🕊سبک بالان عاشق🕊
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ مشاور عالی حاج قاسم سلیمانی حجت الاسلام کاظمی در یادواره
روایتی است از زندگی عاشقانه شهید امیر سیاوشی شاهعنایتی از زبان همسرش ریحانه قرقانی
زندگی به رسم شهدا
من انتخاب خود شهید بودم. در محله من را دیده و پسندیده بود. هر دو ساکن محله چیذر بودیم. یک محله سنتی و مذهبی. این محله از قبل انقلاب هم همین طور بود. مردمش زمان انقلاب، انقلابی بودند و زمان جنگ هم رزمنده. امیرم متولد ۱۵ خرداد سال ۱۳۶۷بود، به قول خودش روز قیام خونین مردم علیه طاغوت به دنیا آمده بود. همسرم بعد از سه سال تحقیق پیشنهاد ازدواجش را با خانواده من مطرح کرد.
امیر خادم امامزاده علی اکبر چیذر بود و من را هم در آستان امامزاده دیده بود. من و امیر در تاریخ ۱۳خرداد ماه ۱۳۹۲با هم عقد کردیم. دو سال و نیم عقد بودیم و تازه قرار بود زندگیمان را شروع کنیم که به شهادت رسید. یعنی قبل از آغاز زندگی مشترکمان آسمانی شد.
من و امیر قرار گذاشته بودیم بدون مراسم و تشریفات، بعد از یک سفر مشهد و زیارت امام غریب زندگیمان را شروع کنیم. یک زندگی ساده به رسم و سبک زندگی شهدا. همیشه میگفتیم کیفیت بهتر از کمیت است و آرامش در زندگی از هر نعمتی بالاتر است.
شاگرد ممتاز
امیر از تکاوران نیروی دریایی سپاه بود و از شاگردان شهید محمد ناظری. یک شاگرد نمونه و ممتاز. امیر از طرف بسیج اسلامشهر به صورت داوطلبانه برای دفاع از حرم اعزام شد. این راهی بود که خودش انتخاب کرد. بعضی وقتها نیاز نیست تا عزیزت حرفی بزند باید حرف دلش را بیصدا بشنوی. باید گوش جان بسپاری.
گارد حفاظت کشتیها
شغل امیر طوری بود که به عنوان گارد حفاظتی کشتیها به مأموریتهای برون مرزی میرفت. همیشه احتمال شهادتش بود اما هیچ وقت از شهید شدن با من حرفی نمیزد اما چند ماه آخر گاهی حرفهایی میزد که همیشه با واکنش، اشک و اعتراض من روبهرو میشد. چند باری که گفت دوست دارد شهید شود من دلخور میشدم و میگفتم حق نداری زودتر از من بروی.
وقتی بیتابی من را میدید، میگفت: بسیار خب! شهادت لیاقت میخواهد، پس خودت را ناراحت نکن. سرش را خم میکرد و میگفت اصلاً با هم شهید میشویم و میخندید. من خیلی به امیر وابسته بودم و همیشه از این دوری که شرایط کارش ایجاب میکرد، ناراحت بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت میرفت امکان نداشت دو ساعت از هم بیخبر باشیم. همیشه یا زنگ میزد یا پیام میداد که حالش خوب است و نگرانش نباشم.
من ماندم با همه بیتابیام
ما هر شب با هم بیرون میرفتیم. اگر نمیتوانست شب بیاید یا هیئت داشت، حتماً ناهار به دیدن من میآمد و با هم ناهار میخوردیم. یک روز با هم بیرون رفتیم. در راه بودیم که امیر گفت میخواهد به هند برود و این سفر یکباره پیش آمده است. در اصل میخواست به سوریه برود و نمیخواست به من بگوید که قرار است کجا برود. با هم رفتیم تا با ماشین کمی بگردیم. دراین میان من بودم و امیر و همه داشتهام که حالا داشت به سفر کاری میرفت و من بودم با همه بیتابی زنانهام😞😞
#رفیق_شهیدم
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
تازه داماد بود و قرار بود
مراسم عروسیاش برگزار شود
خودش در سوریه بود ؛
به خانواده گفت:
کارت مراسم را پخش کنند ...
