صالحین تنها مسیر
قسمت(۱۵۳) #دختربسیجی _خجالتی و کم حرف نبودم ولی همیشه تنها بودم و برای همین هم حتی توی جمع از بق
نرگس:
قسمت(۱۵۴)
#دختربسیجی
توی ماشین و پشت فرمون نشسته بودم و غرق توی افکار خودم به سمت خونه ی آرام میروندم که با صدا ی آرام از فکر در اومدم و بهش نگاه کردم که گفت:
خیلی رفتی توی فکر؟!
نفسم رو بیرون دادم و گفتم :نمی دونم! با دیدن بچه ها حالم عوض شد و نمیتونم از فکرشون در بیام.
_من هم وقتی برای اولین بار اومدم اینجا همین حس رو داشتم و تا مدتها به
فکرشون بودم و حتی با خودم فکر می کردم کاش می تونستم هم هشون رو به فرزند
خوندگی قبول کنم.
به فکر و حرفش خندیدم و گفتم :حالا تو فرزند خودمون رو بزرگ کن بقیه ا ش
پیش کش!
_ما که فرزند نداریم!؟
_بلاخره که بچه دار می شیم!
_حالا تا ما بخوایم بچه دار بشیم اینا بزرگ شدن!
_شاید من بخوام زود بچه داشته باشیم؟!
_وای آراد فکرش رو بکن بچه های تپل و مپل که دور برمون رو گرفتن و ما باهاشون بازی می کنیم!
ناگهان آرام لحنش رو عوض کرد و گفت:وای من اصلا نمی خوام!
_منظورت چیه که نمیخوای؟!
_من دلم نمی خواد همین اول زندگی بچه داشته باشم و همه وقتم رو صرف بزرگ
کردنش کنم.
_خب من که می خوام چیکار کنم.... مگه این که.....
_مگه اینکه چی؟!
_مثال پای زن دومی هم در ......
با مشتی که به بازوم زد حرفم رو خوردم و به حرص خوردنش بلند بلند خندیدم که
گفت: اگه یه بار دیگه این حرف رو بزنی خودم چشمات رو از کاسه در میارم.
با خنده گفتم :وای آرام! وقتی حسادت میکنی خیلی بامزه می شی!
_من حسادت نکردم!
_چرا دیگه! اگه حسادت نمی کردی که این همه حرص نمی خوردی.
_اصلا آره من نسبت به تو حسودم!
از حرفش کیف کردم و با سرعت از بین ماشینای جلوییم لایی کشیدم که آرام با
ترس گفت :آراد دیوونه شدی؟!
نرگس:
قسمت(۱۵۵)
#دختربسیجی
_آره! دیوونه شدم آرام! دیوونه ی تو و حسودیات!
*به همراه آرام و پدرش و مادرش و آرزو توی آشپزخونه و سر میز ناهار نشسته بودیم و من با ولع از خورشت بادمجون خوشمز ه ای که هما خانم پخته بود می خوردم و
از دست پخت خوب هما خانم تعریف می کردم.
آرام ظرف ته دیگ رو مقابلم گرفت و رو به مادرش پرسید:
_راستی بلاخره قرار خاستگاری رو گذاشتین؟!
هما خانم جواب داد: برای فرداشب قرار رو گذاشتیم.
سئوالی بهشون نگاه کردم و هما خانم رو به من با خنده گفت : قراره برای امیرحسین
بریم خاستگاری دختر حاج علی اکبر. آرام لقمه ی توی دهنش رو قورت داد و رو
به من گفت :حاج علی اکبر کنار مغاز ه ی بابا مغازه داره! پارسال قبل اینکه امیر
حسین تصادف کنه یه بار براش رفتیم خاستگاری و بهمون جواب دادن که خب
امیرحسین تصادف کرد و هیچ کس هم امید به بهبودش نداشت و بابا هم به حاج علی اکبر گفت دخترش رو به هر کس که خواست و خوب بود بده ولی مهتاب گفته
بود فقط امیرحسین رو می خواد، حتی اگه امیرحسین مجبور بشه تا آخر عمرش
روی ویلچر بشینه!
با تعجب گفتم: یعنی انقدر امیرحسین رو می خواد؟
هما خانم که اشک توی چشمش حلقه بسته بود گفت : یه بار من خودم باهاش
حرف زدم و بهش گفتم که با هر کی که می خواد ازدواج کنه و ما اصلا ازش ناراحت
نمی شیم ولی او در جواب من گفت شما من رو قابل نمیدونین که عروستون بشم
و من هم دیگه نتونستم هیچ چیز بگم .
رو به آرام خواستم چیزی بگم که آرام چشماش رو بست و چهر ه اش رو از ترشی
ا ی که خورده بود درهم کشید و من با لبخند نگاهش کردم و او رو به مادرش گفت
:وای مامان این ترشیه چقدر ترشه!
آرزو جوابش رو داد:خب آی کی یو! ترشی اسمش روشه دیگه!ترشه نه شیرین!
آرام بی توجه به حرف آرزو یه قاشق دیگه از ترشی رو توی دهنش گذاشت و
با قیاف هی درهم و مشغول خوردنش شد که هماخانم رو به من گفت :آراد جان اون
ظرف ترشی رو از جلوش بردار وگرنه انقدر می خوره که باز فشارش بیفته.
ظرف ترشی رو از کنار بشقابش برداشتم که با چشمای گرد شده نگاهم کرد و
خواست از دستم بگیردش که ظرف رو بالا گرفتم:
نه دیگه دستور مادر جان رو نمیشه اطاعت نکرد!
آقای محمدی که تا اونموقع با خنده نگاهمون می کرد با همون لبخندش گفت : آرام
دیگه تا ته دبه ی ترشی رو در نیاره ول کن نیست پس انقدر خودت رو اذیت نکن
بهش بده.
نرگس:
قسمت (۱۵۶)
#دختربسیجی
به آرام نگاه کردم و گفتم: یعنی انقدر ترشی دوست داری ؟
سرش رو به نشانه ی تایید تکون داد و من ظرف ترشی رو سر جاش برگردوندم و
او با ذوق و ولع مشغول خوردن غذاش با ترشی شد.
*دو روزی از اون روز می گذشت و من طبق خواسته ی آرام جلو ی در مدرسه ی
آوا به انتظار خارج شدنش از مدرسه توی ماشین نشسته بودم.
از آرام شنیده بودم که برای امیرحسین به خاستگاری رفتن و قرار مراسم نامزدیش برای دو هفته ی دیگه گذاشته شده و آرام این دو شب خوشحال تر از هر زمان تا
دیر وقت با من تلفنی صحبت می کرد و برای نامزدی برادرش نقشه میکشید
و می گفت می خواد برای جشن لباسی که براش از ترکیه خریده بودم رو بپوشه
و به من هم می گفت چی بپوشم و چی نپوشم و هر لحظه هم تصمیمش رو در
مورد پوشش من عوض می کرد و من هم با جان ودل به حرفاش گوش می دادم و
بدون و چرا تصمیم هاش رو تایید می کردم.
با دیدن دخترایی که از در مدرسه خارج می شدن از ماشین پیاده شدم تا بتونم آوا
رو بینشون پیدا و او رو متوجه ی خودم کنم تا اینکه دیدمش که با چند دختر دیگه حرف میزد و بدون توجه به من که توجه ی بیشتر دخترها رو به خودم جلب
کرده بودم قدم میزد.
جلوتر رفتم و صداش زدم که از حرکت وایستاد و با تعجب به دنبال صدا گشت و
برای اینکه من رو ببینه دستم رو تکون دادم که من رو دید و به سمتم اومد و
نگران پرسید: اتفاقی افتاده؟!
