eitaa logo
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
1.6هزار دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.9هزار ویدیو
176 فایل
🏵️ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭ ﺑﻪ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺗﻮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻲ ﭼﻴﺰی ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﺐ ﭘﺪﻳﺪﺍﺭ ﻣﻰﺷﻮﺩ، ﭼﻴﺴت؟ النَّجْمُ الثَّاقِبُ🌠 ﻫﻤﺎﻥ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺩﺭﺧﺸﺎنیﻛﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻇﻠمت را می شکافد ناشناس: https://gkite.ir/es/nashenas1401 @Sarbaze_Fadaei_Seyed_Ali ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
❓چگونه شهید شویم؟! 👤استاد ماندگاری: به این جملات به خوبی دقت کنید: 👈شهادت بالاترین مدال آسمانی برای اهل زمین است. 👈شهادت مزد و پاداش زندگی مجاهدانه است. 🔸اگر کسی اهل مجاهدت در انواع جهاد باشد، مزد و پاداش او شهادت در راه خداست. 🔸 کسی که می‌خواهد شهید شود، چه مرد و چه زن، مسیرش فقط و فقط از جبهه و جنگ و تیر و ترکش نمی‌گذرد. جنگ نظامی برای همه و در همه زمان‌ها و مکان‌ها نیست بلکه اگر او در طول عمر، زندگی‌ای مجاهدانه داشته باشد (جهاد اکبر و جهاد کبیر)، شهادت خود به استقبال او می‌آید. 🔸 همان گونه که در مورد شهید صیاد شیرازی، شهید احمدی روشن، شهید رضایی نژاد و بسیاری دیگر از شهدا اتفاق افتاد. 🔸 بنابراین نیاز نیست عاشقان شهادت با اصرار فراوان، راه رفتن به سوریه را برای رسیدن به شهادت، بیازمایند. (البته حضور به قدر کفاف نیاز است) شهادت مقامی است که اولیای خدا به آن می‌رسند و ممکن است کسی در بستر بمیرد ولی به مقام شهادت رسیده باشد. 🔸 به روایتی زیبا در این زمینه اشاره می‌کنیم: امام صادق علیه السلام فرمودند: نیست هیچ مانعی وحشتناک تر و هیچ مقامی تیره‌تر، میان بنده و پروردگار، از نفس امّاره و خواهش‌های او؛ یعنی: این دو چیز بیشتر از همه، بنده را از خدا دور می‌کنند و قلع و قمع این دو ، میسّر نیست مگر به پناه بردن به پروردگار و عجز و استغاثه به او نمودن و همراه شدن با گرسنگی و تشنگی و سحرخیزی را مواظبت نمودن. پس اگر در حین این نبرد و جهاد با نفس، موت به او رسید و دعوت حقّ را اجابت نمود، پاداش و اجر گرفته و ثوابش برابر ثواب شهید است و در قیامت با شهدا محشور می‌شود و اگر زیست و به همین حال ماند و انحرافی در او راه نیافت، عاقبت او رضوان اکبر است که رضای الهی باشد.» [مصباح الشریعه، ص:۱۶۹] 📗گزیده‌ای از کتاب سوژه‌های سخن۱۰ (سبک زندگی مجاهدانه) استاد ماندگاری @saghebin
اعمال روز ۱۷ ربیع( فردا) @saghebin
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برام هیچ ترسی شبیه تو نیست...😅 نماهنگ عالی از دردای دل نتانیاهو👌 تمام قلب من پر از غمه یه بسته پوشکم برای من کمه😅 💙@Tahora_yazd
عصر جدید 32 - اتصالات مغز ماشین.mp3
8.9M
🌟مجموعه سخنرانی های نظم جدید جهان عنوان : اتصالات مغز ماشین (32) 🎙میلاد نورپور ‌┏━━━ ✅@Faraghlit_ir 📖🎙 ┗━━━━━━━━━━━━
🌷پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند: در دوران غیبت مردمی از مشرق زمین، خروج می کنند و زمینه ساز حکومت امام مهدی علیه السلام می شوند.🇮🇷✊ (کشف الغمه فی معرفه الائمه، ج۲، ص۴۷۷) 🌹امام صادق علیه السلام فرمودند: «ایمان خود را قبل از ظهور تکمیل کنید چون در لحظات ظهور ایمان‌ها به سختی مورد امتحان و ابتلاء قرار می‌گیرند.» (کافی/۱/‌۳۷۰/‌۶) @saghebin
اعمال روز هفدهم ماه ربیع الاول (امروز) 🌸 روز ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام جعفر صادق علیه السلام @saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت صد و یکم هواپیما به زمین نزدیک شد و یک آن ردی