وعده داد که خودش را میرساند!
خانواده هم کارتهای عروسیاش را
پخش کردند . راست می گفت ؛
خودش را رساند ، اما چگونه ...!
پاسدار مدافع حرم
شهید امیر سیاوشی عنایتی🌷
سالروز شهادت...
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#به_جایِ_رَختِ_دامادی....❓
شهید محمد رضا فخیمی هریس🌹
تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۷۰
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۹ / ۱۳۹۴
محل تولد: شهرستان هریس/ تبریز
محل شهادت: حلب / سوریه
🌹شهيد محمدرضا فخيمي، دلير مرد ۲۴ ساله از اهالي شهرستان هريس و ساكن تبريز بود
💫که باوجود قبولی در آزمون پزشکی میتوانست پزشک شود اما دفاع از حرم حضرت زینب (س) را به پزشک شدن ترجیح داد💫
از زبان مادرش↓🌺
هنگام خداحافظي با برادر كوچكش حرف هایی درگوشش زد كه بعدها فهميدم به برادرش سپرده بود كه من ديگر باز نخواهم گشت، مراقب پدر و مادرمان باش، اين رفتن برگشتي نخواهد داشت...🕊
💫او شب ها دعای عهد و زیارت عاشورا را ترک نمیکرد و حتی همرزم هایش میگویند او هرشب در سوریه این کارها را انجام میداد..💫
🔹هوای حلب سرد بود که محمدرضا در این هوا، مشغول راز و نیاز با خدا بود و صبح نیز با این حال بدون صبحانه عملیات را آغاز کرد که موشک هدایت شده، سمت تانکش شلیک کرد🖤 او به شدت مجروح🖤 و پس از ۲ روز ماندن در کما در سن ۲۴ سالگی🖤 به فیض شهادت نائل شد🕊🕋
به حجله می روم شـادان🎊
ولی زخمی به سر دارم🖤
به جایِ رَختِ دامــادی💐
لبــاسِ خـون به تن دارم . . .🖤
شهید محمد رضا فخیمی هریس
شادی روحش صلوات💙🌹
🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈
💌#خاطرات_شهدا
🟣شهید مدافعحرم محمدرضا فخیمی
📀راوے: پدر شهید
☂محمدرضا در پنجسالگی آموزش قرآن را آغاز کرد و در هشتسالگی قرآن را به سهزبانِ عربی، فارسی و ترکی مسلّط بود و در یازدهسالگی، یادوارههای شهدا و کلاسهای احکام و قرآن در مسجد برگزار میکرد.
☂یکبار مدیر مدرسهی محمدرضا بهم گفت:«روزی محمدرضا یکبسته دفتر، خودکار و مداد به مدرسه آورده بود و میگفت پولِ تویجیبیهایم را جمع کردهام و برای دانشآموزان نیازمند خودکار، دفتر و مداد خریدم؛ این درحالی است که من میتوانم گرسنگی را تحمل کنم ولی نمیتوانم نیازمندی بقیهی دوستان را تحمل کنم.»
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🍀اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🍀
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
🌹شهید مدافع حرم حمیدرضا اسداللهی🌹
🍂مولاجان...
گرچه برای تربیت شدن و سرباز تو شدن تلاشی نکرده ام،
اما به آن امید جان میدهم که در آن روز موعود که ندا میدهند از قبرهایتان بیرون آیید و به یاری مولایتان بشتابید، من هم به اذن شما در حالی که شمشیر به کمر بسته ام، از قبر بیرون آمده و پای رکاب شما سربازی کنم، آرزوی بزرگی است، اما
آرزو بر جوانان عیب نیست.
در دوران زندگی ام سعی کردم هیچ موضوع شخصی و دنیایی را از شما نخواهم و شما را قسم ندهم،
اما الان در حرم جدتان امام رضا (ع) شما را به مادرتان قسم میدهم که همۀ جوانان این انقلاب اسلامی و در آخر این حقیر عاصی را برای نصرت خودتان تربیت کنید و برای سربازی خودتان به کار گیرید.🍂
#پند_نامه_شهداء
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
✍فرازی از #وصیتنامه
🟠شهید مدافعحرم حمیدرضا اسداللهی
ای کسی که
در مجلس اهلبیت علیهمالسلام
خدمت میکنی!
