قسمت(۵۹)
#دختربسیجی
آیدا هم از نظر قیافه و هم از همه نظردیگه از اون سرتره پس اونه که باید حد
خودش رو بدونه و پاش رو از گلیم ش دراز تر نکنه.
من که می دونستم بحث کردن با مامان بی فایده است دیگه چیز ی نگفتم و
خودم رو با بازی کردن با مرسانا که روی مبل راه می رفت مشغول کردم.
اون شب رو آیدا خونه ی ما موند و به خونه اش نرفت! وقتی هم که بابا پرسید
چرا شب به خونه اش نرفته مامان به دروغ گفت سعید برای کارش به شهرستان
رفته و خونه نیست و آیدا هم چون تنها بوده پیش ما اومده.
مامان چون می دونست بابا هم مثل من ممکنه حق رو به سعید بده و با موندن
آیدا مخالفت کنه واقعیت رو جور دیگهای گفت تا بابا چیزی نفهمه!
صبح روز چهارشنبه زودتر از هر روز از خواب بیدار شدم و به شرکت رفتم.
اون روز برعکس روز قبل سر حال بودم و با اینکه علتش برام مجهول بود اما من
این سرحالی رو دوست داشتم و برام خوشایند بود.
حال هوای شرکت هم اون روز عوض شده بود و خانم رفاهی رو هم برعکس روز قبل
که کسل و بی حوصله به نظر میرسید اون روز توی سالن سر حال دیدمش که
بهم سلام کرد.
تنها این پرهام بود که با اخمای توی هم جلوی در اتاقش وایستاده بود و من رو نگاه
می کرد و وقتی دید من متوجه اش شدم پوزخندی زد و به اتاقش رفت .
بهار نارنج:
قسمت(۶۰)
#دختربسیجی
بدون توجه به پرهام، مقابل میز منشی وایستادم و رو به نازی گفتم: امروز خودم
به دیدن مهندس ترابی میرم پس باهاش تماس بگیر و ببین کی وقت داره
همو ببینیم.
_چشم همین الان تماس می گیرم.
از میز منشی فاصله گرفتم که با شنیدن سر وصداییکه از اتاق حسابداری
نشئت می گرفت به اونطرف نگاه کردم و گفتم : توی اون اتاق خبریه ؟
لبخند گنده ا ی رو ی لب نازی نشست و گفت: آرام امروز اومده و باز دخترا دورش
جمع شدن که ازش سوغاتی بگیرن.
ناخودآگاه اخمام توی هم رفت و بدون هیچ حرفی به اتاقم رفتم.
نمی خواستم باور کنم حال خوب اونروزم به خاطر وجود آرام توی شرکت بوده ولی
این واقعیت داشت که من به خاطر وجود کسی خوشحال بودم که دل خوشی ازش
نداشتم و دنبال راهی بودم که از شرکت بیرونش کنم.
از رفتارای ضد و نقیض خودم عصبی بودم و با کلافگی دستام رو پشت گردنم
قالب کردم و پشت دیوار شیشه ای وایستادم که در همین حال در اتاق باز و
مش باقر با سینی چای وارد اتاق شد و با خنده بهم سلام کرد و صبح بخیر
گفت.
به طرف میز کارم رفتم و در همان حال جواب سلامش رو دادم.
مش باقر سینی توی دستش رو روی میز گذاشت و گفت:آقا اگه با من کاری
ندار ی
من برم به کارم برسم.
پشت میزم نشستم که با دیدن ظرف سوهان توی سینی تعجب کردم و خواستم
چیزی بگم که مش باقر خودش گفت:این سوغات مشهده خانم محمدی زحمتش
رو کشیده.
چیزی نگفتم و به ظرف سوهان خیره شدم که مش باقر از اتاق خارج شد و پرهام
جاش رو گرفت.
به پرهام که هنوز هم ناراحت به نظر میرسید نگاه کردم و گفتم :تو معلوم هست
امروز چت شده؟
نیشخندی زد و با کنایه گفت:من که معلومه چمه از اومدن این دختره ناراحتم ولی تو معلوم نیست چته که امروز بر عکس دیروز و روز یکشنبه کبکت خروس می
خونه.
دست به سینه به پشتی صندلی تکیه دادم و گفتم : درست فهمیدی من امروز
حالم خوبه ولی این ربطی به اون نداره.
با چشم به ظرف روی میز اشاره کرد و گفت: چه قدرم معلومه که ربط نداره.
_پرهام تو یه چیزیت میشه! کلا چند وقتیه که عوض شدی!
#سلام_امام_زمانم
📖 السَّلامُ عَلی وَلِیِّ اللَّهِ وَ ابْنِ اَوْلِیآئِهِ...
🔸سلام بر تو ای مولایی که همچون پدران پاکت، بر ذره ذره این عالم ولایت داری.
🔸سلام بر تو و بر روزی که زیر پرچم ولایت تو جهان آباد خواهد شد.
📚 بحار الأنوار، ج۹۹، ص ١١٧.
ریا
🌸از حضرت رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت شده:
و اما ریا کار چهار نشانه دارد:
1- هنگامی که کسی نزد اوست به عبادت خدا حریص است
2- در تنهایی تنبل وبی حال است.
3- در همه ی امورش به دنبال ستایش دیگران است
4- با تمامی توان در نیکوکارکردن ظاهرش می کوشد.
📚منبع : تحف العقول، چاپ جامعه مدرسین، ص٢٢
🌸از امام رضا (علیه السّلام) روایت شده:
کسی که کار خوبش را مخفیانه (و به دور از ریا) انجام دهد، هفتاد برابر پاداش می گیرد.
📚منبع: مسند،ج1،ص264
▪️.مهمترین درسِ #فاطمیه:
در راه یاری امام، هیـچ عذر و بهانهای پذیرفته نیست، نه برای مردان نه برای زنان.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَجْ
▪️✨▪️✨▪️✨▪️
آیت الله وحید خراسانی:
خوشا به حال کسانی که در فاطمیه کمال جِد و جهد را به کار بندند برای این که نام او و مصائب او را احیا کنند. نص قرآن این است:
«قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى؛»
ای پیغمبر ما به این مردم بگو: من از شما اجری نمی خواهم الا یک مطلب. آن مطلب چیست؟ مودت به ذی القربی من. بعد هم به روایت معتبر نزد عامه و خاصه، معین کرد و فرمود:
«أقرب الناس إلیّ فاطمة.»
خدمت به فاطمیه این است. کیست که عظمت مطلب را درک کند .
خوشا به حال شما؛ آنهایی که، این توفیق را پیدا کردند که روز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها را احیا کنند. اینها اینجا نمی فهمند و به عظمت کارشان نمی رسند. دو وقت می فهمند: یکی دم جان دادن و یکی هم هنگام قیامت کبری. قضیه حـضرت زهرا سلام الله علیها این است.
✨🍃✨🍃✨🍃
رزق همگی ظهور آخرین حجت الهی ان شاءالله
یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمة عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج
▪️✨▪️✨▪️✨▪️