قسمت (۶۳)
#دختربسیجی
از جاش تکون نخورد که داد زدم:گفتم بیا جلو تر....
چند قدم جلوتر اومد
و من تونستم جمعیت کنجکاو جمع شده، توی سالن رو ببینم.
به مانیتور کامپیوتر اشاره کردم و گفتم:بخونش!
به مانیتور خیره شد و من به صورت او زل زدم و دیدم که ناگهان حلقه ی چشماش
گشاد شد و رنگ صورتش پرید.
دستش رو به عنوان تکیه گاهش روی میز گذاشت و با فاصله ی کمی که ازم
داشت به صورتم خیره شد و با تته پته گفت:این....
این درست نیست.... این..
روی پام وایستادم و گفتم:این کاملا درسته و چیزی که درست نیست کار
توئه!...... تو با خودت چی فکر کردی ؟ که اینجا هر غلطی دلت خواست می تونی
بکنی و هیچ کس هم کاری به کارت نداشته باشه؟
_منظورتون چیه؟
_منظورم رو خوب می فهمی پس خودت رو به موش مردگی نزن.
_شما می فهمین چی دارین می گین؟ شما میگین من پول رو به حساب خودم
ریختم؟
سرم رو بهش نزدیک کردم و گفتم:ما بهش می گیم دزدی.
_این تهمته، این نوشته ی روی سیستم نمی تونه چیزی رو ثابت کنه. هر کسی می تونه این داده ها رو به سیستم بده.
_کارت پولت کجاست.
_می خواین چیکار ؟
_می خوام ازش موجودی بگیرم.
با شنیدن این حرف، خیلی سریع از اتاق خارج شد و چند ثانیه بعد با کیف پول
توی دستش برگشت.
دوتا کارت رو از کیفش در آورد و گفت: من فقط همین دوتا حساب رو دارم میتونین از هر دوتاش موجودی بگیرین.
بدون معطلی اکبری رو صدا زدم و ازش خواستم از یه عابر بانک از کارتی که
شماره حسابش با شماره حساب توی سیستم یکیه موجودی بگیره و زود
برگرده.
اکبری کارت رو از دستش گرفت و بعد اینکه کارمندا رو به خاطر جمع شدنشون توی سالن سرزنش کرد از شرکت بیرون رفت.
با رفتن اکبری روی صندلی نشستم و منتظر موندم تا برگرده. دلم می خواست
حسابش خالی و چیزی که توی سیستم ثبت شده بود صحت نداشته باشه.
قسمت(۶۴)
#دختربسیجی
آرام هم همانطور که دو طرف چادرش رو رها کرده بود ، بی رمق به دیوار تکیه داد
و چشماش رو بست.
چیزی از رفتن اکبری نگذشت که برگشت و فیشی که موجودی گرفته بود رو به
دستم داد.
مبلغ موجودی رو خوندم و فیش رو به طرفش گرفتم و با نیشخند گفتم: حالا
چی میگی؟ نکنه می خوای بگی اینم دروغ و ساختگیه.
با قدمای بلند خودش رو بهم رسوند و فیش رو از دستم گرفت و بهش نگاه کرد و
بعد خوندنش با نگرانی بهم زل زد و گفت:این غیر ممکنه!این حساب از مدتهاس
که خالیه ومن ازش استفاده نمیکنم.
بهش غریدم:حالا که ممکن شده .
از جام برخاستم و در حالی که به سمت در می رفتم گفتم: من کارمند دزد و مظلوم
نمی خوام خیلی سریع وسایلت رو جمع می کنی و از اینجا می ری.
با التماس گفت:تو رو خدا یه لحظه صبر کنین حتما مشکلی پیش اومده.
به طرفش برگشتم و گفتم: حالا که دیدی همه چی لو رفته می گی مشکل پیش
اومده؟ نه خیر خانم! مشکل تویی که قبل انجام کارت به عاقبتش فکر نکردی.
_ شما حق نداری به من تهمت بزنی و منو دزد خطاب کنی.
