eitaa logo
صالحین تنها مسیر
221 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
6.7هزار ویدیو
267 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صالحین تنها مسیر
نرگس: قسمت(۱۲۶) #دختربسیجی بعد خوش آمد گویی ما به درخواست فیلمبردار روی صندلی وسط سالن نشستیم گ
قسمت (۱۲۷) با خوشحالی یه نگاهی بهش انداختم و گفتم :حالا تو چرا می خوای بیای بالا و انقدر خوشحالی. _می خوام بیام بالا تا هم به خواهرم تبریک بگم و هم... _هم چی؟ _بماند! .... با کنجکاوی نگاهش کردم که توجهی نکرد و من روی پام وایستادم و با خوشحالی جلوتر از امیر حسین و بقیه به سمت طبقه ی بالا رفتم و برای بدرقه ی مهمونا کنار آرام وایستادم و به خانم بزرگ که صورت آرام رو می بوسید و بهش تبریک می گفت نگاه کردم. همه ی مهمونا رفته بودن و تنها مامان و آیدا و آرزو توی خونه مونده بودن که آرام خودش رو روی مبل رها کرد و نفس راحتی کشید. من هم کنارش نشستم که آیدا بهمون نزدیک شد و رو به آرام گفت : آرام جان من دیگه دارم می رم، سعید پایین منتظره فردا می بینمت فعلا خداحافظ . آیدا نذاشت آرام از جاش بلند شه خیلی سریع صورتش رو بوسید و از من هم خداحافظی کرد و رفت. با تعجب نگاهش کردم و با رفتنش رو به آرام گفتم :الان دقیقا چه اتفاقی افتاد؟! من درست دیدم که آیدا.... آرام خندید و من محو تماشای خنده اش شدم که مامان به شونه ام زد و گفت : آراد ما میریم خونه تو همینجا می مونی و فردا با آرام میای فهمیدی؟ چیزی نگفتم و در جوابش خندیدم که مامان صورت آرام رو بوسید و ازش خداحافظی کرد و به همراه آرزو از خونه خارج شدن . با رفتنشون کتم رو از تنم در آوردم و کراواتم رو شل کردم و به آرام که دامن لباسش رو تا زانو بالا زده بود و سعی داشت کفشش رو در بیاره ولی نمی تونست نگاه کردم که گفت: آخ که سگک این کفشه پدر پام رو در آورده! با این حرفش جلوی پاش روی زانوم نشستم و پاش رو روی زانوم گذاشتم و مشغول باز کردن سگک بودم که در همین حال کسی در زد و دوتامون بدون اینکه تکونی به خودمون بدیم به در چشم دوختیم که مادر بزرگش وارد خونه شد و با تعجب نگاهمون کرد که من زودتر به خودم اومد مو از جام برخاستم. مادر بزرگش در حالی که به زمین چشم دوخته بود گفت : نمی دونم چجور بگم! می دونی پسرم! ما رسم نداریم که توی دوران نامزدی...... فهمیدم مادربزرگش چی می خواد بگه که این همه براش سخته برای همین با خجالت سرم رو پایین انداختم که خودش ادامه داد:رسم نداریم..... تا قبل عرو سی! ...
قسمت(۱۲۸) حرفش رو نصفه رها کرد و گفت : ای خدای من! چرا از من خواستن بگم آخه؟! بدون اینکه نگاهش کنم گفتم : من متوجه ام. _آخییش! خدا خیرت بده مادر راحتم کردی!.... خب دیگه فعلا شب بخیر. _شب شما هم بخیر! با رفتن مادر بزرگ آرام، آرام با تعجب پرسید : منظور مامان بزرگ چی بود؟ چی می خواست بگه که...؟ دستم رو کلافه توی موهام کشیدم و جواب دادم :بعدا بهت می گم. متعجب نگاهم کرد و وقتی دید من نگاهم رو ازش گرفتم خودش کفشش رو در آورد و گفت :آخییییش! راحت شدم. با این حرفش برگشتم و نگاهش کردم که کفشاش رو با پاش به یک طرف هول داد و با بالا نگه داشتن دامن لباسش به سمت اتاق توی راهرو رفت و وقتی به در اتاق رسید رو به من که وایستاده بودم و نگاهش میکردم گفت : تو می خوا ی تا صبح همونجا بایستی؟! به دنبالش به سمت اتاق رفتم که زودتر از من وارد اتاق شد و روی صندلی جلوی میز آرایش نشست. به تخت یک نفر ه ی گوشه ی اتاق نگاهی انداختم و از تصور خوابیدن آرام توی بغلم لبخندی گوشه ی لبم نشست که آرام با دیدن لبخند من با تعجب به تخت نگاهی انداخت و سر در گم مشغول در آوردن سنجاق ها از داخل موهاش شد. گر ه کراواتم رو کامل باز و به آرام که به جون موهاش افتاده بود و نمی تونست سنجاق موهاش رو در بیار ه نگاه کردم و با انداختن کراوات روی لبه ی تخت به سمتش رفتم و گفتم : بزار من برات بازشون می کنم. خیلی سریع و خوشحال دستاش رو پایین انداخت و من خیلی آروم و با ملاحظه مشغول در آوردن سنجاق ها از داخل موهاش شدم . با در آوردن آخرین سنجاق مو به نگاهش توی آینه که به من خیره بود خیره شدم و دستی به موهای باز شدهاش کشیدم و گفتم : می خوای شونه شون بزنم. دستی توی موهاش کشید و جواب داد : اینا پر چسب و تافن و به این راحتی شونه نمی شن! باشه فردا که رفتم حموم شونه شون می کنم. با سردرگمی روی تخت نشستم و در حالی به آرام چشم دوخته بودم *** که آرام نگاهش رو ازم گرفت و به دستاش روی زانوش خیره شد. کلافه دستم رو دور گردنم کشیدم و خیلی ناگهانی روبه روش وایستادم و یه دستم رو روی پشتی صندلی و دست دیگه ام رو زیر چونه ی آرام گذاشتم که با تعجب به چشمام خیره شد
قسمت(۱۲۹) به صورت آرام که شب زودتر از من خوابش برده بود و حالا هم خیال بیدار شدن نداشت در سکوت زل زده بودم که با صدای در زدن کسی نگاهم رو ازش گرفتم و دستم رو از زیر سرش خیلی آروم بیرون کشیدم که تکونی به خودش داد و عمیق تر از قبل خوابید و من هم روی لبه ی تخت نشستم. به ساعت توی دستم که ساعت ۹ صبح رو نشون می داد نگاه کردم و مشغول بستن دو دکمه ی باز پیراهن مشدم. من‌حالا مجبور شده بودم با پیراهن بخوابم تا آرام بیشتر ازم خجالت نکشه و معذب نباشه. به طرف آرام چرخیدم و صورتش رو با پشت انگشتام نوازش کردم و صداش زدم: _آرام! نمی خوای بیدار شی؟ چند باری چشماش رو باز و بسته کرد تا اینکه بیدار شد و سرجاش نشست ولی دوباره خودش رو روی تخت انداخت و با ناله گفت :وای که چقدر خوابم میاد اصلا نمی تونم بیدار بمونم. با تعجب نگاهش کردم که دوباره صدای در زدن بلند شد و من از روی تخت برخاستم وهمانطور که موهای پریشونم رو مرتب می کرد برای باز کردن در از اتاق خارج شدم. در رو باز کردم و به هما خانم که پشت در وایستاده بود سلام کردم که جواب داد:سلام پسرم صبح تو هم بخیر! ببخش که از خواب بیدارتون کردم ولی خب! دیگه باید بیدار می شدین. _نه! من بیدار بودم. _آرام هنوز خوابه؟ _صداش زدم ولی بیدار نشد. _دوباره صداش بزن و تا من صبحونه رو آماده می کنم بیاین پایین. _چشم الان میایم. با رفتن هما خانم به اتاق برگشتم و آرام رو صدا زدم: _آرام خانم نمی خوای بیدار شی؟ بدون اینکه چشماش رو باز کنه لبخند زد که متعجب نگاهش کردم و گفتم : آرام چرا پا نمی شی؟ _چون می ترسم!
