🌸 زندگی زیباست 🌸
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «آن مرد با باران می آید.» ⏪ بخش ۱: گرسنگی، دیگر امانم را بریده است. دلم میخواهد به
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «آن مرد با باران می آید.»
⏪ بخش ۲:
بهناز، رو به بابا می کند. صدایش بغض آلود است:
«آره بابا! منم شاهدم.»
بابا به طرف بهناز برمیگردد و انگار که دیوار او را برای خالی کردن دق دلیاش از همه کوتاهتر می بیند، با تشکر میگوید:
«تو هم که اَشکت دَمِ مشکته!»
از فرصت استفاده میکنم و پاورچین پاورچین از پشت سر بابا به طرف پلهها میروم. پلهها را دوتا یکی میروم بالا. دَرِ پشت بام را که باز میکنم، سوز سردی به صورتم می خورد. به آسمان نگاه میکنم. چادر سیاه شب، پر از پولکهای ریز و درشت است. از ماه خبری نیست.
برای همین پشت بام خیلی تاریک است و کمی طول میکشد چشمهایم به سیاهی عادت کند. آرام و خمیده، به طرف لبهی پشت بام میروم و کوچه را دید میزنم. سر کوچه، یک جیپ نظامی ایستاده و چند سرباز مسلح دور و برش پرسه میزنند.
از دورها صدای شلیک چند تیر به گوش میرسد. یک تیر هوایی هم از جایی همان نزدیکی، زوزهکشان، بالا میرود. منور است. سرم را به سرعت میدزدم و روی آسفالت سرد پشت بام دراز میکشم. دنبالههای رنگی منور مثل چتری باز میشود و از هر طرف پایین میریزد. برای چند لحظه آسمان مثل روز روشن میشود.
صدای یکی از نظامیها بلند میشود:
«از اون طرف...»
صدای برخورد چکمههایشان روی آسفالت کوچه، دلهرهام را صد برابر میکند. انگار دنبال کسی هستند. صدای پاها که کاملاً دور میشود کمکم جرأت میکنم سرم را بلند کنم. ناگهان روی پشت بام خانهی اوس حیدر، چشمم به سایهای میافتد. سعید است که بی توجه به سربازها روی لبهی پشت بام خم شده و کوچه را دید میزند.
عجب دل نترسی دارد. انگار نه انگار که سربازها توی کوچه هستند. به طرف دیوار کوتاه بین بامهایمان میروم و آرام صدایش میکنم. بعد از چند بار صدا کردن تازه متوجهم میشود. تا مرا میبیند، همهی صورتش میشود یک لبخند بزرگ:
«به! ببین کی این جاست! بالأخره اجازه پیدا کردی تشریف فرما بشی بالا؟»
با صدای خفهای میگویم:
«نه خیر! یواشکی اومدم.»
⏪ ادامه دارد....
.................................
🔺 #توجه:
«نشر داستان تنها با ذکر نشانی همین کانال، مجاز است.»
🌳 #بوستان_داستان
💠 «زندگی زیباست»
http://eitaa.com/sad_dar_sad_ziba
┄┅══✼☘🌺☘✼══┅┄
🌙
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند، چنین نیز هم نخواهد ماند
«حافظ»
☘ #چَکامه
«زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
╔🌸🍃═══════╗
Fereydoun Asraei - Ay Leyli.mp3
3.72M
🌿
🎶 «آی لیـــــلی»
🎙 فریدون آسرایی
#ترنم_ترانه
/موسیقی 🎼🌹 🎵
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
「🍃「🌹」🍃」
🔹 کارهای کوچک
🔷 تفاوتهای بزرگ
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روانشناس
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
🔥 لسآنجلس همچنان در آتش
با این تفاوت که انتشار اخبار و تصاویر آتش سوزی با سرکوب بیشتری روبهروست و دولت آمریکا برای چوب حراج نخوردن به آبروی خود، مانع انتشار آزاد اخبار و تصاویر آتشسوزی میشود.
🇺🇸 ایالات متحدهی آمریکا
┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄
#آواز_دُهُل
/غرب و شرق شناسی مصداقی
╭─┅═💠🌏💠═┅─
@sad_dar_sad_ziba
╰─┅═💠🌎💠═┅─
🌷 جای شهدا خالی...
#یکی_از_میان_ما ...🌷...
/ یاد یاران
…………………………………
@sad_dar_sad_ziba
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌳🍃🦆🍃🌲
یک فرود طبیعی زیبا
🌿 #آفرینش
༻🍄 @sad_dar_sad_ziba 🍄༺
「🍃「🌹」🍃」
پرسیدم: شغلت چیه؟
گفت: بساز و بفروش!
گفتم: ...
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روانشناس
🗞 #مجلهی_مجازی «زندگی زیباست»
@sad_dar_sad_ziba
┄┅═══✼🍃🌹🍃✼═══┅┄
هدایت شده از ارج
تحولات پس از آتشبس غزه. صابر دیانت.m4a
90.39M
🌿
☘ تحلیل تحولات پس از آتشبس غزه
🎙 «صابر دیانت»
🕰 ۴ بهمن ماه ۱۴۰۳
هیئت فاطمیون شهرستان قیروکارزین
💠 اندیشه + رفتار + جهاد = ارج
🔹 http://eitaa.ir/arj_e_ensan
●▬▬▬✨✨▬▬● .