اگر این خدمــــت،
به خدمت انقلاب اسلامی منتهی نشود،
مسیر را اشتباه رفتهای!
چه زیبا گفت آن امام حکیم ما:
«اسلامِ ناب محمدی و اسلامِ آمریکایی»
پــــس بدانیــــم کــــه
«هیئتِ ناب محمدی و هیئتِ آمریکایی»
هــــم داریــــم!
#بهمناسبتسالروزشهادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 🌹اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🌹
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#حمیدرضا_اسدالهی ، #مدافع حریم عشق💚...
.
کسی که رفت. تا نگذارد حریم عاشقی❤️ به دست خونخواران و وحشی خویان عالم بیفتد.
.
#مدافعی که طاقت دیدن #اشک های مادران 😭میهنش را نداشت ، رفت تا نگذارد ناموسش را به تاراج ببرند.
.
او....از همه چیزش گذشت ، از خانواده اش😔 ، از فرزندانش😞 ، گذشت تا میراث #فاطمه_زهرا«س»🥀 از سر دختران میهنش نیفتد.
.
از جانش💔 گذشت تا قهقهه های سرزمینش ، به هق هق گریه😭 تبدیل نشود.
.
اما...
حالا ما برای تو چه کردیم؟😓
#میراث مادرمان را جدی نگرفتیم ، یادگار فاطمه زهرا را کنج خانه گذاشتیم و خاک میخورد😭.
.
تو سرت را دادی🌺 تا روسری هایمان از سرمان نیفتد 😞، تا امنیتمان حفظ شود 😔، در اوج بی خبری #هوشیار بودی تا مبادا حتی یک وجب از خاک میهنت ، از حریم عمه سادات ، به دست آن #اهرمن_خویان بیفتد.
.
#شهید_حرم_آل_الله تو خود دستمان را بگیر و ما را بلند کن ، این روزها در هیاهوی #زمانه گم شدهایم😔 ، تو راه را نشان بده.
.
می آید آن روزی که ما هم دلیر مردانی چون تو را پرورش دهیم و به خاک میهنمان هدیه کنیم💐 ، میآید آن روز اما به شرط یاری تو☘...
🔷تاریخ تولد❤️ : ۱۳۶۳/۱۱/۱۵
🔷تاریخ شهادت 🖤: ۱۳۹۴/۹/۲۹
🔷محل شهادت ❣: حلب سوریه
🔷محل دفن🥀: بهشت زهرا تهران
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
راوی،استاد پناهیان
#بسیار_جالب_خواندنی
روایتی کوتاه از زندگی شهید مدافع حرم در محضر رهبر انقلاب...که بغض های رهبری را به چهره اش نشاند...
🌷🌷من این شهید رو میشناسم
یک فعال فرهنگی
یک مدیر تمام عیار جهادی
یک فعال در راه اندازی اردوهای جهادی...
وقتی به من گفتن ایشون رفت سوریه شهید شد من تعجب کردم...
گفتم اینجا این همه کار رو زمین مونده بود...کجا رفت...
واقعا انسان کاری بود
انسان باعقیده...
باعقیده هم رفت سوریه وشهادت رو انتخاب کرد...
اما انگار این شهادت یک مرگ اختیاریست من نمیفهمم...
وقتی که میخواست بره سوریه دوسال نشست زبان عربی اونم لهجه ی سوری رو یاد گرفت..
وقتی میرفت همراه خودش باپول شخصی کلی دارو میخرید...
گاهی میگفت به خیلی ها بدهکارم اما بازم برم از آبروم مایه بذارم تا پول جمع کنم که داروهای بیشتری بخرم ان شاا..حقوق گرفتم پولاشونو پس میدم...