قسمت (۱۳۰) _از چی؟  _از اینکه چشمام رو باز کنم و ببینم همه چیز یه خواب بوده! یه رویای قشنگ  یک شبه!  _درسته همه چی رویاییه ولی چشمات رو باز کن و ببین که این رویا یه حقیقت قشنگه!  چشماش رو باز کرد و با لبخند به من که روی لبه ی تخت نشسته و بهش خیره  بودم،نگاه کرد که گفتم : صبحت بخیر خانم خوابالو!  _سلام صبح تو هم بخیر.  به موهای ژولیده و پخش شده دور و برش نگاه کردم که گفت:میشه انقدر نگاهم  نکنی!  _چرا؟!  _آخه موهام خیلی بهم ر یخته و ژولید ه ان ! فکر میکنم قیافه ام خنده دار  شده و تو داری توی دلت بهم میخندی.  _خنده دار که شدی ولی لبخند من به خاطر چیز دیگه ایه!  _چی؟ _خوشحالم آرام! خیلی خوشحال!  با لبخند بهم نگاه کرد که از روی تخت برخاستم و او هم از تخت پایین اومد و بعد  اینکه شالش رو سرش کرد به همراه هم به طبقه ی پایین رفتیم.  از در باز خونه به دنبال آرام وارد خونه شدم که هما خانم از توی آشپز  خونه صدامون زد:  _ بچه ها بیاین اینجا.  چشم از دو خانمی که مشغول نظافت خونه بودن گرفتم و به دنبال آرام وارد آشپز  خونه شدم و پشت میز نشستم که آرام همانطور که پشت میز وایستاده بود یه  مقدار از چاییش رو خورد و رو به من گفت : تا تو صبحونه ات رو بخوری من میرم و بر می گردم.  با تعجب رفتنش رو نگاه کردم که هما خانم که در حال خشک کردن لیوا نهای  شسته شده بود با خنده رو به من گفت : دوش گرفتن آرام یه دقیقه بیشتر  طول نمی کشه برای همین گفت زود بر می گرده.  یه مقدار چاییم رو خوردم و گفتم : مامان دیشب تاکید کرد که صبح زود با آرام  بریم اونجا!  هر چند که ظهر شده و حسابی هم سرم غر می زنه که چرا زودتر نرفتیم ولی  شما اجازه میدین که آرام رو....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امیر اهل ایمان علی بن ابیطالب ع فرمود: زن و مرد مومنی در شرق و غرب عالم از نظر ما پنهان نیست مگر این که او با ماست و ما با اوییم.💖 امام مهربانم چقدر به من نزدیکی و من چقدر با شما بیگانه😔 چقدر راحت روز و شب بی یاد شما می گذرد دقیقاً تفسیر آیه (ان الانسان لفی خسر) را دارم 😢 حس می کنم انسانی که به یاد و فکر امامش نباشد هر لحظه اش خسران و زیان است .💥 آقای خوبم کمکم کن تا از این گرداب دنیا نجات پیدا کنم 🤲 کمکم کن تا دیگر یادت را فراموش نکنم چون دنیای بدون شما برای من جهنم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸به تو چه که او را عوض کنی؟🔸 یکی از مسائلی که عموماً می‌آیند و از من سؤال می‌کنند، « » است. می‌گوید در خانه، افسرده هستم. به او می‌گویم به خاطر این است که تو می‌خواهی خانمت را عوض کنی، خانمت هم می‌خواهد تو را عوض کند. نه تو می‌توانی او را عوض کنی، نه او می‌تواند تو را عوض کند! وقتی احساس می‌کنی نتوانستی، می‌کنی؛ احساس شکست که کردی، احساس افسردگی می‌کنی. چرا اصلاً چنین اراده‌ای می‌کنی؟ به تو چه که او را عوض کنی؟! شما باید وظیفه خودت را انجام بدهی. شما خودت را خوب کن، او خودش خوب می‌شود؛ او را خوبش نکن. این [عاملی] که انسان را وادار می‌کند به دیگران هی گیر بدهد، گیر بدهد را ریشه‌یابی کنید. همین گیردادن‌های زیادی موجب این می‌شود که بچه‌ات حتی از نماز متنفر بشود. چرا این کار را می‌کنی؟ 📌 بازنشر فقط با فوروارد یا درج لینک 👈 @haerishirazi
✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨ 🔸امام کاظم علیه السلام: 📖 إِنَّ لِلْحَقِّ أَهْلًا وَ لِلْبَاطِلِ أَهْلًا فَأَهْلُ الْحَقِّ فِي شُغُلٍ عَنْ أَهْلِ الْبَاطِلِ، يَنْتَظِرُونَ أَمْرَنَا وَ يَرْغَبُونَ إِلَى اللَّهِ انْ يَرَوْا دَوْلَتَنَا... يَجْأَرُونَ إِلَى اللَّهِ فِي إِصْلَاحِ الْأُمَّةِ بِنَا وَ أَنْ يَبْعَثَنَا اللَّهُ رَحْمَةً لِلضُّعَفَاءِ وَ الْعَامَّةِ... أُولَئِكَ شِيعَتُنَا وَ أُولَئِكَ مِنَّا وَ أُولَئِكَ حِزْبُنَا وَ أُولَئِكَ أَهْلُ وَلَايَتِنَا. 👈 حق اهلی دارد، باطل هم اهلی دارد. اهل حق راهشان از اهل باطل جداست. اهل حق، انتظار امر ما را می‌کشند (و منتظر ظهورند)، و از خدا آرزو دارند که دولتِ ما را ببینند... به درگاه خدا التماس می‌کنند تا (اوضاع) امّت را به دست ما اصلاح کند. و خدا (مهدی) ما را برای مهربانی با ضعیفان و عموم مردم مبعوث کند. آن‌ها شیعیان (حقیقی) ما هستند. آن‌ها از ما هستند. آن‌ها حزب ما و اهل ولایت ما هستند. 📚 مشكاة الأنوار، ص۶۳. أللَّهُـمَّ عَـجـِّـل‌لِوَلیِّـڪَ الْفَــرَج وَ الْعَافِیَة وَ النَّصر ✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸✨🔸
وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَاهُ سوره احزاب آیه ۳۷ از حرف مردم و قضاوت‌شون نترس! چیزی که باید نگرانش باشی قضاوت خدا در مورد خودته... ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶🔶هر کسی طبیب نفس خویش است کتاب «هر روز سعی کنید یک حدیث از کتاب را مطالعه کنید و سعی نمایید به آن عمل کنید؛ بعد از یک سال خواهید دید که حتماً عوض شده‌اید؛ مانند دارویی که انسان مصرف کند و بعد از مدتی احساس بهبودی می‌کند». / آیت الله بهجت 🌺🌺🌺 🔅امام صادق عليه السلام می فرمایند: 💠همانا تو بر خودت طبيب قرار داده شده اى، 🔻 براى تو بيماريت بيان شده است، 🔻و نشانه سلامتى بر تو شناسانده گشته، 🔻و به دارويت راهنمایی شده اى، 🔷پس بنگر كه قيام و نگهداری و پاسداری تو بر نفس و جانت چگونه میباشد. پ.ن: یعنی همه مقدمات لازم برای پیشگیری و درمان ، اعم از تشخیص بیماری ، نشانه های های بهبود و درمان آن به تو داده شده است، حال که چنین است مابقی به اراده تو و میزان ارزشی که برای نفس خویش قائل هستی باز می گردد. پس از خود مراقبت و محافظت نما •┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨👀 آداب هر چیز، شاید همان رسم و راه تعامل صحیح با اون چیزه. برای ارتباط با ، آدابی بیان شده که خواستگاه این آداب، قرآن، روایات، عقل و دل یا همون عشق انسانه. مثال قرآن دستور به سکوت حین قرائت قرآن میده یا اینکه روایات اهل‌بیت علیھم‌السلام، دستور به گفتن بسم الله و دعای قبل و بعد تلاوت و... عقل حکم میکند که تا میتوانی به قرآن احترام بگذار و عشق میگوید که: قرآن کلام معشوق است و تا میتوانی از نامه ی محبوبت لذت ببر. انسان خدمت شخصیت بزرگی که میره، یه سری آداب رو رعایت میکنه. در خواندن قرآن هم باید همین مساله رعایت بشه تا ان شاءالله بتونیم بیشترین و بهترین بهره رو ببریم، قرآن خواندن ما همون خدمت کلام خدای مهربان رسیدنه دیگه؟ طبق روایتی از آقا رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم هست که فرمودند: هر کسی دوست داره با خداش حرف بزنه، بخونه. آره درسته، شاید فکر کنین بنده اشتباه گفتم ولی عین روایتش اینه، اذا احب احدکم ان یحدث ربه فلیقرا القرآن. آداب ظاهری قرائت طبق خود آیات قرآن و روایات معصومین علیهم السلام چند موردی هست. یکی از اونا همون آیه ی لا یمسه الا المطهرون ه. طهارت و پاکیزه بودن قاری و اون اینه که وقتی انسان میخواد دست به خطوط قرآن بگذاره، باید وضو بگیره و این شرط کمال قرائت قرآنه. اميرالمؤمنين سلام الله علیه در روایتی می‌فرمایند: به کسی که قرآن را در غیر نماز بخواند و با وضو باشه، بیست و پنج حسنه و به کسی که بدون وضو قرآن بخونه، ده حسنه داده میشه. در مورد بعدی اگر شخص قاری قرآن در حالت جنابت و یا اگر خانمی در حالات های زنانه باشد، باید غسل کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان شناسی ۲٠۱.mp3
11.55M
۲۰۱ 💢 پایین‌ترین حالتِ "تولد سالم" به برزخ، ورود به بهشت است. ♨️ و بسیار مراتبِ بالاتر از بهشت وجود دارد؛ که انسان، بسته به میزان قدرت روحِ سالمش، از آنها برخوردار می‌شود! ☜ اما حرکت به سمت بهشت (که حداقلی‌ترین نتیجه تولد سالم است) و بالاتر از بهشت، از یک نقطه‌ی صفر آغاز می‌شود! همه باید از همینجا شروع کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا