eitaa logo
صالحین تنها مسیر
235 دنبال‌کننده
17هزار عکس
6.8هزار ویدیو
268 فایل
جهاد اکبر، مبارزه با هوای نفس در تنها مسیر آرامش کاری کنیم ورنه خجالت براورد روزیکه رخت جان به جهان دگر کشیم خادم کانال @Yanoor برایم بنویس tps://harfeto.timefriend.net/16133242830132
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 _منم ندارم. من منتظر به آرمان نگاه کردم. آرمان کلافه گفت: _هشت سال پیش توی راه مدرسه که دنبال دوست دخترم میرفتم یکنفرجلوی منو گرفت ...از دختری پرسید به اسم ماهی که چه سرو سری باهاش دارم. ..منم گفتم دوست نامزدم هستش. همون جا تموم شد. ونگاهی بمن کردکه تمام دل وجونم،چشم وگوش شده بودو به لبای آرمان خیره شده بودتا حرفی بزنه آرمان نگاهی کرد و گفت: _اون پسره رو یکبار دیگه هم دیدم ...گفت اگه بتونی شماره ی ماهی رو بدست بیاری و باهاش حرف بزنی پول خوبی بهت میدم ، منم اونجا لنگ دو قرون دوزار پول بودم ...با هزار ترفند شماره ی ماهی رو گیر آوردم و به بهانه ی شراره که دوست دخترم بود روزی چند بار باهاش تماس می گرفتم و حرف میزدم ...طوری رفتار میگردم که دوست دخترم و ماهی شک نکنن به این نقشه... تا اینکه پول هنگفتی به حسابم واریز شد... در قبالش باید من ماهی رو میکشوندم به جایی که اون پسر بتونه نقشه ش رو عملی کنه ...طبق برنامه ریزی قبلی با دوست دخترم دعوا کردم ، می دونستم تاچیزی میشه دست به خودکشی میزنه ...واسه همین هم به ماهی پیام دادم که شراره خودکشی کرده ، همون روز پارتی یکی از بچه ها بود، بهترین فرصت بود ،آدرس رو واسه ماهی فرستادم ، واسه ی اون پسره هم فرستادم یکی از دوستای اون پسره اومد و منتظر وایستاد ، گفتم چرا خودش نیامده ؟ گفت کاریت نباشه ، بقیه پول رو نقدی بهم داد و گفت به صلاحته که بری ولی من نرفتم... ماهی وارد خونه شد دیدم که از آدمای اون پارتی گیج و مبهوت هستش. و دیدم دست پسره که روی بینی ماهی نشست اونو بیهوش کرد توی تاریک روشن رقص نور چراغ ها دیدم دختره رو بغل زد و برد بالا توی یکی از اتاق ها...بعد چند ازدقیقه کلافه بیرون اومد. ولی همش کشیک اتاق رو می کشید آخرم تلفن زد و بعد از چند دقیقه پلیس ها مثل مور و ملخ ریختن تو پارتی ...من تونستم فرار کنم چون مثل بقیه گیج و منگ نبودم... مات و شوک زده بودم! دایی دستشو مشت کرده بود. افسر پرونده که انگاری پرونده ی هشت سال پیش براش جالب تر بود پرسید: _کی بود اون ؟آرمان لب گزید _بعدها که شماره حساب رو پیگیر شدم رسیدم به یک اسم.... نگاهی به من کرد... _هنوزم اون شماره حساب و پیرینت بانکی هشت سال پیش رو دارم... قلبم تند تند میزد.. دائی با خشم نهفته ای گفت: اسمش چی بود؟ یکتا!.... برای یک لحظه فکرم رفت به سمت کسانی که فامیل شون یکتا بود. وای خدای من ...این فامیل جواد آقاست ، فامیل امیرحسین ، فامیل...... هنوز داشتم توی ذهنم فامیل یکتا رو پردازش میکردم که آرمان گفت: _بهنام یکتا. بعد ها فهمیدم که یکتا پسر خاله و نامزدت بوده... آوار شد ...