🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت پانزدهم بچه ها با تردید همدیگر را نگاه کردند
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت شانزدهم
نزدیک اذان ظهر بود و ما مجبور بودیم تا زیارتنامه را مختصر کنیم چپم باید طوری تنظیم می کردیم تا حسین به کار مهمی که داشت برسد و هم وقت کافی برای رفتن ما به بیروت وجود داشته باشد. بعد از زیارت که داخل حیاط شدم، صحن شلوغ تر شده بود. حسین پیشنهاد داد که نماز را همانجا و در کنار همان عده ی کمی که برای اقامه نماز آمده بودند به جا آوریم.
بعد از نماز بلافاصله پا شدیم رفتیم سمت ماشین. ابوحاتم داشت با آن دو نفر که پشت تویوتا بودند صحبت میکرد. با دیدن ما، هر سه شان سلام دادند و سرهایشان را پایین انداختند. حسین به سمت آنها رفت و بعد از جواب سلام، زیارت قبول و خسته نباشی به آنها گفت. بعد هم چند کلامی آهسته با آنها صحبت کرد. احساس میکردم حسین وظایفی دارد برای خودش و من هم وظیفه ای برای خودم، به همین خاطر هیچ به ذهنم خطور نکرد که باید بفهمم که چه صحبتی بین آنها رد و بدل شده است.
سوار ماشین شدیم و راه افتادیم، تسبیحم را از جیب کیف کوچکم بیرون آوردم و شروع کردم به گفتن تسبیحات حضرت زهرا سلام اللهعلیها. میانه راه، از داخل یکی از ساختمانها رگباری به طرفمان گرفته شد. باز هم حسین پایش را گذاشت روی گاز و به سرعت از محل دور شد، نگاهی به سارا انداختم ببینم اینبار عکس العملش در برابر این نوع رانندگی پدرش چگونه است، سارا فارغ از اطراف چشم دوخته بود به زهرا و به وضوح حرص میخورد از اینکه نتوانسته است جای او کنار پنجره ای بنشیند که مسلحین از آن سمت تیراندازی میکردند. ابوحاتم که گوشش پر بود از صدای تیر و انفجار با لهجه ای عربی این آیه را خواند: «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ.»
حسین انگار که نتیجه فتح الفتوح بزرگی را دیده باشد، نگاهی افتخارآمیز به ابوحاتم انداخت، لبخندی از سر رضایت زد و گفت: احسنت! احسنت. و در حالی که همان لبخند روی لبش مانده بود، سر چرخاند رو به جاده و طوری که کاملاً معلوم بود از عمق جانش میگوید گفت:الحمد الله.
از توی آینه داشتم چهره جذابش را که با آن لبخند جذاب تر هم شده بود نگاه می کردم، هنوز کلام کوتاهش تمام نشده بود که دیدم قطره اشکی از گوشه چشم
چپش سر خورد روی محاسن سپیدش.
حسین از توی همان آینه نگاهی به من انداخت و تعجبم را از این حالش فهمید، گفت: ما که کاری از دستمون برنمی آد اما فکر میکنم خدا بیچارگی ما رو دیده و نظر لطفش داره کار رو درست میکنه. حالا با وجود بسیجی هایی مثل ابوحاتم، حرم به دست مسلحین نمیافته و برنده این معرکه ما هستیم!
ناهار را توی یک بازار قدیمی و آرام دیگر که فاصله زیادی با حرم حضرت رقیه نداشت، خوردیم. آنجا هم مانند بازار کنار حرم، آثاری از جنگ دیده نمی شد. تنها فرق عمده ای که به چشم میخورد، مردمانی بودند که در بازار رفت وآمد
داشتند.
سارا با غمی که دلیلش خیلی برایم روشن نبود، از حسین پرسید: اسم این بازار
چیه؟
حسین هم پاسخ داد: الحمیدیه.
سارا آهی کشید و جمله ای گفت که دلیل آه کشیدنش را روشن میکرد: کاش حرم حضرت زینب هم کنار این بازار بود.
حسین بلافاصله انگار که جواب را از آستینش درآورده باشد، گفت: «اگر می شد خوب بود اما ظاهراً نمیشه! اینجا بازار شامه، بازار شام هم که اسمش با
خودشه!
مکث کوتاهی کرد و با حالت کسی که کشف بزرگی کرده باشد، گل از گلش
شکفت وادامه داد: البته یه راه داره!.