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت صد و دوم گاهی دست به قلم می‌شدم و مشاهداتم را از شهری که با ریختن خون صدها جوان سوری، لبنانی، افغانی، پاکستانی، عراقی و ایرانی به آرامش رسیده بود می نوشتم. برای ما شرایط آرام و عادی بود اما حسین با همان، جنب و جوش سابق، دنبال هدایت عملیات در سایر استان‌های آلوده به حضور تکفیری‌ها و به قول خودش مسلحین بود. گاهی هم که به دیدن ما می آمد، آنقدر فکرش درگیر شرایط بود که بیشتر حرف‌هایش در مورد وضعیت مردم سوریه بود و جنگی که به آنان تحمیل شده. یک روز در خلال حرف هایش تعریف کرد که:« بعضی از مناطق شعیه نشین مثل نبل و الزهرا، سال‌هاست که در محاصره مسلحینه. و اگه دست مسلحین به اونا برسه، حمام خون به راه می‌اندازن. دو سه هفته به همین منوال گذشت. زیارت حضرت زینب و حضرت رقیه دوری از اقوام و فامیل، به ویژه پسرها و نوه ها را قابل تحمل می‌کرد. قرار شد شب جمعه، برای خواندن دعای کمیل برویم حرم حضرت رقیه. آنطور که حسین گفته بود، قرار بود آن شب تمام خانواده های فرماندهان ایرانی و لبنانی، برای دعای کمیل به حرم بیایند. حسین هم آمد. شب‌ها حرم حضرت رقیه بسته بود و باید برای ورود به حرم از در پشتی وارد می شدیم. شب غریبی بود و حس و حال عجیبی داشتم. شاید ورود از در پشت و سکوت مرموز اطراف حرم، این حس سؤال برانگیز را به من داده بود و با خودم میگفتم که مگر هنوز حرم و اطراف آن ناامن است؟! آن شب از میان محله های قدیمی، متراکم و تودرتو گذشتیم. عجله همراه با شوق زیارت، دلشوره تجربه نشده ای را توی دلم انداخته بود اما به محض ورود به حرم و دیدن محفل صمیمی ایرانیان، آرامشی دلنشین بر جانم حاکم شد. فکر می‌کردی نشستهای توی حیاط حرم شاه عبدالعظیم و دعای کمیل را می‌شنوی. این فقط احساس من نبود و حال بکایی که بر این جمع حاکم بود، این را نشان می‌داد. پایم درد می‌کرد و ناچار بودم روی صندلی بنشینم. صندلی را کنار پنجره ای گذاشتم که رو به کوچه ی پشت حرم باز می‌شد. مداح دعا را شروع کرد، به اواسط دعا که رسید به رسم خودمان و به فارسی، شروع کرد به روضه خواندن، حال عجیبی کل مراسم را گرفته بود و جماعت غرق در اشک و سوز بودند که ناگهان صدای شلیک چند تیر در فضا پیچید، حواس‌ها پرت شد و آن حال هم از بین رفت اما مداح باز هم ادامه داد. کم کم سروصدای تیراندازی بیشتر و بیشتر شد، از کنار پنجره رد تیرها را میدیدم که توی تاریکی خط سرخی می انداختند. همهمه ای توی جمع افتاد و مداح هم ناچار شد تا دعا را قطع کند. بیشتر خانم ها که تا این لحظه به رسم خودمان و برخلاف عرف مراسم سوری، جدا از مردها و در گوشه ای دیگر نشسته بودند به طرف مردانشان دویدند. یاد حرفی که توی هواپیما به حسین زده بودم افتادم که «خدا رو چه دیدی. شاید این بار توی سوریه قسمتمون شد و با هم شهید شدیم.» همهمه و سروصدا جای ذکر و دعا را گرفته بود اما من بی خیال به محل درگیری نگاه می‌کردم که زهرا با نگرانی و التماس گفت:« مامان تو رو خدا، بیا پایین بنشین.» خیلی آرام بودم. درست مثل آرامش دخترانم در آن روز درگیری سه سال پیش در كَفَر شوسه که توی محاصره مسلحین بودیم. با خودم فکر می‌کردم که چه سعادتی بالاتر از اینکه داخل حرم حضرت رقیه در کنار حسین و دخترانم به شهادت برسم. به تدریج صدای تیراندازی‌ها کم شد. حسین و چند نفر دیگر که ظاهراً در حین دعا، طوری که کسی متوجه نشود خودشان را به محل درگیری رسانده بودند لحظاتی بعد وارد حرم شدند. یک مرتبه همه به سمت آن‌ها حرکت کردند، تقریباً همه منتظر شنیدن خبرهایی بودند که طبیعتا حسین و دوستانش باید می‌داشتند. عده ای به بقیه علی الخصوص خانم‌ها روحیه می‌دادند و عده ای با هیجان آمیخته با ترس می‌پرسیدند:« میشه از حرم خارج شیم؟» خادمان حرم زودتر به حرف آمدند و گفتند:« چیز مهمی نیست، یه تیراندازی عادی جلو یکی از پست‌های بازرسی، پشت