تمام دنیا روی سرم آوار شد. بهنام!!!!!!! روی صندلی افتادم. دایی مات کنارم نشست و بُهت زده به آرمان گفت: _مطمئن هستی که اسمش بهنام یکتا بود. آرمان سرشو به علامت تایید تکون داد. باور این همه زجری که در این هشت سال کشیدم سخت بود و سخت تر حالا بود که فهمیدم بانی این همه مصیبتم بهنام بوده... وای ...وای ...من داشتم ادعای حق میکردم پیش کسی که تمام این فاجعه ها رو به وجود آورده بود ...اونم درست سه ماه مونده به عروسیمون.. من هشت سال پیش به چشم همه خوار و ذلیل شدم... افسر نگاهی ترحم انگیز به من کرد. _شماره این بهنام رو دارید ؟ دایی بلند شد: _آره... افسر به تلفن روی میز اشاره کرد. _بهش بگوبیاد ...بهتره نفهمه جریان از چه قراره.. دایی آهی کشید و دستهای لرزونش روی شماره ها چرخید.. صداش سکوت اتاق شکست _الو... _سلام دایی جون ...من یک مشکلی برام پیش آمده.. _نه ...نه چیزی نیست .. بیا کلانتری شونزده سعادت آباد... _منتظرم خداحافظ . دستی روی صورتش کشید.. _گفت همین نزدیک هام، الانه که بیاد. با غم به من نگاه کرد. بی اختیار زدم زیر گریه ...بی اختیار اشک می ریختم. دایی کنارم نشست و دستشو دور شونه هام حلقه کرد _بسه ماهی جان ...بسه قربونت برم... نفس گرفتم: _دو روز پیش که با آرمان قرار داشتم ...اونم بود ...وقتی آرمان نیومد ...هرچه از دهنش در اومد به من گفت ...گفت ...گفت ...از تو هرزه تر ندیدم. ...گفت من یک دختر خرابم که خودش رو به بقیه می چسبونه... چشمام تار میدید.. وقتی اشک ها امان نمی دادن... _دایی من داشتم به خاطر این آدم امیر حسین رو ازخودم می روندم ...دایی ...من بخاطر بهنام هشت سال نتونستم سر بلند کنم ...دایی... صدای هق هقم کل اتاق رو پر کرده بود.
🌷 افسر لیوانی رو از بطری آب معدنی روی میزش پر کرد و مقابل من ایستاد. _بخور دخترم ...مکافات خونه همین دنیاست .. ماه هیچوقت پشت ابر نمی مونه. هقی زدم. _هشت سال از بهترین روزهای عمر من که هر دختری شاد و خوشحال هست با گریه و آه گذروندم ...نمی دونین وقتی پچ پچ دوست و آشنا رو میدیم چه حالی میشدم ...نمی دونین نگاه هاشون چه حس مزخرفی برام داشت ...وقتی فکر و قضاوت شون تا جایی پیش رفت که حتی برای راه رفتن من هم نظر میدادن. ..این دختره رو نامزدش پس زده ...وقتی پیرمرد زن مرده ی پنجاه ساله آمد خواستگاری من کمر مادرم خم شد. مادرم از حرف و حدیث این مردم پیر شد... باورم نمی شه این انگ و تهمت رو کسی زده باشه که بیشتر از همه می خواستم باور کنه من بیگناهم..فقط می خوام بدونم چرا .. به چه گناهی... دایی حلقه ی دستشو محکم تر کرد _ناراحت نباش دایی جون ..خداروشکر هیچوقت وارد زندگیش نشدی... پوزخندی زدم. _اگه امیر حسین بفهمه زنده ش نمی زاره... دایی محکمتر منو فشرد. آروم گفت: _خداروشکر کسی مثل امیر حسین توی زندگیت اومد ...خداروشکر.. و من با خیال داشتن کوه استواری مثل امیر حسین ته دلم گرم شد...دلم می خواست کاش می تونستم تموم این خفت و خواری ، بهنام ، آرمان و هرچه اتفاق افتاده رو فراموش کنم ...فارغ از همه ی این دردهای هشت ساله ...فارغ ازاین که حالا میدونم بهنام چه به روزم آورده ...دلم می خواست الان دست در دست امیر حسین توی خیابان های سرد و یخزده به دنبال کاغذ دیواری آلبالویی واسه اتاق خواب مون باشیم و نگاه مهربون امیر حسین دل سرما زده ی منو گرم کنه ... و تا ابد منو ماهی کوچولوی خودش بدونه. ...