_اول سلام! دوما اینکه حتما باید اتفاقی بیفته که من بخوام خواهرم رو به یه ناهار دو نفره دعوت کنم ؟
متعجب تر از قبل نگاهم کرد که یکی از دوستاش بهمون نزدیک شد و با ناز گفت
:آوا معرفی نمیکنی ؟
آوا با خوشحالی رو به کسایی که با تعجب به ما نگاه می کردن و به نظر می رسید با خودشون فکر کردن من دوست پسر آوا باشم گفت :ایشون داداشمه.
دیدم که خنده روی لبا ی دوستش نشست و جور دیگه ای بهم نگاه کرد که من در
ماشین رو برا ی آوا باز کردم و او بعد خداحافظی با دوستاش توی ما شین نشست وُ
من در رو بستم که یکی از دخترا با طعنه گفت :اه چه باکلاس
از حرفش و طرز گفتنش خنده ام گرفت ولی به روی خودم نیاوردم و پشت فرمون
نشستم و به سمت رستورانی روندم که بیشتر با بابا و آرام به اونجا می رفتم .
رو به روی آوا یه گوشه ی دنجی از رستوران نشسته بودم که آوا پرسید: آرام
هم قراره بیاد ؟
_نه! گفتم که این یه ناهار دو نفره و خواهر و برادریه.
_آرام ازت خواسته من رو بیاری اینجا.
#سلام_صبحگاهی
حرف از دعا که می شود
یا آرزویی که برآورده شدنش قطعی است
یا حتی شبی که خواسته ها
در آن زود اجابت می شوند...
مافقط
دعای آمدن شما را فریاد می زنیم،
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلوات
AUD-20221007-WA0007.mp3
1.78M
💬 قرائت دعای "عهــــد"
🎧 با نوای استاد فرهمند
هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
فضیلت قرائت سوره توحيد در ماه رجب :
سيد ره در اقبال فضيلت بسيار از حضرت رسول صلى الله عليه و آله نقل كرده براى خواندن "قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ" ده هزار مرتبه يا هزار مرتبه يا صد مرتبه در ماه.
و نيز روايت كرده كه:
هر كه در روز جمعه ماه رجب صد مرتبه قُلْ هُوَ اللّهُ أَحَدٌ بخواند براى او نورى باشد در قيامت كه او را به بهشت بكشاند
🔸مفاتیحالجنان
#سوره_توحید_رجب_جمعه
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐
📖 #حدیث_روز
💠 امام حسن عسکری « علیهم السلام »⇩:
↫✙ ☜«به خدا سوگند؛ مهدی(عج) آنگونه نهان خواهد گشت که هیچ کس در زمان غیبت او، از گمراهی و هلاکت نجات نخواهد یافت؛ مگر آنان که خدای عزّوجل بر اعتقاد به امامت آن حضرت(عج)، پایدارشان دارد و در دعا برای تعجیلِ فرج مقدسش، موفقشان فرماید.»
📚 کمال الدّین، باب ۳۸،حدیث
📚 دلائل الإمامه،ص ۴۸
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
•┄❁بِـسْـمِاللّٰهِالࢪَّحمنِالࢪَّحیمْ❁┄•
سلام سلام و صد سلام خدمت شما عزیزان 😊
صبح زیبای آدینه تون بخیر و نیکی 🌹☺️
ان شاءالله که هر کجای ایران زمین هستید حالتون خوب و احوالتون خوبتر باشه💖
و کنار خانواده آدینهای سرشار از ملودیهای شاد و دلنشین پیش رو داشته باشید👌
نوش جانتون توفیقات بندگی در این ماه عزیز و پر برکت 😊
مارو هم از دعای خیرتون محروم نفرمایید
✦࿐჻ᭂ❣🌸❣჻ᭂ࿐✦
#تنهامسیر
خدا کند ایمان ما تاوقت ظهور باقی بماند
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸خدا کند ایمان ما تاوقت ظهور باقی بماند، وگرنه اگر ظهور هم نزدیک باشد، ولی ایمان ما زائل شده باشد، دیگرما را چه با ظهور آن حضرت و حضرت را چه[کار] با ما؟!