چندبار اینطوری از آبروت برای خدا گذشتی؟؟؟
چندبار؟؟
من در محضر رهبر عزیز قسمتی از وصیت نامه ی این شهید رو میخونم...
رهبرم؟ آن زمانی که شنیدم رضایت شما در آن است که سوریه نباید سقوط کند
من نیز آمدم اینجا تا در اجرای این فرمان شما سهمی داشته باشم
رهبرم؟
لبیک به فرمان شما لبیک به حج است
همان لبیک به رسوال الله است
همان لبیک به یاحسین است
واین را امام بزرگوار به ما یاد دادند...
برایم دعا کنید واز من راضی باشید...👆
#شهید_حمیدرضا_اسداللهی
شهادت... سوریه...
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
*روایت هلاڪ 34 تڪفیرے به دست شهید*🕊️
*شهید امیر لطفی*🌹
تاریخ تولد: ۲۷ / ۷ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۹ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت: سوریه
*🌹همرزم← یکی از دوستان ما زخمی شد و تیر به بالای قلبش خورد🥀همگی فکر کردیم شهید شده اما امیر اصرار داشت به او کمک کند🌙بالاخره توانست دوستش را به داخل گودالی در نزدیکی ساختمان ببرد💫 تا از تیررس دشمنان دور بماند🍂 سپس به ساختمان برگشت و از محفظهای که جای کولر بود، به سمت تروریستها شلیک کرد💥 2 نارنجک به داخل ساختمان افتاد💥 که امیر توانست زود به خارج از ساختمان بیندازد💥در همین زمان تیر به کنار گوشش خورد🥀و با همان وضع به مبارزه ادامه داد🥀تا اینکه ترکش خمپاره به قلب و کلیههایش اصابت کرد🥀و سنگریزهها بهصورتش خورد🥀 امیر با رشادت زیاد به شهادت رسید🕊️و همان دوستی که نجات داده بود، الان زنده است و خودش را مدیون امیر میداند🌷برادرش← امیر برای رفتن به سوریه خیلی تلاش کرد🌙و اوایل که او را اعزام نمیکردند آنقدر گریه میکرد که چشمانش پف میکرد🥀خلاصه او اعزام شد🕊️و یکروز در سوریه با رجز خوانی نحن حیدریه، نحن شیعه علی بن ابی طالب» بالغ بر 34 نفر از تکفیریها را به هلاکت رساند💥تا اینکه تکفیریها به پشت درب اتاق سنگر ایشان میرسند🍂و یک نارنجک به داخل اتاق پرتاب میکنند💥 برادرم نارنجک اول را به سمت خود تروریستها بازپرتاب میکند💥اما با انفجار نارنجک دوم🥀💥او به شهادت میرسد*🕊️🕋
*شهید امیر لطفی*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
شهیدی که هر روز صبح پای مادرش را می بوسید...
🌹مدافع حرم
شهید امیر لطفی🌹
🌷🌷🌷 امیر خیلی با معرفت بود، جلوی درب مسجد ایستاده بودیم، یه چرخی هم که بارش میوه ی طالبی بود جلو مسجد داشت میفروخت، یه آقایی که داشت سوا میکرد یه طالبی از دستش افتاد و له شد، بدون اینکه فروشنده ببینه گذاشت رو چرخ و بقیه رو خرید و رفت.
امیر که این صحنه رو دید رفت جلو همون طالبی له شده رو خرید، اون طالبی رو خرید بدون اینکه فروشنده متوجه بشه.🌷🌷
🌷شهیدیکه هر روز صبح
پای 🌾مادرش را میبوسید...
