🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت نود و نهم او در بحرانی ترین وضعیت از ما خواست
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت صد
شاید میخواست با آن نگاه بگوید که «این دفعه باید همه رو به دمشق بیاری، حتی بچه ها رو»
چند روزی ماند و بدون اینکه از بردن ما به سوریه حرفی به میان بیاورد، برگشت.
سال ۱۳۹۲، از سوریه به عراق رفت و خودش را به راهپیمایی اربعین رساند. چند نفری که او را دیده بودند، برای پسرها گفته بودند که:« حاج آقا، با یکی دو نفر از دوستانش بدون محافظ، در مسیر نجف - کربلا پیاده روی میکرد.»
مراسم اربعین که تمام شد به تهران آمد. ما از وضعیت سوریه میپرسیدم و او
از حماسه باشکوه راهپیمایی روز اربعین تعریف میکرد. سارا پرسید:« یعنی نمی تونستیم یکی از اون چند میلیون زائر اربعین باشیم؟! چرا ما رو نبردی؟» و از حسین جواب شنید که:« میبرمتون پیش خود خانم حضرت زینب کبری زیارت. آماده اید؟» همه اعضای خانواده آماده بودیم اما وهب و مهدی بخاطر محدویت کاری، علی رغم اشتیاقشان، مجبور شدند بمانند و قرار شد زهرا، امین، سارا و من آماده سفر شویم.
با وجود آن سفر پر مخاطره قبلی از شوق زیارت در پوست خود نمی گنجیدیم. با تجربه ای که داشتیم، خیلی بار و توشه نبستیم. پیش از سفر وسایل مان را جمع و جور کردیم و کارهایمان را راس وریس. موعد سفر رسید و با حسین عازم فرودگاه امام خمینی شدیم. توی سالن خروجی پرواز تهران _دمشق، به غیر از ما خانواده های زیادی بودند. تقریباً همۀ مردانشان با حسین احوال پرسی میکردند بهش گفتم:« سه سال پیش که برای اولین بار می اومدیم دمشق، توی پرواز به غیر از من و سارا و زهرا، هیچ خانمی نبود. حالا این خانوادهها، زائرن یا مدافع حرم؟»
حسین یادش آمد که به حرف گذشته خودش که گفته بود:« حرم مدافع میخواد» اشاره میکنم. گفت:« نمیگم تا خودت از نزدیک ببینی.»
سوار هواپیما شدیم، به غیر از ما ایرانیها، خانواده هایی از سایر کشورهای اسلامی بودند که حدس زدم، برای زیارت میروند. شاید این حضور، حاکی از تغییر شرايط سوریه نسبت به گذشته بود.
هواپیما دم غروب از باند فرودگاه برخاست. سارا و زهرا و امین کنار هم بودند و من و حسین کنار هم. حالا هیچکدام از سؤالاتی که سه سال قبل از رفتن به سوریه در ذهن داشتم، فکرم را مشغول نمیکرد. خوشحال بودم که سه سال صبوری کردم. و کنار حسینم و در شرایطی به سوریه میروم که اوضاع با تلاشهای حسین و دوستانش، که یکی از هزاران آن را نمیدانم، به نفع جبهه مقاومت عوض شده است. در سفر از زبان همسر یکی از فرماندهانی که شوهرش با حسین در ارتباط بود، شنیدم که گفت:« آقای همدانی، ۱۵۰ هزار نیروی داوطلب مردمی را طی سه سال سازماندهی کرده و آموزش داده. چند قرارگاه عملیاتی تشکیل داده و حتی پای مدافعان حرم از افغانستان و پاکستان و عراق را به سوریه باز کرده است.»
بی آنکه بگویم که میدانم وضعیت سوریه رو به تثبیت و آرامش است، پرسیدم:« کمی از اوضاع سوریه بگو.»
یک کلمه گفت:« خوبه.»
پرسیدم:« اگه خوبه ما میریم چکار؟ مگه نگفتی، حرم مدافع میخواد، نه زائر؟»
سری به علامت تائید تکان داد و گفت:« حالا هم میگم که مدافع میخواد اما وضع خوبه.»
