•~❄️~•
خوشا آنان که در راه رفاقت
رفیق با وفا بودند و رفتند...
#شهیدانہ♥️
#شهید_آرمان_علی_وردی🕊
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
ماه رجب را خیلی دوست داشت میگفت:
هرچه درماه رمضان گیرمان میآید به برکت ماه
رجب است... سالها بود ماه رجب راتوی منطقه بود همیشه شب
اول رجب منتظرش بودم میدانستم هرطور شده
تلفن پیدا میکند زنگ میزند به خانه و میگوید:
اینالرجبیون؟آخرش هم توی همینماه شهید شد!
#شهیدانہ♥️
#شهید_مجید_پازوکی🕊
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
#ایشهید
°•|هَمسایه اَت نیسْتَم
اَمّا
مِهمٰان خانِه ی مـَجازی اَت کِه
هَستـَم!
حَقِ مِهمٰان کَمتَرَ از همسایِه کِه
نیست!خُودَت دَسْتَم را گِرِفْتِه ای و آوَردِه ای اینْجٰا
کُمَکی کُن مَن هَم یکی شَبیهِ #طُ
شَوَم...|•°
#شهیدانہ♥️
#شهید_بابک_نوری🕊
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
شهادت
نام گرفت
وقتی خدا:
کسی
را
کشت🌱
از
شدت عشق...
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
سربند بستن یعنی؛
دیگـر دلت بندِ این و آن نباشد
آن را محڪم گره بزن و خود را
وقفِ صاحبِ نامش ڪن...💔
#شهیدانه♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
مـٰادَر گُفت : نَرو ، بِمـٰان!!😔
▪️دِلَم میخواهَد پِسَرَم
▫️عَصـٰای دَستَم باشَد...!
گُفت : چَشـم هَر چہ تـو بِگویے!🙂
⏳فَقَط یِك سُوال...؟
🔸میخواهے پِـسَرَت عَصـٰای
🔹ایـݧ دُنیـٰایَټ بـٰاشَـد یـٰا آݧ دُنیـ🌎ــٰا
💠مـٰادرش چیـزی نگفت
⚜و بـٰا اشـك بدرقہاش كرد...🌱
#شهیدانہ♥️
#شهید_جواد_رحمانی_نیکو_نژاد🕊
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج💚
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
مدتےبود حسن مثل همیشه نبود..
بیشتر وقت ها تو خودش بود؛
فهمیده بودم که دلش هوایی شده!!🥀
تا اینکه یه روز اومد نشست روبروم؛
گفت: از بـے بـے زینب یه چیزی خواستم اگه حاجتمو بدن، مطمئن میشم راضین به رفتن من!
ازش پرسیدم چـے خواستی؟
گفت: یه پسر کاکل زری😉😅
اگه بدونم یه پسر دارم که
میشه مرد خونت،
دیگه خیالم از شما راحت میشه..
وقتے رفتم سونوگرافی فهمیدم بچه پسره،
قلبم ریخت💔
چون خودمم مطمئن شدم
حسن باید بره سوریه.
وقتی رسیدم خونه؛
پرسید بچه چیه؟
نگاهش کردم و گفتم:
دیدارمون به قیامټ..😭
همسر#شهید_حسن_غفاری🕊
#شهیدانہ♥️
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
•~❄️~•
🍃 بچه بودیم اینکه ماه رجب دارد میآید مشخص بود، میگفتند یک هفته به ماه رجب مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، امشب احتمالًا اول ماه رجب است، برویم براى استهلال، میرفتند براى استهلال، ماه را ببینند، شب اول ماه رجب است، اعمال ماه رجب را بجا بیاورند، در مسجد که جمع میشدند، همه صحبت آمدن ماه رجب بود.
▫️مرحوم ابوى ما و مرحومه والده ما غیر از اول و آخر ماه رجب و غیر از ایام البیض، حداقل پنج شنبه و جمعههای ماه را روزه بودند. مرحوم ابوى ما در بعضى از سالها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه میگرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل میکردند، یعنى این سه ماه را یک سره روزه میگرفتند.