#شهید_مدافع_حرم_امیر_لطفی
شهادت ۹۴/۹/۲
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#الگـــــو_برداری_از_شهـداء
امر به معروف به روش رفتاری
📌شهید عبدالحسین از کودکی حیا خاصی داشتند و به همه توصیه میکردید که حجابشون را حفظ کنند
📌طبق گفته مادرشون وقتی کلاس اول بودند خانم معلمشون در بهار مقنعه اش را برمیداشته و #شهیدعبدالحسین که از این کار معلم ناراحـــــت میشد سر کلاس درس حاضر نمیشدند و پشت در کلاس می نشسته و نقاشی میکشدند که از طرف مدیر مدرسه مادرش را احضار میکنند و جویای این کار او می شوند.❗️
📌وقتی مادر از عبدالحسین دلیل کارش را میپرسند عبدالحسین اعتراض به بی حجـــــــابی معلم سر کلاس می کنند و از آن روز معلمش خانم متدین و با حجابی میشوند و متوجه می شوند که حجاب خودشون را جلوی بچه ها هم رعایت کنند
شهید مدافع حرم عبدالحسین یوسفیان🌹
#تاریخ_شهادت۹۴/۱۰/۲۹
#روزشهادتامامحسنعسکریع💔
#محل_شهادت #خالدیهجنوبحلبدرعملیاتنصربه
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان🌷
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💌#خاطرات_شهدا
🌕شهید مدافعحرم عبدالحسین یوسفیان
♨️اینم عاقبت تأخیر در نماز
صدای اذان را که میشنید، دست از کار میکشیــــد؛ وضو میگرفــــت و بااخــــلاص در درگاه خدایش نمــــاز میخواند. نمازخواندنش دیـــدنی بـــود؛ تا به حال کسی را با این حــــال و خلــــوص ندیده بودم😍
یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم؛ کارهایمان که تمام شد، سوار ماشین شدیم. صــــدای اذان را میشنیدیم که عبدالحسین گفت: «پیــــاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویــــم!» یکی از دوستان گفت: «تا گردان راه زیادی نیســــت؛ در گــــردان نمازمان را میخوانیــــم»🤨
در طول مسیــــر، عبدالحسین دائمــــاً میگفت: «اگر در زمــــانِ نماز اول وقت تأخیــــر بیفتد، در تمام کارها تأخیــــر میُفتد!» یکهــــو برای ماشین اتفاقی افتاد و بدلیل آن مشکل، توقّف کردیم. عبدالحسین خندهای کرد و گفت: «اینم عاقبت تأخیــــر در نمــــاز»😏
#بهمناسبتسالروزشهادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
🌿اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد🌿
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
شهید مدافع حرم عبدالحسین یوسفیان🕊️🌹
1365/4/15 :تاریخ تولد
محل تولد شهر دستگرد از توابع شهرستان برخوار
1394/9/29 :تاریخ شهادت
حل شهادت خانطومان سوریه
شهید عبدالحسین یوسفیان در تاریخ 1365/4/15 در شهر دستگرد از توابع شهرستان برخوار اصفهان متولد شد.
بعد از پایان دوران تحصیل وارد دانشگاه افسری امام حسین (ع) شد و وارد سپاه شد
عبدالحسین یوسفیان از شهر دستگرد برخوار و از اعضای گردان 104 امام حسین (ع) شاهین شهر بود
در تاریخ 1388/8/8 مصادف با ولادت امام رضا علیه السلام عقد کرد و در تاریخ 1389/3/30 (13) (رجب) مصادف با ولادت امام على عليه السلام در جوار خانه خدا در سفر حج ازدواج کرد
زینب یادگاری است که از شهید یوسفیان به یادگار مانده است که در تاریخ 1392/2/2 متولد شد
زینب زمانی که پدرش در سوریه بود در تمام تماسهای تلفنی از پدرش درخواست عروسک میکرد اما در دو هفته آخر فقط برگشتن پدرش را آرزو داشت و عروسک را فراموش کرده بود.
و پدرش هم به قول خود وفا و عروسکی که برای دخترمان را خریده بود به دوستانش داده بود و آنها هدیه پدر را برایش آوردند.
تیر ماه سال 1394 بود عبدالحسین برای دفاع از حرم ثبت نام کرده بود و 14 آبان ماه 1394 به او اطلاع دادند که برای این سفر انتخاب شده است. سه روز بعد هم در 17 آبان ماه بود که به صورت داوطلبانه راهی سوریه شد. این اولین و آخرین اعزامش بود.