- مثلاً چطور؟
- سه سال پیش که شما اومدید، ۷۰ درصد کشور به دست مسلحین و تکفیری ها افتاده بود اما الآن كاملاً برعكسه، یعنی فقط ۳۰ درصد خاک سوریه دست اوناست. از این جهت میگم خوبه. الآن فقط ما و حزب الله لبنان از حرم دفاع نمیکنیم، جوانان افغانی، پاکستانی و حتی عراقی می آن، با اینکه خود عراقی ها با همین تکفیریها توی عراق درگیرن.
از دهنم پرید و ناخواسته گفتم:« اینا رو گوشه و کنار شنیده ام، خدا رو شکر که زحماتت نتیجه داد. میدونم که خیلی خسته شدی و وقت بازنشستگی رسیده، فکر می کنم این سفر آخر تو به سوریه باشه، برمیگردی و بازنشسته می شی، اینطور
نیست؟»
نخواست شیرینی امیدم را تلخ کند:« یادته که گفتم از خدا خواسته ام که چهل
سال خدمت کنم؟»
گفتم:« خب آره. حساب کردم از روزهای مبارزه با حکومت طاغوت از سال ۵۶ تا جنگ تو کردستان بعد از پیروزی انقلاب و بعد ۸ سال دفاع مقدس و تا حالا، چند ماه بیشتر نمونده که بشه چهل سال.« دید که خیلی دو دوتا چار تا میکنم، شگردش را در تغییر موضوع بحث به کار برد:« راستی پروانه، خاطراتت
رو نوشتی؟»
- آره از کودکی تا سال ۹۰ رو نوشتم؛ تا همون روزی که با زهرا و سارا از دمشق به تهران برگشتیم.
نمیخوای با این سفر تکمیلش کنی؟
با شگرد خودش پاسخ را پیچاندم:« شاید توی این سفر رفتیم و قسمتمون
شهادت شد و کار به نوشتن نرسید.»
با خونسردی گفت:« ان شاء الله.»
زمان خیلی زود گذشت و میهماندار از طریق بلندگو، اعلام کرد که آماده نشستن در فرودگاه دمشق هستیم.
شب بود حتی چراغهای روی بال هواپیما که چشمک می.زد، خاموش شدند. هر چه از پنجره هواپیما به زمین نگاه کردم، چراغی ندیدم.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت صد شاید میخواست با آن نگاه بگوید که «این دفعه
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت صد و یکم
هواپیما به زمین نزدیک شد و یک آن ردیف چراغهای باند فرودگاه خاموش و روشن شد تا خلبان باند را ببیند. دقایقی بعد هواپیما به زمین نشست.
با تعجب از حسین پرسیدم:« شما که گفتی وضعیت بهتر شده؟!»
گفت:« خلبان هواپیما رو چراغ خاموش نشوند، چون میدونه خانم پروانه چراغ نوروزی تو هواپیماست، تکفیریا هم میدونند، خانم چراغ نوروزی اومده که شهادت قسمتش بشه، مجهز شدن به ضد هوایی.»
هر دو خندیدیم. دستم آمد که تکفیری ها اگر چه در جنگ زمینی کم آورده اند ولی امکانات پیشرفتهای دستشان رسیده است.
وارد سالن ترانزیت شدیم و باز چهرۀ نجیب ابوحاتم، آن جوان پرانرژی و همراه همیشگی حسین را دیدم که منتظرمان بود. زائرین و مسافرین که کم نبودند، در کمال آرامش، سوار اتوبوسها و سواریها شدند و بدون اینکه خطری تهدیدشان کند، به طرف دمشق حرکت کردند.
از سروصدای تیر وتیربار وشلیک تانک و توپ - برخلاف دفعه قبل - خبری نبود. جاده فرودگاه از تیررس تکفیریها در امان بود و ما خوشحال از این وضعیت، به اطراف جاده و خانه هایی که چراغ هایشان در دوردستها روشن بود، نگاه میکردیم تا به دمشق رسیدیم و به خانه ای که ابوحاتم از پیش برایمان تهیه کرده بود رسیدیم. تیرهای شکسته و افتاده برق، سرپا شده بودند و شهر از یک وضعیت جنگی به یک محیط آرام برای زندگی تغییر چهره داده بود. هنوز داخل
خانه مستقر نشده بودیم که حسین با ابوحاتم رفتند دنبال کارشان.
