┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈•.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_قاسم_غریب🕊🌹
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت۱
شهید #قاسم_غریب در تاریخ 1361/1/1 در روستای سیدمیران به دنیا آمد . بستر رشد اجتماعی این شهید🕊🌹 بزرگوار طبقه کشاورز و زحمتکشی بود که با نون حلال شیرمردانی چون قاسم غریب را #تحویل جامعه داد.
او فرزند دوم خانواده ای بود که سه برادر و یک خواهر را در خود جای داده بود. محمدرضا غریب #پدرشهید قاسم غریب در حالی که زمین زراعی زیادی نداشت با سختی و #مشقت فراوان فرزندان خود را #تربیت کرد .
شهید مدافع حرم قاسم غریب دوران #تحصیلات ابتدایی را در دبیرستان شهید صادق تازیکه سیدمیران گذراند و دوراه #راهنمایی را نیز در همان روستا به مدرسه آزادگان رفت. او برای تحصیل در مقطع #دبیرستان عزم #گرگان کرد و دردبیرستان شهید #رجایی گرگان مشغول تحصیل شد.
قاسم غریب در سال 1379 بعد از اخذ مدرک #دیپلم در کنکور دانشکده #افسری دانشگاه امام #حسین (ع) شرکت کرد و قبول شد و رسما به #عضویت رسمی سپاه #پاسداران انقلاب اسلامی در آمد.🇮🇷
او 5 سال بعد در سال 1384 در #شهرقم با خانم اعظم السادات حسینی خادم افتخاری #مسجدجمکران ازدواج کرد که حاصل این ازدواج #دوفرزند پسر6 و 8 ساله بنام های #امیرعباس و #محمدامین بود.
او بعد از #ازدواج به شهر مقدس قم رفت و تا پارسال در این شهر #زندگی می کرد . طی این سالها او در #میدان رزم با گروههای انحرافی پژاک و منافقین داخلی #مجاهدانه جنگید تا اینکه یک #چشم خود را از دست داد😔 و همچنین 4 #ترکش نیز در بدن وی جاخوش کرد.
بعد از #جانباز شدن از ناحیه چشم ، به توصیه پزشک که باید برای #حفظ چشم دیگر مناطق مرطوب را برای ادامه کارت انتخاب کنی ، وی به زادگاهش #گلستان آمد و مدتی در سپاه استان و بعد از آن نیز به گردان های #تکاور تیپ مردم پایه سپاه #نینوا پیوست.✌️
اما این موجود پرخروش و #رزمنده شجاع را یارای دوری از نبرد و #میدان رزم نبود و با درک #صحیح از شرایط روز و عربده کشی تکفیری های مزدور اسراییل ، آهنگ #سوریه کرد و داوطلبانه برای #دفاع از حرم حضرت #زینب (س) به این کشور رهسپار شد. ⏯
ادامه دارد◀️
┈••✾❀🕊❣️🕊❀✾••┈ 🌹.🇮🇷
{ یادگاه شهدای}
🚩صابرین🚩
#شهید_سجادزبرجدی
#تیپ_نیرو_ویژه_صابرین
#زندگینامه
#قسمت_۵
⚜️برادر #شهید از قول کتک زدن برادر هم میگوید: قبل از تشییع پیکرش از حال رفته بودم و در بیمارستان #خواب سجاد را دیدم. سجاد به طرف من آمد و گفت آمدم از تو خداحافظی کنم. گفتم کجا؟ گفت باید بروم. گفتم تو قول دادی زود برگردی زود هم برگشتی، اما نباید بروی دیگر. تو مادر داری، خواهر داری، من هم میخواهم به تو تکیه کنم. گفت دیگر نمیتوانم بمانم، باید بروم. هر کاری کردم نگهش دارم نتوانستم و او رفت. روز #تشییع پیکرش سر مزار وقتی روی سجاد را برداشتم تا آن کتکی که قولش را داده بودم بزنم، دیدم جایی برای زدنش نیست. #ترکش خمپاره نیمی از صورتش را برده بود. مراسم بسیار باشکوهی بود. بیش از ۳۵۰۰ نفر مهمان داشتیم. تشییعی که من خودم باورم نمیشد. وقتی جمعیت را دیدم #قوت قلب گرفتم. با خودم گفتم اگر چه سجاد مظلوم شهید شد، اما هستند کسانی که سجاد و راه سجاد را بشناسند. سجاد #دل نترسی داشت و با پای قرص در میدان حاضر میشد. در شرایط سخت خانوادگی هرگز ندیدم که زبان به اعتراض باز کند. هیچ گاه ندیدم مقابل ما حرف زشت بزند. #سجاد واقعاً #شاخص بود.
⏮ادامه دارد..