•
.
خواهۍڪہشویباخبراز
ڪشفوڪرامات
مـردانـگـۍوعشـقبیـامـوزودگــرهـیـچ ..!🌱
#شھیدابراهیمهادی
#شهیدانه
از حال من مپرس
بی تو شَهر از نفسِ عشق جامانده.....💔
#پنجشنبههایدلتنگی
#شهیدانه
#حاجقاسم
"پاتوق نوجوان"🌿
-@sabkebandegi』.
پاتوق نوجوان
_-...❤️
💌#شهیدانہ
آیت اللہ #جوادۍ_آملۍ:
ما براۍ اینڪہ از #دعاۍ_شهدا برخوردار باشیم، باید در مسیر آنها حرڪت ڪنیم و بدانیم، دعاۍ شھدا، جزو دعاهاۍ مستجاب است....
-_❤️
🍂 میگفت :
نمیتوانم بی وضو باشم
حتی پیش از خوردن غذا وضو میگرفت
آسایش را ، با خدا بودن میدانست..🍃
شهید عبدالمهدی مغفوری❤️
#شهیدانه
#الگوی_خودسازی
پاتوق نوجوان"🌿
-@sabkebandegi』.
ما عاقلانھ فڪر میڪنیم
عاشقانھ عملمیڪنیم . .
- شهیدحسینعلمالھدی-🌹
#شهیدانه
☆∞🦋∞☆
و شڪر بیپایان خدایے را ڪه
محبتـــــ شهدا و امامِ شهدا را در دلم انداختـــــ
و به بنده توفیق داد تا در بسیج خادم باشم.
خدایا..!
از تو ممنونم بےاندازه ڪه در دݪِ ما
محبتـــــ سیدعلیخامنهاے را انداختے تا بیاموزد
درس ایستادگے را، درس اینڪه یزیدهاے دوران را
بشناسیم و جلوے آنها سر خم نڪنیم..:)
#شهید_مصطفےصدرزاده🌿
#شهیدانه
پاتوق نوجوان"🌿
-@sabkebandegi』.
#شهیدانه
گفتم: الان که در نجف هستی و با توجه به نیاز مالی، چرا شهريه نمی گيری؟
گفت: من هنوز به اون درجه نرسيدم كه از پول #امام_زمان (عج) استفاده كنم.
#شهید_محمد_هادی_ذوالفقاری❤️
یاد عزیزش با صلوات
پاتوق نوجوان"🌿
-@sabkebandegi』.
#شهیدانه
#عباسعلی_فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود.حدود ۱۷سال سن داشت سال ۱۳۶٠ به ۶ زبان زنده دنیا تسلط داشت.تک فرزند خانواده هم بود.
زمان جنگ آمد و گفت:مامان میخوام برم جبهه
مادر گفت:عباسم تو عصای دستمی کجا میخوای بری؟
عباسعلی گفت:امام گفته
مادرش گفت:اگه امام گفته،برو عزیزم…
عباسعلی آمد جبهه...
خیلی ها میشناختنش.
گفتن بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته.
اما خودش گفت:اسم منو بنویسین میخوام برم گردان تخریب.
فکر کردن نمیدونه تخریب کجاست.
گفتن آقای عباسعلی فتاحی تخریب حساس ترین جای جبهه هست و کوچکترین اشتباه بزرگترین اشتباهه…
بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدت ها تو جبهه ماند.
یک روز شهیدحسین خرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقی ها بود.
۵ نفر داوطلب شدن که اولی عباسعلی بود.
قبل از رفتن،حاج حسین خرازی،۵نفر رو خواست و بشون گفت:به هیچ وجه با عراقی ها درگیر نمیشید،فقط پل رو منفجر کنید و برگردید.اگر هم عراقی ها فهمیدن و درگیر شدید،حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره…
تخریبچی ها رفتن…
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتن و پل هم منفجر نشده یکی شونم برنگشته…🌹
اونایی که برگشته بودن گفتن نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد…
زمزمه لغو عملیات مطرح شد
↩️ گفتن ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها عملیات رو لو بده
↩️ پسر عموی عباسعلی اومد و گفت : عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید…
👈🏻 عملیات فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی سر هم نداشت پسر عموی عباسعلی اومد و گفت : این عباسعلیه گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه…
↩️ اسرای عراقی میگفتن روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردن چیزی نگفته…
اونا هم زنده زنده سرش رو بریدن… جنازه اش رو آوردن اصفهان تحویل مادرش بدهند
↩️ گفتن به مادرش نگید سر نداره وقت تشییع مادر گفت : صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین
گفتن مادر بیخیال نمیشه…
مادر گفت : بخدا قسم نمیذارم
گفتن باشه ولی فقط تا سینه اش رو میتونین ببینین...
یهو مادر گفت : نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟
گفتن مادر عراقی ها سر عباست رو بریدن😔
مادر گفت : پس میخوام عباسمو ببینم…
مادر اومد و کفن رو باز کرد شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید... و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد…
شادی ارواح مطهر شهدا صلوات🌸
#الگوی_خودسازی
پاتوق نوجوان"🌿
-@sabkebandegi』.