به سمتش قدمای بلند برداشتم و سرش داد زدم:تو به من نمیگی حق دارم یا
ندارم! از اولش هم ازت خوشم نیومد و حالا چراش رو می فهمم.
به چشمای خیس اشکش خیره شدم و گفتم:بهت گفته بودم اینجا جای آدمایی
مثل تو نیست.
اشکاش روی گونه اش ریخت و بدون هیچ حرفی و با سرعت از کنارم رد و از اتاق
خارج شد .
من هم از اتاق خارج شدم و با عصبانیت رو به جمعیت فضول داخل سالن
غریدم:نمایش دیگه تموم شد! شما احتمالا نمی خواین برین سر کارتون ؟
خانم رفاهی که تا اون موقع سر به زیر جلوی در اتاق حسابداری وایستاده بود جلو
اومد و خواست چیز ی بگه که بهش توپیدم :
خانم رفاهی لطفا احترام خودت رو نگه دار.
خانم رفاهی که دید من بیشتر از اونچه او فکر میکنه عصبیم چیزی نگفت و به
اتاقشون رفت.
هنوز توی سالن وایستاده بودم که آرام در حالی که کیفش روی دوشش بود از
اتاق خارج شد و به سمت در ورودی شرکت رفت ولی قبل اینکه به در برسه به
طرفم برگشت و خواست چیزی بهم بگه که از گفتنش منصرف شد و با چشمای خیس از اشک از شرکت بیرون رفت.
به سمت اتاقم پا تند کردم و با قرار گرفتنم توی اتاق، در رو محکم به هم کوبیدم و روی مبل ولو شدم و عصبی چشمام رو با انگشتام مالش دادم.
#سلام_امام_زمانم
نه بی تو سکون، نه بی تو سخن
به یاد تو هستم، به یاد تو من
ببین غم تو!
رسیده به جانم، تنیده به تن
بگو چه کنم....؟
﷽
از امام باقر علیه السّلام نقل است که رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: من اوّلین کسی هستم که در روز قیامت به پیشگاه خداوند توانمندِ جبّار وارد میشوم، بعد کتابِ خدا قرآن و اهلبیتم وارد میشوند و بعد امّتم وارد میشوند، آنگاه از آنان میپرسم: با کتابِ خدا و اهلبیتم چه کردید؟! کتاب شریف اصول کافی روایت شماره ی ۳۴۶۴
1_1924931485.mp3
3.67M
◾️ با پایداری حضرت صدیقۀ طاهره (سلام الله علیها) و اهلبیت(علیهمالسلام) در فتنهها و بلاها، بستر هدایت مردم ایجاد شد.
«بر اینکه باید اهلبیت (علیهمالسلام) امتحانی را در این عالم و در مسیر دستگیری و هدایت مردم پشت سر بگذرانند، قول و قراری گرفته شده است که باید بر آن صبر کنند.
با پایداری آنان در این فتنه است که هدایت مردم ممکن میشود. بلای اهلبیت (علیهم السلام) بستر هدایت مردم است، لذا در فراز ابتدایی زیارت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) عرض میکنیم که: «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً...» (خداوند متعال پیش از اینکه شما را در این قالب بیافریند شما را مورد امتحان قرار داده و شما را بر این امتحان صابر یافته است).
شاید ظهور این امتحان حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) در عالم دنیا، همین فتنههای سنگینی است که باید در مسیر هدایت و شفاعت مردم تحمل کنند.
عهد ابتلای حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) به هدایت ما، محل ابتلاء ما به ولایت ایشان نیز هست؛ ما نیز باید در عهدی که آنان بستهاند و ولایت الهی را حامل شدهاند، همراه شویم و تبعیت کنیم و در این صراط مستقیم حرکت کنیم. این عهدی است که حضرت صدیقه طاهره (سلاماللهعلیها) بر آن امتحان شدهاند و خداوند ایشان را صابر یافته است، ما نیز، باید با تصدیق و تبعیت و معیت و همراهی خود، صابر باشیم و ایشان را تصدیق کنیم و از این طریق، هدایت و دستگیری و شفاعت ایشان را شامل حال خود کنیم.»
#استاد_میرباقری