با کمک امین و سارا و زهرا وسایل را چیدیم. زهرا و سارا یاد گذشته کردند که «سه سال پیش وقتی اومدیم. توی خونه زندانی بودیم اما حالا شب هم میشه رفت
بیرون .»
آن شب، راحت و بی دغدغه تیر و انفجار، خوابیدیم و بعد از نماز ابوحاتم طبق قرار، آمد سراغمان و به زینبیه رفتیم. زهرا و سارا دیگر سر سمت چپ نشستن دعوا نمیکردند. هر دو طرف جاده منتهی به زینبیه اَمن بود. نزدیک حرم تابلوی بزرگی که نشانگر حریم حرم بود، چشم نوازی میکرد. ابوحاتم و امین هم گرم تعریف بودند و میشنیدم که ابوحاتم میگفت:« بسیاری از مردم آواره، به خانه هایشان برگشته اند. جنگ به اطراف شهر حلب و جاده ها و شهرکهای منتهی به مرز ترکیه رفته است.» ابوحاتم این تغییر شرایط و پیروزی جبهه مقاومت را بیشتر مرهون تلاش و برنامه ریزی و هدایت به قول خودش «ابووهب» میدانست.
وارد محوطه بیرونی حرم شدیم. دیوار محقر و سوراخ سوراخ بیرونی حرم، بازسازی شده بود و نزدیک صحن، مسیر زنها و مردها جدا میشد و مأموران تفتیش که قبلاً بدون روسری و با موی باز، بازدید بدنی میکردند حالا روسری و چادر پوشیده بودند همانها که حسین به شوخی اسمشان را گذاشته بود؛ واحد بسیج خواهران
حرم.
به محوطه داخلی آستانه نزدیک شدیم. مردم میان شبکه های ضریح، دست توسل انداخته بودند و مرقد حضرت زینب مثل نگین میان حلقه انبوه جمعیت پنهان بود. احساس غرور و شعف، با هم در جانم نشست.
آیا این همان حرم بیزائر غریبی بود که سه سال پیش دیده بودیم؟!
مدتی با خواندن دعا و زیارت نامه و نماز مستحبی مشغول شدیم تا ظهر شد. روز جمعه بود و صف نماز جمعه، خیلی زود مرتب شد. نماز جمعه ده، پانزده نفری قبل، به حدی شلوغ شده بود. که مردم تمام محوطه بیرونی صحن را پر کرده بودند. منتظر بودم، مفتی اهل تسنن که سه سال پیش نماز جمعه میخواند، بیاید. همان روحانی سنی که بالای منبر از مناقب حضرت زهرا ها سخن گفت و همه شیعیان، شیفته اش بودند. اما به جای او، روحانی سنی دیگری آمد. پرسیدم:« امام جمعۀ قبلی کجاست؟» گفتند:« تکفیریها به جرم ارادت به اهل بیت، شهیدش کردند.»
بعد از زیارت و نماز جمعه، سری به بازار زدیم. کرکره های پایین، و راسته بازارهای تعطیل، باز و پر رونق بودند. برای من شیرین تر از بازگشت زندگی و کار میان مردم، تغییر نگاه آنها به ما ایرانیها بود. عده ای از مردم کوچه و بازار قبلاً حضور مستشاران ایرانی را از نوع دخالت یک کشور بیگانه به امور داخلی کشورشان میدانستند. نگاهشان، عصبی و بغض آلود بود. ولی حالا پس از سه سال، عکس حضرت آقا و سید حسن نصرالله در هر مغازه ای، حاکی از ارادت عمیق و شناخت دقیق همه مردم به نقش تعیین کننده ایران در بازگشت آرامش و امنیت به سوریه بود.