آخ که چقدر دلم می خواست. نگاه آرمان میخ سنگ فرش های راهرو بود. من هنوز توی بغل دایی بودم هر از گاهی هقی از دل سوخته ام بلند می شد.. صدایی شنیدم. _دایی چی شده... و آمد... آخ دیدن چشمهای قهوه ای اون چقدر حالم رو بد کرد ...این شخص روزی بهترین مرد زندگی من بود. دایی به طرفش خیز برداشت. وقتی صدای سیلی بلندش توی راهرو پیچید. بهنام به دیوار خورد. سرباز دست دایی رو کشید و افسر از اتاقش بیرون آمد. _آقای فرحمند آروم باشید. و دست دایی رو گرفت. دایی زیر لب ناسزا می گفت. بهنام گیج و مبهوت نگاهش میکرد _چی شده ...اینجا چه خبره .. ؟ دایی دوباره به طرفش خیز برداشت. _تو خجالت نمیکشی تو صورت من زل میزنی بی غیرت؟؟ نگاهش به من افتاد. _ای بابا ...خوب بگین اینجا چه خبره ؟؟ تو اینجا چکار میکنی ماهی ؟ جلوش ایستادم ..رخ به رخ... _چرا ...؟ بغضم اینقدر سنگین بود که نشد حرفی بزنم قامت یکنفر از دور پیدا شد... منجی من آمد... نگاهم به امیر حسینی افتاد که نگرانی از چشم های روشنش هویدا بود... آخ امیر حسین اگه بدونی چه بی رحمانه دل نازک ماهی ت رو سلاخی کردن... امیر حسین ایستاد ...توی راهروی باریک کلانتری. دو مرد ایستاده بودن ...دو مرد که نقش های برجسته ای رو در زندگی من حک کرده بودن. صدای آرمان رو شنیدم. _خودشه... به عقب برگشتم. آرمان چشم ریز کرد. _این همون پسره هستش که تو پارتی بود. نگاهم رو به بهنام دوختم... که یک قدم جلوتر آمد. افسر انگشت اشاره شو به طرف بهنام گرفت و گفت: _این آقا بهنامه؟ دایی با سر تایید کرد. آرمان جلو آمد_نه من این آقارو نمی شناسم . اون که با من قرار می ذاشت ایشون نبود دایی چشم درشت کرد. امیر حسین مبهوت به آرمان خیره شده بود. که آرمان پوزخندی زد: _ولی اونی که پشت سرش ایستاده همون پسری هستش که توی پارتی بود ...همونی که بقیه ی پول رو به من داد و ماهی رو بیهوش کرد ...چشم های سبز آبی ش هیچ وقت از یادم نمیره...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جان آقام (عج) بخوان دعای فرج رادعااثردارد دعاکبوترعشق است وبال وپردارد 🌺دعای منتظران درعصرغیبت🌺 اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسکَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِيَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دينى ❤️برای سلامتی آقا❤️ بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً 💖دعای فرج💖 بسم الله الرحمن الرحیم اِلهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاء ُ وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛ يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع)و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج) ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیت الله فی ارضه به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد
2_144209747707957020.mp3
2.79M
. اللهم انا نشکوا 😭 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج 🤲 . .
