#حضرت_امام_عسکری
#حضرت_امام_زمان
سلام الله علیهما
از ما زمینیان به شما آسمان سلام
مولای دلشکسته، امام زمان سلام
این روزها هزار و دو چندان شکسته ای
حالا کجای روضه ی بابا نشسته ای؟
رختِ سیاهِ داغ پدر کرده ای تنت
قربانِ ریشه هایِ نخ شال گردنت
آماده می کنی کفن و تربت و لحد
مرد سیاهپوش، خدا صبرتان دهد
گویا دوباره بی کس و بی یار و خسته ای
این روزها، کنار دو بستر نشسته ای
انگار غصّه دار جراحاتِ سینه ای
گاهی به سامرایی و گاهی مدینه ای
یکبار فکر زهر و دل پر شراره ای
یکبار فکر واقعه گوشواره ای...
با اینکه بر سر پدرِ دیده بسته ای
اما به یادِ مادر پهلو شکسته ای
آن مادری که بال و پرش درد می کند
هم کتف و شانه هم کمرش درد می کند
هم بین خانه گفت و شنودش اشاره شد
هم آسمان روسریش پر ستاره شد
دو ماه و نیم، کارِ حسن موشکافی و
دو ماه و نیم، بازوی مادر غلافی و...
دو ماه و نیم، گونه ی زخمیِّ ماه! تر
از چادرِ سیاه، سرَش هم سیاه تر
تا اینکه با سیاهِ پر از تازیانه رفت
شمعِ شبِ مدینه هم آخر شبانه رفت!