آن قدر با جغرافیای شهر دمشق آشنا بودیم که نیازی به راهنمایی ابوحاتم نبود. خودمان هر بار به سمتی میرفتیم. به پستهای ایست و بازرسی که میرسیدیم، امین به مأموران سوری میگفت:« خانواده ابووهب هستیم.» عکس العمل مأموران این پستها هم در نوع خودش جالب بود. تا اسم «ابووهب» می آمد به علامت احترام و البته قبول، خبردار می ایستادند و همراه با لبخندی که حاکی از الفت و ارادتشان بود، دست روی چشمانشان میگذاشتند و به عربی می می گفتند:«
عَلى عَينى.»
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
🔴دادستان کل کشور: بدحجابی باید در کشور جمع شود
🔸محمد موحد، دادستان کل کشور:
امروزه با معضلی به نام «بدحجابی» در کشور مواجه هستیم که خود یک بیماری است. «بدحجابی» باید در کشور جمع شود، ارزش انسان، به حیا و عفت اجتماعی اوست.
🔸در غرب و کشورهای اروپایی نیز در امر حجاب محدویت قائل هستند و اینطور نیست که هرکسی با هر لباسی بخواهد در بیرون تردد کند، در صورت بروز چنین وضعیتی جریمه اعمال میشود.
🔸همه باید در کشور دست به دست هم دهیم تا بیماری «بدحجابی» درمان شود، برای کسانی که از این موضوع تمرد و به قانون و پلیس دهن کجی می کنند، باید پرونده تشکیل شود.
🔸افرادی باید به طور دقیق شناسایی شوند، در این زمنیه پیامکهای متعددی ارسال میشود که از همکاری عموم مردم حکایت دارد.
🔸برای «بدحجابان» پرونده تشکیل و دستگاه قضایی نیز اقدامات لازم خود را انجام میدهد، سلامت امنیتی و اعتقادی نیز اهمیت بسزایی دارد و نظام اسلامی به دنبال این است که جامعه سالم باشد و به سمت رستگاری پیش برود.
@saghebin
🌷امام صادق علیه السلام:
سنگین ترین عملی که روز قیامت در ترازوی [اعمال] گذاشته می شود، صلوات بر «محمد و اهل بیت» ایشان است.
📗وسائل الشیعة ج۷ ص۱۹۷
@saghebin
﷽ ان شاء الله تصمیم داریم ختم صلواتی که هر #شب_جمعه قرار داده میشود را به توفیق الهی و همت شما عزیزان تا زمان ظهور #امام_زمان (عج) که بسیار نزدیک است ادامه دهیم تا ان شاء الله بتوانیم با فرستادن این صلوات ها با نیتی که در ادامه خواهیم گفت به سهم خودمون باعث تعجیل در فرج و همچنین عاقبت به خیری خودمان شویم و بتوانیم به توفیق تبعیت و اطاعت کامل از حضرت برسیم و هر چه زودتر به توفیق حضور و بهره مندی از دوران فوق العاده بعد از ظهور نائل شویم.
هفته پیش الحمدلله به همت شما عزیزان بر اساس گزینه ای که انتخاب کردید از بین چندین کانال و گروه در تلگرام و ایتا که ختم در آن قرار داده شده بود، مجموعا حدود ۳۹۸ نفر شرکت کردند و حدود ۱۷۶ هزار صلوات فرستاده شد.
طبق بیانات بزرگان دین ، #صلوات برترین ذکر است و در رسیدن به حاجات بسیار سودمند و موثر است و این ذکر در تقرب پیدا کردن به خدا ، آمرزش گناهان، توشه آخرت و صفای باطن تاثیر بسیار زیادی دارد.
ان شاء الله همگی بتوانیم در این سُنت حسنه و پُر خیر و برکت ختم صلوات هر هفته شرکت کنیم و ان شاء الله خدا ما را از تمام ثوابها و آثار و برکات فوق العاده این صلوات ها بهرهمند فرماید و تک تک این صلوات ها را به عدد ما احاط به علمک(به تعداد بالاترین عددی که در احاطه ی علم خداست) از ما قبول فرماید. سعی کنیم صلوات ها را با آرامش و با توجه فرستیم.