ده دقیقه ای با زینب حرف زدن و زینب به باباش میگفت: « بابایی پاشو بیا دلم خیلی برات تنگ شده آخرش هم گفت بابایی من دیگه عروسک نمی خواهم فقط بیا
و این آخرین تماسشان بود
#شهید_عبدالحسین_یوسفیان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#خاطرات_شهدا
يكي از همكارانش ميگفت ابوذر هميشه سر كار روي يك برگه مينوشت: شهيد ابوذر امجديان. خوش به سعادتش و به او غبطه ميخورم و ميگويم ابوذرجان مگر قول ندادي بروي و بعد بيايي من را ببري سوريه زيارت همرزمانش از جسارت و شجاعتش هم برايم بسيارميگويند. تعريف ميكردندكه هميشه آقا ابوذر با روي گشاده به عمليات میرفت و به رزمندهها ميگفت:بچهها بدويد برويد عمليات بدويد برويم حمله و همه می خنديدند. دوستش ميگفت: لحظات آخر آب برايش بردم و او نخورد و با لب تشنه به ديدار اربابش امام حسين(علیه السلام) رفت.
#حرف_دل
مي خواهم بگويم عمه جان، ابوذرم آمد تا مدافعت شود.هواي من را داشته باش. هواي بيقراريهايم را و دل بيتابم را. خانم جان دست من را هم بگير تا بتوانم مدافعت شوم.توخودميداني كه من چقدر ابوذرم را دوست داشتم و او را به تو هديه كردم.من از دوستداشتنيترين زندگيام گذشتم تا به لبخند رضايتي از تو برسم. من از او گذشتم تا تو بار ديگر بندهاي اسارت را نبيني. بيبي جان عاقبت من را هم چون ابوذرم شهادت قرار بده و زيارتي كه حلاوتش طعم تلخ فراق را از من دور كند.
#شهیدابوذرامجدیان🌷
#سالروزشهادت.🕊🌸
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾•••
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💍#ازدواج_به_سبک_شهدا
🟣شهید مدافعحرم ابوذر امجدیان
🎙راوے: همسر شهید
💙من و همسرم هردو اهل روستای سهنله از توابع شهرستان سنقر استان کرمانشاه هستیم. خانهی ما و خانهی پدری همسرم چند کوچه با هم فاصله داشت. ابوذر برحسب اتفاق یکبار مرا دیده بود و با خانوادهاش مسئله را در میان گذاشته بود.
💜پس از طرح موضوع با خانواده به خواستگاریام آمدند که بنده نیز چون شناخت کافی از ایشان داشتم، در زمان خواستگاری خیلی سریع جواب مثبت به او دادم. اخلاق بسیار خوب، تواضع، مهربانی و شوخطبعی او مرا شیفته خود کرده بود. ابوذر پاسدار بود و منم همیشه آرزو داشتم که با یک پاسدار ازدواج کنم.
💙همان روز از سختیهای زندگی با یک نظامی برایم گفت و اینکه احتمالاً پیش بیاید که چندماهی در مأموریت باشد و منم پذیرفتم اما هرگز فکر نمیکردم که ابوذرم به شهادت برسد و همسر شهید شوم. در نهایت من و ابوذر با مهریه ۷۲سکه، در اول آبان سال۱۳۸۹ ازدواج کردیم. من توفیق داشتم ششسال در کنار بهترین همراه و همسنگرم باشم.
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
☔️اَللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد☔️
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
💠همیشه سعی میکرد تا حد امکان گره گشای مشکلات همنوعان دوستان آشنایان باشد وآنچه برایش مطرح نبود خواب و خوراک و استراحت بود. ابوذر از یاد همنوعان غافل نمیشد با اینکه سن زیادی نداشت
💠هر زمانی که برای دیدار خانواده اش به روستا می آمد در آنجا لحظه ای از گره گشایی مشکلات خانواده اش باز نمی ایستاد و به آنها خدمت میکرد.ابوذر از لحاظ خوش خلقی زبان زد همسایگان و اقوام بود وهمه را دوست داشتند.
