و ارسال به دیگران فراموش نشود🙏
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
صالحین تنها مسیر
#سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_پانزدهم 💫جانبازی در رکاب مولا💫 سال 1388 توفيق شد كه در ماه رجب و ماه شعب
#سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_شانزدهم
💫شهید و شهادت💫
در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد.
علت آن هم چند ماجرا بود:
يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تلاش فوق العاده اي
داشت كه بچه ها ب مسجد و هيئت كند. 😊
او خالصانه فعاليت ميكرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير 😍☺️داشت.
اين مرد خدا، يكبار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز
عبور كرد و سانحهاي شديد رخ داد و ايشان مرحوم شد.
😞من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان شهدا و هم درجه آنها بود!
😳
من توانستم با او صحبت كنم.
ايشان به خاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت
دستورات دين، به مقام شهدا دست يافته بود☺️. در واقع او در دنيا شهيد
زندگي کرد و به مقام شهدا دست يافت.
☺️
اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و
در واقع علت مرگش بود. 🤔
ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از
دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم.😥 هيچ چيزي از صحنه
تصادف دست من نبود.
در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده
بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم.☺️. اما
ً او خيلي گرفتار بود و اصال در رتبه شهدا قرار نداشت!
😳
تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و...
اما چرا؟!
خودش گفت: من براي جهاد به جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و
خريد و فروش بودم 😥كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که
آنجا بمباران شد.😨
من کشته شدم.😥 بدن مرا با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر
کردند من رزمندهام و...
😓
اما مهمترين مطلبي كه از شهدا ديدم، مربوط به يكي از همسايگان
ما بود.
😶
خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شبها در مسجد
محل، كالس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم.
آخر شب وقتي به سمت منزل ميآمديم، از يك كوچه باريك و
تاريك عبور ميكرديم.😓
از همان بچگي شيطنت داشتم. با برخي از بچهها زنگ خانه مردم
را ميزديم و سريع فرار ميكرديم!
😓
يك شب من ديرتر از بقيه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان
كوچه بودم كه ديدم رفقاي من كه زودتر از كوچه رد شدند، يك
چسب را به زنگ يك خانه چسباندند! صداي زنگ قطع نميشد.
😱
يكباره پسر صاحبخانه كه از بسيجيان مسجد محل بود، بيرون آمد.
چسب را از روي زنگ جدا كرد و نگاهش به من افتاد.
😐
ً او شنيده بود كه من، قبال از اين كارها كردهام، براي همين جلو
آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: بايد به پدرت بگويم که چه کار میکنی😤
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
صالحین تنها مسیر
#سه_دقیقه_در_قیامت #پارت_شانزدهم 💫شهید و شهادت💫 در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهاد
#سه_دقیقه_در_قیامت
#پارت_هفدهم
💫شهید و شهادت💫
هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بيفايده بود.😔 او مرا به مقابل
منزلمان برد و پدرم را صدا زد.
آن شب همسايه ما عروسي داشت. توي خيابان و جلوي منزل ماشلوغ بود.
پدرم وقتي اين مطلب را شنيد خيلي عصباني شد و جلوي چشم همه، حسابي مرا كتك زد.
😡😔
اين جوان بسيجي كه در اينجا قضاوت اشتباهي داشت، چند سال
بعد و در روزهاي پاياني دفاع مقدس به شهادت رسيد. ☺️
اين ماجرا و كتك خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده
بود. به جوان پشت ميز گفتم: من چطور بايد حقم را از آن شهيد
بگيرم؟ او در مورد من زود قضاوت كرد.
😒🤔
او گفت: الزم نيست كه آن شهيد به اينجا بيايد. من اجازه دارم
آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهيد راضي شوي.
☺️
بعد يكباره ديدم كه صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان
هر صفحه پاك ميشد و اعمال خوب آن ميماند.
😍
خيلي خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود يكي دو سال از اعمال
من اينطور طي شد.
جوان پشت ميز گفت: راضي شدي؟
گفتم: بله، عالي است. البته بعدها پشيمان شدم. چرا نگذاشتم تمام
اعمال بدم را پاك كند!؟
😢😔
اما باز بد نبود. همان لحظه ديدم آن شهيد آمد و سالم و روبوسي
كرد. خيلي از ديدنش خوشحال شدم.
😍
گفت: با اينكه الزم نبود، اما گفتم بيايم و حضوري از شما حلاليت
بطلبم. هرچند شما هم به خاطر كارهاي گذشته در آن ماجرا بي تقصير نبودی☺️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
♦️ دعای زیبا فرج ✨✨
#یا_فارس_الحجاز
#قرار_شبانه
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
☀️اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ☀️
┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈•
ياداوري
اين ذكر قبل از خواب معادل هزار ركعت نماز است
يٓفْعٓلُ الله ما يٓشاءُ بقُدْرٓتِهِ ويٓحْكُمٰ
ما يُريدُ بِعِزٓتِهِ "
📕مستدرك وسايل الشيعة ج١ص٣٣٩
باب ده حديث ٢١
|•نَهُفتِه•|:
#پروفایل
#عکس_نوشته
تا اینجاش خدا بوده
از این با بعدشم هست...
""همینقدر حیاتی""همینقدر مھم""
🌺❤️
شب شما مورد لطف صاحب الزمان
#شب