حسابی درگیر بحث شده بودم و منتظر بودم که حرفش را ادامه بدهد تا بفهمم که چه راهی وجود دارد اما دیگر چیزی نگفت. کنجکاوی ام ناخودآگاه اجازه سکوت را به من نداد و گفتم: چی؟ اون راه چیه؟
نگاهی به من و بچه ها انداخت، طوری که هر سه مان از نگاه عجیبش فهمیدیم روی صحبتش کاملاً با ماست و دلش میخواهد با جان و دل به صحبتش گوش بدهیم، احتمالاً برای همین هم صبر کرد تا من از او بخواهم تا آن راه را به ما نشان بدهد. از توجه ما که مطمئن شد گفت: تنها راهش کاریه شبیه کار حضرت زینب! ایشون اون روز کوفه و کاخ یزید رو متحول کرد و امروز هم ما باید شام رو متحول کنیم! سوریه مملکت هفتاد و دو ملته، مسیحی داره، یهودی داره سنی داره، شیعه داره، دوروزی و علوی هم داره. ما باید حقانیت اسلام و مظلومیت حضرت زینب رو به همۀ دنیا برسونیم.!
لحظه ای مبهوت نگاهش کردم اما برای اینکه کسی از احوالاتم باخبر نشود سرم را پایین انداختم. این چندمین باری بود که حسین، امروز ذهنم را میخواند و نپرسیده پاسخ سؤالاتم را میداد. قبل از این هربار به نحوی سعی میکردم تا این آگاهی را بر چیزی مثل فراست و تجربه یا درک پدرانه و همسرانه او حمل کنم اما این بار دیگر قابل توجیه نبود. او چگونه فهمیده بود سؤالی را که بعد از زیارت خانم و آن اتفاقات داخل حرم، ذهنم را پر کرده بود؟!
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
#احکام
💠 تشويق به گناه :
1. تشويق به گناه حرام است. (1)
🔹 2. تشويق به گناه، به گونههاى مختلف مطرح مىشود. گاه با #كمك كردن به گنهكار، گاه با #سكوت در برابر گنهكار، گاه با ابراز #احساسات و گاه با #حضور در مجلس گناه. (2)
💬 پرسش:
در برخى از مجالس عروسى، به عنوان تشويق، به رقاص پول مىدهند. آيا شرعاً حلال است؟
✅ پاسخ:
اگر مجلس گناه باشد و پرداخت پول موجب ترويج گناه شود، حرام است و رقاص مالك پول نمىشود. (3)
📚 پی نوشت:
1- منهاج الصالحين حكيم، ج 1، ص 428.
2- نساء/ 140.
3- مسائل جديد، ج 2، ص 23.
#احکام
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 #روزشمار | ۲۶ تیرماه ۱۴۰۲
💫 #رهبر_معظم_انقلاب:
شورای نگهبان مانع این است که نظام اسلامی از خطّ دین و اسلام و همچنین از خطّ قانون اساسی منحرف شود.
🗓 ۱۳۷۴/۱۱/۱۴
#تقویم۱۴۰۲
#کانال_ثاقبین
@saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی
اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالْعَنْ اَعْدائُهُمْ اَجْمَعینْ
🔴 ایمان (۹)
🔹مؤمنین نباید در اعتقادات خود ذره ای شک و تردید داشته باشند «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتابُوا» (حجرات/۱۵)
❌ اولین ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ نداشتن ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻭ ﺩﻭ ﺩﻟﻰ ﺩﺭ ﻣﺴﻴﺮ ﺍﺳﻠﺎم ﺍﺳﺖ، مؤمن باید در ایمان خود مقاوم و ثابت قدم باشد.
ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﻌﻴﺎﺭ ﻗﺮﺁﻧﻰ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺳﻨﺠﺶ ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﺑﻪ ﻛﺎﺭ ﺑﺮﻳﻢ ﻣﻌﻠﻮم ﻧﻴﺴﺖ ﺍﺯ ﺍﻧﺒﻮﻩ ﻣﻴﻠﻴﻮﻧﻬﺎ نفر ﻣﺪﻋﻴﺎﻥ ﺍﺳﻠﺎم ﭼﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﻣﺆﻣﻦ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻭ ﭼﻪ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﻇﺎﻫﺮﻯ...
❌ ايمانی کامل است که انسان از وجود آن خجالت نکشد، یعنی چه خجالت نکشد؟ یعنی یک خانم محجبه در جمع بی حجابان از حجابش خجالت نکشد، بلکه به آن افتخار کند، یک نماز خوان در جمع بی نمازها از اقامه نماز خجالت نکشد، مسخره می کنند؟ اشکال ندارد، در عوض روز قیامت خداوند آنها را مسخره می کند، اگر تحمل کنی در عوض تو در روز قیامت آنها را مسخره میکنی، به آنها میخندی، به شرطی که مثل آنها نشوی، در دنیا آنها تو را مسخره میکنند، در آخرت تو آنها را مسخره میکنی...
«فَالْيَوْمَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنَ الْكُفَّارِ يَضْحَكُونَ» (مطففین/۳۴)
ﭘﺲ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﺑﻪ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ میﺧﻨﺪﻧﺪ
❌ خودت که به آنها میخندی هیچ، خداوند هم آنها را مسخره میکند
«اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ» (بقره/۱۵)
خداوند آنان را استهزاء میکند، و آنها را در طغیانشان نگه میدارد.
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى
✍️ حبیبالله یوسفی
ادامه دارد انشاءالله
#معارف_قرآنی
#کانال_ثاقبین
@saghebin
غول چراغ جادو اومده پیشم گفت : یه آرزو بکن
گفتم : یه خونه میخوام💪
گفت : اگه اینکار ازم برمیومد خودم تو آفتابه نمیخوابیدم😒
خدایی خیلی قانع شدم😂
دقیقا مثل دکتر کاشت مو که خودش کچله و دکتر لیزر چشم که خودش عینکیه.😜😄
به نام خدای حق مدار
سلام
🍃#خداوند حق محور در قرآن کریم فرمودند:
وَ لا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَـكْـتُمُوا الْحَقَّ وَ اَ نْتُمْ تَعْلَمونَ
حق را با باطل مخلوط نكنيد، و حقيقت را با اين كه مى دانيد، پنهان نكنيد.
[سوره بقره📖، آيه ۴۲✨]
✍🏻امتياز انسان، به شناخت اوست و كسانى كه با ايجاد شكّ و وسوسه و شيطنت، حقّ را مىپوشانند و شناخت صحيح را از مردم مىگيرند، در حقيقت يگانه امتياز انسان بودن را گرفتهاند و اين بزرگترين ظلم است. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: اگر باطل خالصانه مطرح شود، نگرانى نيست. (چون مردم آگاه مىشوند و آن را ترك مىكنند.) و اگر حقّ نيز خالصانه مطرح شود، زبان مخالف بسته مىشود. لكن خطر آنجاست كه حقّ و باطل، بهم آميخته شده و از هر كدام بخشى چنان جلوه داده شود كه زمينهى تسلّط شيطان بر هوادارانش فراهم شود. البته اگر ما شاهد فریب و جانشینی باطل برای حق باشیم باید دیگران را آگاه کنیم زیرا در جایی که حق و باطل درحال جنگند سکوت کردن جز دفاع از باطل نیست.
✍مشاور
#کانال_ثاقبین
@saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
📗کتاب صوتی #شاهرخ_حر_انقلاب قسمت 4⃣ #کانال_ثاقبین @saghebin
با عذر خواهی از دوستان گرامی وتشکر از یادآوری شما دوست عزیز قسمت چهارم تقدیم شد
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
💠مقصود از پیشرفت و عقب ماندگی زن چیست؟ ✨ پیشرفت و عقب ماندگی در دل خود یک پیش فرض دارد. ابتدا یک ه
💠اصل بندگی جنسیتی نیست❗️
✨خدا وقتی که ما را آفرید میل به بندگی را با گلمان عجین کرد. خانه ما در آسمان بود و به زمین آمدیم.
بال بندگی را برای پریدن به ما داد و گفت هر کس با بال خودش.
اگر مرد بخواهد با بال زن به آسمان برود یک وجب هم از زمین فاصله نمیگیرد و زن نیز اگر بخواهد بال مرد را قرض بگیرد بالش میشکند.
✨مقصد آسمان است مرد و زن هم ندارند کار ما پرکشیدن است این هم مرد و زن ندارد اما بالها نباید جابجا شود زیرا این یکی مرد و زن دارد.
کاش زنها میفهمیدند که بال سنگین مردان که به آنان برسند آن بالها دیگر برای پر کشیدن نیست برای بیشتر به زمین چسبیدن است.⚠️
ادامه دارد...
✍محسن عباسی ولدی
📚آسمانی نشان، آسمانی بمان
#خانواده
@Saghebin