💠 ابوذر در رابطه با پدرومادرش احترام خاصی برای آنها قائل بود و به آنها محبت میکرد و تحمل گرفتاری آنها را نداشت.فرزند نیکی برای پدرو مادرش بود ،حتی با کارو تلاش فراوان مخارج شخصی خودشو برای تحصیل به دست میاورد.
💠واز این راه به خانواده خود کمک قابل توجهی میکرد.همسر عزیزم با شورو نشاط ومهر ومحبتی که داشت به محیط گرم خانواده ،صفا و صمیمیت دیگری میبخشید.و پدر ابوذر میگفتند با اینکه خسته از سر کار می آومدم با دیدن ابوذر تمام خستگی ها و مرارتها از وجودم پاک شد
#شهادت_تاسوعای_حسینی۹۴
#شهید_ابوذر_امجدیان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
شهیدے کـه در روز تاسوعا اِرباً اِربا شد🥀
🌷شهید ابوذر امجدیان
تاریخ تولد: ۲۸ / ۵ / ۱۳۶۵
تاریخ شهادت: ۱ / ۸ / ۱۳۹۴
محل تولد: کرمانشاه/سنقر/سهنله
محل شهادت: سوریه
*🌷همسرشهید← ابوذر همیشه سر کار روی یک برگه مینوشت: شهید ابوذر امجدیان🌙او داوطلبانه به سوریه اعزام شد و زیاد به ماموریت میرفت💥 دوستش میگفت لحظات آخر آب برایش بردم و او نخورد💧 و با لب تشنه به دیدار اربابش امام حسین(ع) رفت🥀ابوذر بیسیم چی بود📞 اما در عملیات ها شرکت میکرد و در تماس ها میگفت که به منطقه می رویم و به دفاع مشغولیم.💥در یکی از عملیات ها خمپارهای به اطرافشان اصابت میکند💥 و ایشان از سمت راست دچار مجروحیت میشود🥀لبش پاره و چند ترکش به سینهاش خورده🥀و پای راستش قطع شده بود🥀 او و همرزمانش همگی اِرباً اِربا شدند🥀ابوذر در روز تاسوعا🏴و در سالروز ازدواجمان💍ساعت ۸ صبح به شهادت رسید🕊️ پیکرش از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۴ عصر در همان منطقه میماند☀️و زمانی که همرزمانش قصد برگرداندن پیکر او را با ماشین دارند باز هم یک موشک به ماشین آنها اصابت میکند💥 و همرزمان شهید میشوند🥀ابوذر همیشه میگفت درجه برای من مهم نیست من سرباز امام زمان (عج) هستم🌙 ایشان در روز تاسوعا روز جمعه شهید شد، روز جمعه پیکرش برگشت و روز جمعه اربعین نیز چهلم او بود*🕊️🕋
#شهید_ابوذر_امجدیان
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
زمیـن
حقیـر بود
بـرای داشتنـت
آسمان به تو بیشتر می آید . . .
💢خاطرهایبهنقلازمادرشهیدسجادعفتی🍃
سجادبهاجباررفتولینهبهاجبارمااااا....!
سوریهکهرفتزنگزدگفتمادرامامرضا(ع)
غریبنیستبیاییدببینیدحرمحضرتزینب(س)
وحضرترقیه(س)چقدرمظلومه،
هیچکسجزمامدافعینتویحرمنیست😭
اینهاراتعریفمیکردواشکمیریخت😭
عکسشکنارضریحرافرستادهکهباچهمظلومیتی
گردنشراکجکردهوبهضریحتکیهداده
یکیازاقوامآمده بودخانهوبهعنواندلسوزی
میگفتچراگذاشتیمسجادبهجنگبرود ؟
سجادرابهاجباربردندگفتمبلهسجادبااجباررفت
ولینهبهاجبارما،دوهفته.روزهنذرکرد
تاخداکمککندوبرودبعدازدوهفتهروزهگرفتن
خداحاجتشرو دادورفتجوانبودکهخودش
میخواستهمهجوانهاییکهرفتند
خودشانمیخواستندخیلیازدوستانسجاد
کهالاندرسوریههستند
چندنفریهمتازهبرگشتهاندماالاندرمحله
چندشهیدودوتاجانبازداریم
#پاسدارمدافعحرمشهیدسجادعفتی
#سالروزشهادت......🕊🕊🌺🌺
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
بعد از تیر خوردنش
بچهها اومدن به کمکمون
خیلی خون ازش رفته بود
فقط برگشت به یکی از رفقا گفت:
بلندم کن رو زانوهام بشينم
برگشتم بهش گفتم: واسه چی..؟!