برای شرکت در این ختم صلوات، روی لینک زیر کلیک کرده و گزینه ثبت را بزنید سپس تعداد صلواتی که تمایل دارید بفرستید را وارد کنید و سپس روی ثبت کلیک کنید تا ثبت شود.
https://EitaaBot.ir/counter/73br0
@saghebin
🌷 امام کاظم علیه السلام:
خداوند در زمین بندگانی دارد که برای
برآوردن نیازهای مردم می کوشند؛
اینان ایمنی یافتگان روز قیامت اند.
📗کافی، ج۲، ص۱۹۷
@saghebin
❓چگونه شهید شویم؟!
👤استاد ماندگاری:
به این جملات به خوبی دقت کنید:
👈شهادت بالاترین مدال آسمانی برای اهل زمین است.
👈شهادت مزد و پاداش زندگی مجاهدانه است.
🔸اگر کسی اهل مجاهدت در انواع جهاد باشد، مزد و پاداش او شهادت در راه خداست.
🔸 کسی که میخواهد شهید شود، چه مرد و چه زن، مسیرش فقط و فقط از جبهه و جنگ و تیر و ترکش نمیگذرد. جنگ نظامی برای همه و در همه زمانها و مکانها نیست بلکه اگر او در طول عمر، زندگیای مجاهدانه داشته باشد (جهاد اکبر و جهاد کبیر)، شهادت خود به استقبال او میآید.
🔸 همان گونه که در مورد شهید صیاد شیرازی، شهید احمدی روشن، شهید رضایی نژاد و بسیاری دیگر از شهدا اتفاق افتاد.
🔸 بنابراین نیاز نیست عاشقان شهادت با اصرار فراوان، راه رفتن به سوریه را برای رسیدن به شهادت، بیازمایند. (البته حضور به قدر کفاف نیاز است) شهادت مقامی است که اولیای خدا به آن میرسند و ممکن است کسی در بستر بمیرد ولی به مقام شهادت رسیده باشد.
🔸 به روایتی زیبا در این زمینه اشاره میکنیم:
امام صادق علیه السلام فرمودند: نیست هیچ مانعی وحشتناک تر و هیچ مقامی تیرهتر، میان بنده و پروردگار، از نفس امّاره و خواهشهای او؛ یعنی: این دو چیز بیشتر از همه، بنده را از خدا دور میکنند و قلع و قمع این دو ، میسّر نیست مگر به پناه بردن به پروردگار و عجز و استغاثه به او نمودن و همراه شدن با گرسنگی و تشنگی و سحرخیزی را مواظبت نمودن. پس اگر در حین این نبرد و جهاد با نفس، موت به او رسید و دعوت حقّ را اجابت نمود، پاداش و اجر گرفته و ثوابش برابر ثواب شهید است و در قیامت با شهدا محشور میشود و اگر زیست و به همین حال ماند و انحرافی در او راه نیافت، عاقبت او رضوان اکبر است که رضای الهی باشد.» [مصباح الشریعه، ص:۱۶۹]
📗گزیدهای از کتاب سوژههای سخن۱۰ (سبک زندگی مجاهدانه) استاد ماندگاری
@saghebin
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برام هیچ ترسی شبیه تو نیست...😅
نماهنگ عالی از دردای دل نتانیاهو👌
تمام قلب من پر از غمه یه بسته پوشکم برای من کمه😅
#اسرائیل
#ایران
💙@Tahora_yazd
عصر جدید 32 - اتصالات مغز ماشین.mp3
8.9M
🌟مجموعه سخنرانی های نظم جدید جهان
عنوان : اتصالات مغز ماشین (32)
🎙میلاد نورپور
#نظم_جدید
┏━━━
✅@Faraghlit_ir 📖🎙
┗━━━━━━━━━━━━
🌷پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:
در دوران غیبت مردمی از مشرق زمین، خروج می کنند و زمینه ساز حکومت امام مهدی علیه السلام می شوند.🇮🇷✊
(کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج۲، ص۴۷۷)
🌹امام صادق علیه السلام فرمودند:
«ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید چون در لحظات ظهور ایمانها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار میگیرند.»
(کافی/۱/۳۷۰/۶)
@saghebin