eitaa logo
🌸 زندگی زیباست 🌸
965 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
3هزار ویدیو
22 فایل
°•﷽•° 📰 #مجله_ی_مجازی 🌸 زندگی زیباست 🌸 «همه چیز بَـــراے زندگۍ زیــ★ـݕـا» رسانه های دیگر ما: «خانه ی هنر و هنرمندان» http://eitaa.com/rooberaah «ارج» http://eitaa.com/arj_e_ensan ارتباط با مدیر: @kooh313 تبادل و تبلیغ: @fadakq2096
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ 🎈 دوست‌داشتنی 🫧 اما نماندنی 💎  ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
تنگه‌ی هایقِر از مهم‌ترین دره‌های کشورمان در دل رشته کوه زاگرس در فیروزآباد فارس این تنگه بین دو کوه فاصله انداخته تا بستری باشد برای «رودخانه‌ی قره آقاج».  / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 @sad_dar_sad_ziba ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 😤 خشم نابه‌جا مثل باد و طوفانه! بعد از یه زمان کوتاه تموم می شه، ولی حیف که شاخه‌ها و برگ‌ها دیگر شکسته اند و گل‌ها پر پر شده‌اند. 🌊 آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۱۰۵:   سال ۱۳۶۴ بود. سالگرد جمعه را گرفته بودیم. یک سال از رفتن برا
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «فرنگیس» ⏪ بخش ۱۰۶: سیما که رفت، مشغول تمیز کردن خانه شدم. جارو را دستم گرفتم و روی زیلو را جارو زدم. گرد و خاک زیادی بلند شده بود. جارو را خیس کردم و دوباره روی زیلو کشیدم. با روسری، جلوی دهانم را گرفته بودم. به مادرم گفتم: «نزدیک عید است. کاش این زیلو را می شستیم.» مادرم اخم کرد و گفت: «خیلی دلم خوش است؟! با چه دلخوشی می‌خواهید دوده‌ی عید بگیرم؟» گفتم: «نگفتم دوده‌ی عید بگیر. گفتم شاید بخواهی زیلو را برایت بشویم.» دیگر چیزی نگفتم. خاک‌ها را با خاک انداز جمع کردم و بردم توی سطل دم در ریختم. جارو دستم بود و داشتم وارد خانه می‌شدم که دشت لرزید. دل من هم لرزید. صدای افتادن ظرف‌ها را از دست مادرم شنیدم. صدای فریاد و جیغ بلند شد. همه به سمت کوه نگاه کردیم. از آن طرف، صدای جیغ می‌آمد. هزار تا فکر افتاد توی سرم. مردم از خانه‌ها ریخته بودند بیرون. همه به سمت کوه می‌دویدند. من هم جارو را انداختم و بنا کردم به دویدن. همه از هم می‌پرسیدند: «چه کسی؟» و می‌دویدند. کفش‌هایم را سر پایم انداخته بودم و تمام راه را تا کوه یک نفس دویدم. وقتی رسیدم، وحشت کردم. سیما غرق در خون، روی زمین افتاده بود و پدرم توی سرش می‌زد. پیراهن سیما خونی و تکه تکه بود. ران و پشتش زخمی شده بود. نزدیک بود از حال بروم. سبزه‌ها و گل‌های ریز اطراف، از خون سرخ شده بودند. تکه‌های مینی که منفجر شده بود، روی زمین پخش بود. لباس پدرم هم پر از خون بود. فریاد زدم: «نترسید، چیزی نیست. همه بروید کنار.» مردم پس نشستند. وحشت زده فقط به سیما نگاه می‌کردند. سیما وقتی مردم را به آن قیافه‌ها دید که چه طور نگاهش می‌کنند، صدای گریه‌اش بلندتر شد. تکانش دادم و گفتم: «سیما، آرام باش، به من نگاه کن.» وحشت زده نگاهم کرد. گفتم: «چیزی نیست، فقط کمی زخمی شدی. الآن تو را می‌برم دکتر.» مردم فریاد می‌زدند: «برای خدا ماشینی پیدا کنید.» چند مرد، از تپه شروع کردند به دویدن تا ماشینی بیاورند. سیما را بغل کردم. صدای جیغش بلند شد. فهمیدم ران و پشتش زخمی شده، با احتیاط، دست هایم را پایین‌تر آوردم و زیر زانویش را گرفتم. با یک دست هم پشتش را گرفتم. از پدرم پرسیدم: «چی شده؟» نالید و گفت: «داشتم نماز می‌خواندم. اصلاً نفهمیدم چه طور شد. تا روی زمین نشست، چیزی ترکید. مین بود، مین. باز هم مین. لعنت بر مین!» سیما را بغل کردم و از روی تپه، شروع کردم به دویدن و پایین آمدن. خون از بدن سیما چکه چکه روی لباس‌هایم و زمین می‌ریخت. سیما سبک بود و راحت تا توی ده دویدم. به محض این که رسیدیم، ماشینی از راه رسید. سیما را بردم توی ماشین. مادرم پای ماشین از حال رفت. فقط نالید و گفت: «خدایا، این چه بلایی بود که نازل شد؟» به پدر و مادرم گفتم: «شما بمانید. من با سیما می‌روم.» مادرم جیغ می‌زد و بر سرش می‌کوبید. رو به مادر زبان بسته ام کردم و گفتم: «مواظب دخترم باش تا برگردم.» مادرم یقه‌اش را رو به سوی آسمان گرفت و نالید. رو به آسمان فریاد زد: «اوو...» این طور می‌خواست صدام را نفرین کند. پدرم روی زمین نشسته بود و بر سر می‌زد. ماشین که راه افتاد، انگار کوهی را روی شانه‌هایم گذاشتند. ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🔺 : «نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.» 🌳 💠 «زندگی زیباست» http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba ┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌳🍃🦌🍃🌲 مَرال زیبا در ارتفاعات مازندران 🌿 ༻‌🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺  ‎‎‌‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ 💫 آرامش 💎 ……………………………………… 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
‌‌‍‌‌‎‎「🍃「🌹」🍃」 خوب بودن خود را وابسته به خوب بودن ديگران نكنيم. تلاش نکنیم بد بودن خود را هم با بد بودن ديگران توجيه کنيم. ما شریف‌ترین آفریده‌ی خداییم. ما انسانيم. 🌊 آقای روان‌شناس 🗞 «زندگی زیباست» @sad_dar_sad_ziba      ┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏼 به تپش‌های دل حیدر به جَوونی علی اکبر و به قنداق علی اصغر ما رو تنها نذاری محشر! 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
💚 ... و همون جوری که خودش خواسته بود چسبوندمش به کمدم تا همیشه توی چشم باشه ... 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba
هدایت شده از رو به راه... 👣
خودکاری 🏡 خانه ی هنر 🏡 https://eitaa.com/rooberaah ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄
5.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◼️ که امشب حال من حال شب شام غریبونه... 🌿 «زندگی زیباست» 🍃 @sad_dar_sad_ziba