🌹
❇️ یک افتخار بزرگ:
پنج نوجوان ایرانی
پنج طلا در المپیاد جهانی
از ایران ۵ نفر به المپیاد جهانی نجوم اعزام شدند و هر ۵ نفر طلا گرفتند در حالی که کلاً ۱۰ نشان وجود داشت.
کشور دوم با یک نشان طلا هست.
آمریکا و دیگر کشورهای مدعی در رتبههای بعدی هستند.
#نیمه_ی_پر_لیوان
🌱 امید
🌳 «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼🍃🌹🍃✼══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
🌹 ❇️ یک افتخار بزرگ: پنج نوجوان ایرانی پنج طلا در المپیاد جهانی از ایران ۵ نفر به المپیاد جهانی نج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 شهید آیت الله دکتر بهشتی:
«ما همیشه فریاد میکردیم که زن در اسلام زنده، سازنده و رزمنده است ولی به شرط آن که لباس رزمش، لباس عفتش هم باشد.»
📚 [اسطورهای بر جاودانه تاریخ، رویهی ۱۰۸۵]
📹 استقبال خانوادگی از «خانم حنانه خرمدشتی»
دارندهی نشان طلای المپیاد جهانی نجوم
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
💐 «همه چیز برای زندگی زیبا»
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═ঊঈ💠💠ঊঈ═┅─
🌙
ماهی تو که بر بام شکوه آمده است
آیینه ز دستت به ستوه آمده است
خورشید اگر گرم تماشای تو نیست
دلگیر مشو ز پشت کـوه آمده است
☘ #چَکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
「🍃「🌹」🍃」
🔹 «اجتماعى بودن» همه جا بودن و با همه صحبت کردن و بگو و بخند کردن نیست!
اجتماعى بودن این است که
بدانیم کی و کجا چهگونه باشیم!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
از آمد و رفت فتنهها دلتنگیم
ای جلوهی حق! بیا که باطل برود
«سید حسن حسینی»
#بوی_پیراهن_یوسف
/ ولایت و انتظار 🌸
@sad_dar_sad_ziba
🕌 ۩๑▬▬▬✨✨▬▬●
هدایت شده از رو به راه... 👣
«دل من رای تو دارد، سر سودای تو دارد»
#نقاشی_خط
💠 هنرکــده
💠 https://eitaa.com/rooberaah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔑
☑️ چیزی که محاسباتشان را به هم ریخته است!
#کلید 🔑
/راه این جاست 👉
………………………………………
🌾 @sad_dar_sad_ziba
🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「🇮🇷」 「🕊️」
⚠️ ای کاش مسئولان بدانند!
🗓 به فراخور گذر از سالگشت شهادت رئیس جمهور شهید، محمد علی رجایی
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/ یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
6_144233937431661004.mp3
3.85M
🌿
🎶 «حسرت»
🎙 مصطفی راغب
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجله_ی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🍂 خوار مشو!
💎 #دُرّ_گران
………………………………………
🌿 «زندگی زیباست»
🍃 @sad_dar_sad_ziba
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش: ۱۹ فقیر بودیم و غذای ما هم ساده بود. عادت کرده بودیم کم بخوریم و سا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «فرنگیس»
⏪ بخش: ۲۰
بعضی شبها که از سر زمین به خانه برمیگشتیم، میدیدم غذایمان فقط نان خشک است. همان دم در از حال میرفتم. حالم بد میشد. لقمه ای نان که توی دهنم میگذاشتم و همراهش یک حبه قند که میخوردم، حالم جا میآمد. آن وقت از خستگی همان جا خوابم میبرد. میدانستم از این که فقیر هستیم و مشکل داریم، پدرم خیلی ناراحت است. اما وقتی میدید که اهمیتی نمیدهم، کمی خیالش راحت میشد. شبها قصههایی از مردم با عزت و آبرو تعریف میکرد که هیچ وقت نمیگذارند دیگران بفهمند دردشان چیست و سعی میکنند با عزت و زحمت زندگی کنند و منت کسی را نمیکشند.
موقع درو، بارها را گوشهای جمع میکردیم. بعد بار را میبستیم و روی پشت میگذاشتیم و میبردیم تا سرِ جاده یا خرمنگاه. آن جا روی خرمن میگذاشتیم تا کومهای بزرگ درست شود. من خیلی قدرت داشتم. بار زیادی را روی دوشم میگذاشتم و تا خرمنگاه میبردم. گاهی حتی، هم روی پشتم هم روی سرم بار میگذاشتم. دفعه ی اول، پدرم بار کمی روی دوشم گذاشت و گفتم:
«بازم بگذار.»
یک کم دیگر گذاشت و گفت:
«فرنگیس، بس است... دیگر نمیتوانی.»
خندیدم و گفتم:
«میتوانم کاکه. میتوانم.»
پدرم وقتی دید با آن همه بار هنوز خوب راه میروم، تعجب میکرد. دفعه ی بعد که خواستم بار ببرم، گفتم روی سرم هم بگذارد. از صبح تا شب، روزی صد بافه گندم میبردم تا خرمنگاه و برمیگشتم.
خرمن را با شن آهنی که وسیلهای است برای جدا کردن کاه از گندم، میکوبیدیم و با گاوآهن رویش میچرخیدیم تا محصول از کاه جدا شود. وقتی خرمن زیر پای گاوها خوب کوبیده میشد، گندمها را هوا میکردیم تا باد، کاه را از محصول جدا کند. بعد محصول را توی گونی و هور میریختیم، سرش را میبستیم و میدوختیم. پدرم وقتی کار کردن مرا میدید، میخندید و میگفت:
«فرنگیس، تو از کار نمیترسی، کار از تو می ترسد!»
دو تا سیاه چادر روی زمین پهن میکردیم. گندمها را توی تشت میریختیم و می شستیم و بعد که آبش میرفت، روی سیاه چادر پهن میکردیم تا خشک شود. بعد گندمها را میبردیم مکینه کردی (آسیاب) تا آرد کنیم. کنار مکینه مینشستم. گندم را از بالا توی مکینه میریختیم و زیر مکینه کیسه میگرفتیم تا از آرد پر شود.
◀️ ادامه دارد ...
.................................
🔹 #توجه:
«فرستادن داستان به دیگر رسانه ها تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