خون زیادی ازت رفته
که آقا سجاد گفت:
اربابم اومده میخوام بهش سلام بدم..
#شهید_سجادعفتی
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
گفتنی نیست ولی،
بی تو کماکان
در من نفسی هست
دلی هست
ولی جانی نیست...
شهید سجاد عفتی🌷
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#آخرین_خداحافظی
سجادگريه😢 مي كرد و مي گفت: سعيده جان خيلي دلم برايت تنگ مي شود 😔بدان هميشه كنارت هستم.
برايم دعا كن اگر ته دلت راضي شود همه چيز درست مي شود. پدر و مادرش قرآن را گرفته بودند و من كاسه آب دستم بود. جلوي در پوتينش را محكم بست. گفت: خيلي به تو اطمينان دارم واقعاً لياقتش را داري. رفت تا سركوچه و دوباره برگشت. مرا نگاه كرد و آب را پشت سرش ريختم. قرار بود برويم مشهد كه رفت سوريه. يك شب قبل از شهادت خواب ديدم در مشهد بعد از زيارت يك آقاي نوراني در دست چپم جاي حلقه انگشتر عقيق و در دست راستم انگشتري با نگين فيروزه و كف دستم چند تا مرواريد انداخت. وقتي براي سجاد تعريف كردم گفت تعبيرش اينكه يك سعادت بزرگي نصيبت مي شود. گفت: بي بي امضا كرده و كارمان درست مي شود.😍
🌺
#شهیدمدافع_حرم
#شهیدسجادعفتی
#سالروزشهادت...🌹🌹🕊🕊
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#خاطرات_شهید
○تو منطقه خانطومان سجاد رو با تیر زدند و وقتی بهش رسیدیم خون زیادی ازش رفته بود
○به سختی گفت کمکم کنید روی زانوهام بشینم، بهش گفتم برا چی ، خون زیادی ازت رفته
○گفت آخه #ارباب اومده ، می خوام بهش سلام بدم😭
¤اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبدِالله¤
#شهید_سجاد_عفتی
#سالروز_ولادت🌷
●ولادت : ۶۴/۴/۳۰ - رامسر
●شهادت : ۹۴/۹/۲۹ - خانطومان سوریه
●آرامگاه : شهریار - گلزار شهدای رضوان
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽سبک بالان عاشق﷽
#خاطره_اےازشهید #سجاد_عفتی 🕊🌺
🍁سجاد کهف الشهدا رو خیلی #دوست داشت. هر وقت بحث از اردو می شد می گفت بچه ها رو ببریم کهف الشهدا اونجا یه هوای دیگه ای داره.
خیلی مهــــــــــربون و بخشـــــنده بود ،یه شب زمستونی وقتی همه جمع شدیم گفت امشب همه چی با خودم هست، و همه ی کارها حتی خــــــــــرید تغذیه ی بچه ها رو هم خودش با پول خودش انجام داد.
انقدر دلســــــــــوز و مهـــــربان بود که با ماشینش اومد دنبالمون، و دوتا از بچه هایی که زیاد مسجد نمیومدن هم اورد ،بهم گفت که باید به بچه هایی که کمتر بین بچه های مسجد هم هستن توجه کرد.
هنوز یکسال نگذشت که دیگه لازم نبود کسی از بچه ها برای زیارت شهدا بره کهف الشهدا چون مرقد خودش تو بهشت رضوان برای همه ی کسانی که حاجتی دارن شد ملجا و پناهگاه. و خیلی حاجت میده
╔═.🥀🍃.📿════╗
🆔️@sabokbalan_e_ashegh
╚════🥀.🍃.📿═╝
•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•