🍂من از تو می‌نویسم و از اشک جاری ام از حد گذشته مدت چشم انتظاری ام تعجیل کن در آمدنت ای صبور من گسترده نیست دامنه‌ی بردباری ام... العجل‌مولای‌غریبم تعجیل در فرج مولایمان صلوات 🌙 الّلهُـمَّ‌عَجِّــلْ‌لِوَلِیِّکَـــ‌الْفَـــرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 غوغا در سرزمین های اشغالی 🔹۱۶ فروردین ۱۴۰۳ | پس از توئیت شب گذشته رهبر انقلاب با جمله "به یاری خداوند، صهیونیست‌ها را از جنایت تجاوز به کنسولگری ایران در دمشق، پشیمان خواهیم کرد." به زبان عبری، سطح هشدار در تلاویو و حیفا به حالت فوق امنیتی درآمد. 👈 گفته می‌شود، منطقه از خلیج‌فارس گرفته تا لبنان و سرزمین‌های اشغالی تا اردن و سوریه از شب گذشته همچنان در وضعیت تداخل سنگین GPS قرار گرفته و ناتو و آمریکا با همه توان در وضعیت حمایت از رژیم صهیونیستی، قرار گرفته‌اند. 👈خبر دیگر اینکه، هم‌زمان با پیش‌بینی سرویس‌های خارجی درباره نزدیک شدن به ساعت صفر و پاسخ ایران در واکنش به ترور فرماندهان سپاه قدس توسط رژیم صهیونیستی، گروهک تروریستی نیابتی جیش‌الظلم در راستای اجرای اوامر رژیم صهیونیستی، ساعت ۲۲ شب گذشته، به چند مقر نظامی در راسک و چابهار حمله کرد که این در درگیری، ۱۵ تن از آنها به هلاکت رسیدند و تعدادی هم زخمی شدند؛ در این درگیری، ۱۱ تن از نیروهای حافظ امنیت ایران نیز به شهادت رسیدند؛ تروریست‌ها قصد داشتند، وارد مقر سپاه در راسک شوند؛ هم‌اینک اوضاع مقر نظامی راسک و چابهار تحت کنترل است.
7.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاقبت جنگ غزه چه می‌شود؟ می‌شود جنایات اسرائیل را دید، اشک نریخت و در و برای راهپیمایی روز جهانی قدس، جمعه نرفت؟ آخرین گیرنده نباشید، در انتشار سهیم باشید ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️ بیانیۀ وزارت خارجۀ ایران برای روز جهانیِ قدس 🔹در روز جهانی قدس امسال بیش از هر زمان دیگری از حنجره صدها میلیون انسان عدالت‌طلب و آزادی‌خواه در سراسر جهان طنین‌انداز خواهد شد و رهایی فلسطین از یوغ ظلم و ستم و اشغال‌گری و نسل‌کُشی را نه تنها به‌عنوان مسئلۀ اول جهان اسلام، بلکه به‌عنوان مسئلۀ جهان بشریت و بارزترین مصداق نقض فاحش حقوق بشر و قوانین و مقررات بین‌المللی مطالبه خواهند کرد. 🔹وزارت خارجه در آستانۀ روز جهانی قدس ضمن تاکید مجدد بر تداوم سیاست اصولی و ثابت ایران در حمایت از مبارزات آزادی‌بخش و مقاومت مشروع ملت فلسطین و ضرورت مقابله مؤثر همه‌جانبه و بازدارنده با جنایات رژیم اشغالگر و کودک‌کُش صهیونیستی، تمامی دولت‌ها و ملت‌های مسلمان و آزادی‌خواهان و حق‌طلبان جهان را به وحدت و همبستگی برای مقابله با این غدۀ سرطانی و برهم زنندۀ ثبات و امنیت منطقه‌ای و بین‌المللی و حمایت و پشتیبانی حقیقی و عملی از ملت مظلوم فلسطین فرامی‌خواند. 🚨به کانال بصیرت و بندگی بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4
🇸🇩طوفان الاحرار 🔹در آستانه روز قدس، صبح امروز از جدیدترین دیوارنگاره میدان ولیعصر (عج) با عنوان طوفان الاحرار رونمایی شد. 🚨به کانال بصیرت و بندگی بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1580466224Ca380cadff4