🔸در سال ۱۳۲۱ به اصفهان رفته بودیم در مدرسه بودیم یک وقت صدای مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی را شنیدم با همان آهنگی که داشت و با آن حال و روحی که داشت این تعبیر را به کار میبرد: آن وقتی که بگویند أین الرجبیون، و ما در پیشگاه پروردگار شرمسار باشیم، در ماه رجب هیچ چیز نداشته باشیم و اصلا جزء رجبیون شمرده نشویم، چه خواهیم کرد؟
این ماه، ماه استغفار و عبادت و روزه است و این سنتها در میان ما به کلی دارد فراموش میشود، ماه رجب میآید بزرگهایمان متوجه نمیشوند تا چه رسد به بچههایمان.
#شهیدانہ♥️
#شهیدمصطفیچمران🕊
♥️⸾•𝐉𝐨𝐢𝐧❁•↷
❪@mazhabijdn🍂⃟💕❫
سلام خوبید😁
ی خبر خوب🙂👌♥️
امشب چالش داریم🤚
موضوع؟
-سوال های احکام و قرآنی🌸
زمان برگذاری؟
-ساعت 20:30☘
تعداد سوالات؟
-5عدد✨
جایزه؟؟
-تم میدم🌿
-پروفایل های پسرونه و دخترونه چیریکی🍃
-اگر ایتا امکانشو بده پرداختم میدم🌹✨
زود عضو شو تا ساعت 20:30☘
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
•|@mazhabijdn|•
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
منتظرتونم...💐
یاعلی💚
مثلا بشیم 950😁😂
#فور
" #لیلةرغائب "
به معناے #شب آرزوها نیست
بلڪه به معناے #شب_رغبت_ها است
یعنی از خدا بخواهید رغبت هاے
یڪ سال شما را #هدایت و #اصلاح ڪند
فَاستبقوا الخیرات شویم
بالاترین خیرات زمینه سازے #ظهور مولاست
ڪه باید به سمتش سبقت بگیریم ..
• آیت اللّٰه جوادی آملی •
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_چهاردهم
همانطور که پیشبینی میکردم دو ساعت و خورده ای منتظر بودم تا نوبتم رسید ، بعد از انجام کارهای ثبت نام و مشخص شدن زمان تشکیل کلاسها که سه هفته بعد بود به خونه برگشتم .
تمام این سه هفته رو هروز دنبال خرید برای دانشگاه بودم و دقیقا عین بچه ها دبستانی هر چیزی رو که می دیدم میخریدم ، البته مامان هم ذوق زده تر از من هیچ حرفی نداشت.
سه هفته گذشت و بلاخره روز رفتن به دانشگاه رسید ، با صدای آلارم گوشیم بیدار شدم و کش و قوسی به بدنم دادم.
بزن بریم دریا خانم که دانشگاه منتظرته
بعد ی دوش و خشک کردن موهام رفتم سراغ آرایش کردن البته چون روز اول بود ترجیع دادم آرایشم کاملا ملایم باشه پس فقط ی مداد داخل چشمهای درشت به رنگ شبم کشیدم و یه رژ گلبهی با ی روژگونه هم رنگش شد همه آرایشم
رفتم سرقت لباس
حالا روز اولی چه لباسی بپوشیم مناسب باشه ؟ بعد کلی بالا پایین کردن گندم تصمیم گرفتم شلوارجین یخی با مانتوی سورمه ای کوتاهم که تا بالای زانوم بود رو بپوشم ، درسته تیپم عین بچه دببرستانیا شد ولی خوب روز اول بود و باید سنگین میرفتم ببینم جو چطوره بعد تیپ های مخصوص دریا رو بزنم
به حرفهای خودم خندیدم پاک خل شدم
با ی بسم الله سمت دانشگاه رفتم :
اینجا رو باش فکر کردم فقط من بچه مثبت بازی در آوردم و زود اومدم نه انگار این بچه دکترا همه مثل من ذوق زده بودن
خوشحال از اینکه کلاسها تشکیل میشه سمت کلاس رفتم