📚 در محضر بهجت، ج١، ص۳۶۵
#به_استقبال_نور #انتظار
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈•
1_1693476520.mp3
4.02M
🔆السلام علیک یا صاحب الزمان
سلام بر تو، ای جانشین خدا و یاری کنندهی حق او
#زیارت_آل_یاسین
#به_استقبال_نور 🔆
#فرصت_سلام و اظهار ارادت❤️ به امام همیشه دست نمی دهد آن را #قدر_بدانیم
•┈┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
🛑 مقاومت اسلامی حسینیه آذربایجان درباره حمله به سفارت جمهوری آذربایجان بیانیه ای صادر کرد.
🔘 أَمْ یُرِیدُونَ کَیْداً ۖ فَالَّذینَ کَفَرُوا هُمُ الْمَکِیدُونَ.
"یا می خواهند دام بگذارند؟ اما کفار خودشان در آن دام می افتند!" (تور-42)
🔘 صهیونیسم بین الملل و اطلاعات انگلیس قطعا از حمله به سفارت آذربایجان در تهران برای اهداف کثیف خود سوء استفاده خواهند کرد.
در حال حاضر تمامی نیروهای شیطانی در حال اجرای نقشه های موذیانه و کثیف علیه مردم آذربایجان، جمهوری اسلامی ایران و مقاومت هستند.
🔘 اگرچه بررسی های اولیه حمله به سفارت جمهوری آذربایجان در ایران را یک درگیری شخصی ارزیابی می کند، اما مشخص است که نیروهای شرور فتنه از این حادثه برای اهداف کثیف خود استفاده می کنند و قصد دارند درگیری بین مردم این دو را تشدید کنند. کشورها.
🔘 در جنگ رسانه ای، سوء استفاده دشمنان از این اتفاق، تحلیل های مغرضانه و تحریک آمیز آنان مشهود است. لذا از مردم خود می خواهیم مراقب باشند.
🔘 در عین حال نباید از احتمال دست داشتن دشمنان دو ملت در این حمله مسلحانه غافل شد.
🔘 به خانواده و بستگان اورخان عسکروف که در اثر این حادثه جان خود را از دست داد تسلیت می گوییم.
حسینیه مقاومت اسلامی آذربایجان
https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4
🔰در موضوع اتفاقی که امروز در سفارت جمهوری آذربایجان در تهران افتاد، نباید منفعلانه عمل کرد و نباید هم در دام جریان پانترک فعال در رسانههای مجازی افتاد..
🔰موضوع این است که همسر ضارب که از اهالی استان آذربایجان غربیست، خانمی به اسم گلنار علییوآ/علیووآ است که چند ماه پیش به جمهوری آذربایجان سفر کردن و در طول چند ماه اخیر رژیم باکو، به دلایل نامعلومی اجازه بازگشت به او نداده است و علیرغم پیگیری همسرش، از طرف سفارت جمهوری آذربایجان همکاری لازم با وی نیز صورت نگرفته است و این موضوع منجر به بروز اختلال روانی در ضارب شده و دست به چنین اقدام اشتباهی زده است..
🔰بر همین اساس، آنکه میباید پاسخگو باشد، رژیم باکو و مقامات دولتی آن هستند که چرا اقدام به گروگانگیری یک زن متأهل آذریزبان کردهاند تا جایی که خانواده وی را به سمت اقدامات این چنینی سوق دادهاند..
https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اولین فیلم منتشر شده از عامل حمله سفارت باکو:
🔹 همسرم را تحویل نمیدهند و میگویند پناهنده شده و دارند دروغ میگویند...
🔹رژیم تروریستی باکو خودش میداند چه گندی زده، همسرش را ربوده اند و طرف را روانی کرده اند. حالا که مرتکب جنایت شده میگویند "اقدام تروریستی بوده" تا از پاسخگویی فرار کنند...
https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4