این پست هر شب تکرار می شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (علیه السلام) و حضرت نرجس (سلام الله علیها) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (ارواحنا فداه)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
🌙🕊🌙🕊🌙
🕊🌙🕊🌙
🌙🕊🌙
🕊🌙
🌙
#دعای_ابوحمزه_ثمالی
✍ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِى وَ لِوالِدَىَّ وَارْحَمْهُما كَما رَبَّيانِى صَغِيراً ، اجْزِهِما بِالْإِحْسانِ إِحْساناً وَبِالسَّيِّئاتِ غُفْراناً ، اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِناتِ الْأَحْياءِ مِنْهُمْ وَالْأَمْواتِ وَتابِعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ بِالْخَيْراتِ
خدایا من و پدر و مادرم را بیامرز و به هر دوی آنها رحم کن، چنانکه مرا به گاه کودکی پروردند، احسان هردو را به احسان و بدیهایشان را به آمرزش پاداش ده ،خدایا مردان و زنان مؤمن را بیامرز، چه زنده و چه مردهی آنها را و بین ما و آنان با نیکیها پیوند ده.
💎اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِحَيِّنا وَمَيِّتِنا ، وَشاهِدِنا وَغائِبِنا ، ذَكَرِنا وَأُنْثانا ، صَغِيرِنا وَكَبِيرِنا ، حُرِّنا وَمَمْلُوكِنا ، كَذَبَ الْعادِلُونَ بِاللّٰهِ وَضَلُّوا ضَلالاً بَعِيداً وَخَسِرُوا خُسْراناً مُبِيناً
خدایا بیامرز زنده و مردهی ما را، حاضر و غائب ما را، مرد و زن ما را، کوچک و بزرگ ما را، آزاد و غیر آزاد ما را، برگشتگان از خدا دروغ گفتند و گمراه شدند، گمراهی دوری و زیان کردند، زیانی آشکار
🌟شبتون فاطمی🌟
🌙
🕊🌙
🌙🕊🌙
🕊🌙🕊🌙
🌙🕊🌙🕊🌙
#سخن_یار
✨امام خامنه ای✨
🌙ماه رمضان، فصل معنویّت، بهار معنویّت، بهار صفا تمام شد؛ روزهای آخر ماه رمضان را میگذرانیم.
👈 اگر سرزمین حاصلخیز دلهای شما و جانهای پاک شما انشاءالله تحت تأثیر باران لطیف رحمت و لطف الهی در این ماه قرار گرفته باشد، در آینده میوههای خودش را خواهد داد.
#بهار_قرآن
صالحین تنها مسیر
#قسمت_هفتاد_و_سه #ازدواج_صوری صادق شروع کرد به حرف زدن من از پریا خانم خواستم دعوتتون کنه تا ی
#قسمت_هفتاد_و_چهار
#ازدواج_صوری
یک هفته مثل برق باد گذشت
چند ساعت دیگه صادق باید بره سپاه
شب اونجا باید باشن بعدش از همونجا میبرنشون فرودگاه
بعد پرواز به سمت بی بی
داشتم ساکشو میبستم
البته با هق هق
پاشدم اتو رو زدم به برق اورکتش و شلوار نظامیش اتو زدم اشکام میریخت روی لباسش😭
یهو از پشت دستش گذشت رو شانه ام سریع اشکام پا کردم
پریا چرا گریه میکنی؟😳
-صادق خیلی سخته
خیلی امکانش کمه برگردی 😢😢😢
صادق:نمیرم سپاه امشب
پاشو بریم تپه نورالشهدا
خوشحال شدم ولی میدونستم امشب نرفته ولی فردا صبح که میره😭
تو نورالشهدا درحالیکه سرم به شونش بود و گریه میکردم
سرم بلند کرد و گفت پریا من که رفتم یه حقایقی فهمیدی
فوحشم ندیا و نفرینم نکنیا
-وا😳😳
این حرفا چیه
صادق:بعدا میفهمی
هروقت آروم شدی بگو بریم خونه
پریا
-جانم
صادق: من جانباز بشم
بازم به پام میمونی؟😢😢
-صادق کم اشک منو دربیار
ان شاالله تو سالم برمیگردی
بعدم اگه زبانم لال
جانباز یا موجی شدی
من کنارتم عزیزم ☺️
اونشب صادق کنارم موند تا اذان صبح
اذان صبح بعد نماز که خوابم برد
رفت
عروس ۱۵روزه شوهرش رفت سوریه
وقتی بیدارشدم و با جای خالیش روبرو شدم نشستم گوشه اتاق و هق هق میکردم😭
#منم_باید_برم_بایدبرم_سرم_بره_نذارم_هیچ_حرامی_سمت_حرم_بره
#کلناعباسک_یازینب
┈┈••••✾•💞💞•✾•••┈┈•
...
💞
#قسمت_هفتاد_و_پنج
#ازدواج_صوری
همین جوری داشتم گریه میکردم
که صدای تلفن بلندشد
باصدای تلفن بلند شدم
رفتم سمت تلفن
-بله
سلام خانمی
پریا صادق فدات بشه
گریه کردی؟
-خوب چیکار کنم از خواب بیدار شدم دیدم نیستی
دلم گرفت
الان کجایی عزیزم؟
صادق:فرودگاهم
داریم میریم
رسیدم بهت زنگ میزنم
مراقب خودت باش
صادق:چشم
یاعلی
صادق تا رسید زنگ زد
مادر و مادرجون هردوشون حواسشون به من بود
صادقم سعی میکرد هرروز زنگ بزنه
یه هفته از رفتنش گذشته بود
ومن شبیه مرده قبرستون بودم
داشتم حاضر میشدم برم دعای کمیل که تلفن زنگ خورد
یعنی میشه صادق باشه
-الو
&&الوسلام خانمم
خوبی؟
-😍😍😍صادق تویی ؟؟حالت خوبه؟
پریا بانو زنگ زدم خداحافظی کنم
-😳یعنی چی؟
&&چندساعت دیگه قرار بزنیم به دل حرمله
بدی دیدی حلال کن
اشکام مثل بارون از چشمام میومد
صدام میلرزدتمام تنم یخ شد 😭
صادق چنددفعه صدام زد
با صدایی که میلرزیدگفتم
-حلالی اقایی😭
دوست دارم
&&من دوست دارم
خداحافظ
وقتی قطع شد گوشی رو محکم چسبوندم به قفسه سینم باصدای بلند گریه میکردم و بی بی زینب رو صدامیزدم😭😭😭
#یا_زینب😓
┈┈••••✾•💞💞•✾•••┈┈•
...
💞
#قسمت_هفتاد_و_شش
#ازدواج_صوری
یک هفته از آخرین تماس صادق میگذره
تو این یک هفته کارم شده بودن گریه
حتی بیرون نمیرفتم
میترسیدم برم بیرون صادق زنگ بزنه
داشتم نماز ظهر میخوندم
سلام که دادم
گوشی خونه زنگ خورد،
بدو رفتم سمتش
هردفعه که گوشی زنگ میخورد من به اندازه ۲۰سال پیر میشدم😭
-الو بفرمایید
صدای ناشناس : منزل برادر عظیمی؟
-بله بفرمایید
صدای ناشناس :من ازسپاه قدس تماس میگرم
زمین و زمان وایستاد
-بله بفرمایید
صدای ناشناس:خانم عظیمی متاسفانه صادق جان تو عملیاتی که انجام شد مفقود الاثر شدن
دیگه هیچی نفهمیدم وقتی به هوش اومدم
تو بیمارستان بودم و سرم به دستم بود
-من چه جوری اومدم اینجا؟
پرستار:گویا مادرشوهرت آورده بود
مادرجان وارد شد چشماش قرمز قرمز بود
هیچی یادم نمیاد جز صدای یه ناشناس ازپشت تلفن
😖
_مادرجون چرا من اینجام چیشده
اشکام اروم روی صورتم سرمیخوردن
میدونستم،میدونستم که برای صادقم اتفاقی افتاده😭
_مادرجون صادقم کجاس ؟چرا کسی به من جواب نمیده
_عزیزم صادق مفقودالاثرشده😭
مادرجون منو تو اغوش گرفت جیغ میزدم و گریه میکردم
اخه چرا چرا 😭😭
┈┈••••✾•💞💞•✾•••┈┈•
...
💞
شيخ كليني در كافي از حضرت صادق (عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود: مي گويي در دهه آخر ماه رمضان در هر شب:
أَعُوذُ بِجَلاَلِ وَجْهِكَ الْكَرِيمِ أَنْ يَنْقَضِيَ عَنِّي شَهْرُ رَمَضَانَ أَوْ يَطْلُعَ الْفَجْرُ مِنْ لَيْلَتِي هَذِهِ وَ لَكَ قِبَلِي ذَنْبٌ أَوْ تَبِعَهٌ تُعَذِّبُنِي عَلَيْهِ