جز من ده ، دوازده نفر دیگه توی کلاس بود که ترم اولی به نظر میرسیدن اولین صندلی رو انتخاب کردم و نشستم
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_سیزدهم
مامان و بابا هر دو متخصص قلب بودن البته بابا وقتی من سیزده سالم بود تصادف کرد و از دنیا رفت من و مامان رو تنها گذاشت بعد از مرگ بابا مامان دیگه ازدواج نکرد و تمام وقتش رو برای من گذاشت بماند که من راضی نبودم و اگر ازدواج میکرد اصلا مخالفتی با این موضوع نداشتم
حالا هم که تونستم به لطف خدا مامان رو به آرزوش برسونم و همون رشته ای که میخواست قبول بشم
با صدای مامان به خودم اومدم :
_ دریا کجا موندی ؟ بیا بریم دیگه
_ بریم مامان من آماده ام
_ نه بیا بعد یه ساعت آماده نباش
_ اوه عشقم تلخ نشو بالاخره اومدم
_ واقعا که خیلی رو داری
_ بزن بریم عاطی گلی
پوفی کشید و سمت ماشینش رفت
شام رو توی محیطی شاد خوردیم ، بعد شام هم به بام شهر رفتیم ، کلا شب خوبی بود به من که حسابی خوش گذشته بود
صبح روز بعد با انرژی مضاعفی برای رفتن به دانشگاه آماده شدم و از اونجای که مامان مجبور شده بود برای عمل اورژانسی خودش رو به بیمارستان برسونه باید تنها برای انجام کارای ثبت نام میرفتم
یک ساعت بعد دانشگاه بودم ، دهنم از صف طولانی که جلوی روم بود بازم موند
_ اوه اینجا رو ببین کم کم دو ساعت علافم
#رمان_پسر_بسیجے_בختر_قرتے♥️
#پارت_پانزدهم
چند دقیقه که گذشت دختر ناز و شیک پوشی سمتم اومد و به صندلی کناریم اشاره کرد :
جای کسیه خانم ؟
نه بفرمائید
دستش رو سمتم گرفت ، همینطور که دستم رو توی دستش میذاشتم گفت :
ببخشید سلام نکردم ، سلام من مریم هستم افتخار آشنای با چه کسی رو دارم ؟
لبخندی به لحن مثبتش زدم :
سلام ، منم دریا هستم و خوشحالم از آشناییتون
شما هم ترم اولی هستید ؟
بله خیلی معلومه ؟؟؟؟
خندید:
تک خنده ای از صداقتش زدم و گفتم:
همچنین شما
دوباره خندید و گفت:
ایول خوشم اومد عین خودمی پس بی خیال رسمی شدن و این حرفا دوستیم مگه ؟
اینبار من دستم رو سمش گرفتم:
اوکی هستیم
مریم هم مثل من نوزده ساله و طبق آماری که گرفتم تک دختر خونه با دو برادر بزرگتر از خودش و پدرس مدیر شرکت کامپیوتری بزرگی بود ، خونشم تقریبا به خونه ما نزدیک بود و مهم تر از همه مشترک بودن همه کلاسهای ما با هم بود
https://eitaa.com/NASHNAS3312
رفقا جواب های ناشناس رو میتونید اینجا مشاهده بفرمایید🌸🌱
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
https://harfeto.timefriend.net/16727421095503 بگوشیم📞...
حرفی سخنی نظری
ب نظرتون یکم دردودل کنیم💔🙃
❀' سَبڪِشُھَכآ '❀
سلام خوبید😁 ی خبر خوب🙂👌♥️ امشب چالش داریم🤚 موضوع؟ -سوال های احکام و قرآنی🌸 زمان برگذاری؟ -ساعت 20
سلام مجدد🙂🤚♥️
خب آماده آید برای چالش👌😁
در کدام سوره «دو سجده مستحبی» قرار دارد؟
جواب لطفا پیوی🙂👇
☘@Amirmohamبرنده مشخص شدad889☘
چند سوره با «تبارک الذی» آغاز میشوند؟
جواب لطفا پیوی🙂👇
☘@Amirmoha...mad889☘