حرم بود. یکی دو نفر اسلحه داشتند با نگهبان‌ها درگیر شدن. اتفاقی نیفتاد و کسی آسیب ندید.» انتظار داشتم که مداح بنشیند و دعا را تمام کند اما چند تا «امن یجیب» خواند و سر و ته مراسم را به هم آورد. وقتی برمی‌گشتیم. زهرا به حسین گفت:« بابا! بیشتر خانم‌ها ترسیدند، منم ترسیدم. فقط مامان نشسته بود کنار پنجره و نمی‌ترسید. حسین خوشش آمد و با احساسی آمیخته با غرور گفت:« سالار اگه بترسه که دیگه سالار نیست.» نزدیک یک ماه در سوریه بودیم. با حسین آمدیم و با حسین برگشتیم. سفری که خستگی چند سال دوری حسین را با دعا و زیارت از تنمان ریخت. حسین کارش را در سوریه به فرمانده دیگری تحویل داد و به ایران آمد. برایم قابل پیش بینی بود که از تجربه او درجهت استمرار حرکت مقاومت استفاده کنند. فرمانده کل سپاه مسئولیت راه اندازی قرارگاه تازه ای را به او واگذار کرد تا جبهه‌ی مقاومت بیش از گذشته تقویت شود. ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت صد و دوم گاهی دست به قلم می‌شدم و مشاهداتم را
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ قسمت صد و سوم در کنار این کار پرتحرک، خادم حرم امام رضا هم شد. انگار خدمت پنهان او در یک گوشه از حرم امام رضا، مایه آرام دل دور شدۀ او از حرم حضرت زینب بود. بی سروصدا دو هفته یکبار به مشهد می رفت و می‌آمد. چند باری هم به سوریه رفت. یک روز وقتی از مشهد، برگشت گفت:« پروانه. نوکری حرم آقا امام رضا، یه لذت معنوی داره که دنیا رو از تن آدم می‌تکونه.» گفتم:« شما که دنیا روسه طلاقه کردی.» خندید:« حداقل شما می‌دونی که هنوز دلم یه جاهایی گیره.» زیر و بم روح و جانم را بهتر از خودم می‌شناخت. چیزی گفت که حرف دلش بود و مجبور به سکوتم کرد. حتی سؤالی که فکرم را مشغول کرده بود را از ذهنم بیرون کشید:« می‌خوای بپرسی که بعد از تشکیل دفاع وطنی سوریه چه نیازی به سازماندهی نیرو تو ایرانه؟» و خودش جواب داد:« دشمنان بیرون مرزها بیکار ننشسته‌ان. همه جوره اومدن پشت سر مسلحین و تکفیری ها. با سلاح، پول، امکانات و حتی نیروی انسانی، دیروز در سوریه، امروز تو عراق و شاید فردا بخوان نزدیک مرزهای ما شیطنت کنن. آمادگی مردمی یعنی تضمین امنیت، پیش از وقوع بحران و جنگ.» پرسیدم:« کاری هس که منم بتونم کمک کنم؟» گفت:« آره، سرکشی به خانواده‌های شهید مدافع حرم.» انگار این پیشنهاد را از قبل آماده کرده بود. یکی دو بار از مظلومیت شهدای مدافع حرم که تعریف کرد، لابه لای صحبت‌هاش حرف‌هایی زد که سوختم. می‌گفت:« به خاطر یه سری محدودیت‌ها، تعدادی از شهدای افغانی و پاکستانی توی ایران دفن میشن. شاید اونا یکی دو تا فامیل توی ایران داشته باشن. باید شما با اونا ارتباط داشته باشین، اما می‌تونین کارتون رو از سرکشی به خونواده شهدای ایرانی شروع کنین. این به کار اداری نیس. دولتی نیس، یه کار زینبیه.» به حرمت نام مبارک حضرت زینب، کار سرکشی را شروع کردم. وقتی پای درددل بازماندگان شهدا می نشستم، به ژرف اندیشی حسین می‌رسیدم و به رسالت زینبی که او بر دوشم گذاشته بود. بیشتر خانواده شهدا، نام حسین همدانی را از زبان شهیدشان شنیده بودند. یکیشان قبل از شهادت، تعریف کرده بود که:« کارم دیده بانی و هدایت آتش بود. دیدگاه جایی قرار داشت که اگر سرم را دو بار از یک نقطه بالا می آوردم تک تیراندازهای تکفیری با قناصه می‌زدند توی سرم. سردار همدانی وقتی به خط سرکشی می‌کرد، کنارمان می‌نشست. با آمدنش، بچه ها، روحیه می‌گرفتند. ترس را نمی شناخت. شجاع بود و خاکی. با ما غذا روز می‌خورد. توی همان خط مقدم که بیشتر ساختمان‌های مسکونی بود. یک روز دیدم که نهارش را تا نصف خورد و بقیه غذایش را که برنج ساده بود توی پلاستیک ریخت و با من خداحافظی کرد. کنجکاو شدم و با دوربین دیده بانی از بالای ساختمان تا جایی که رفت، نگاهش کردم. باید از جایی عبور می‌کرد که زیر دید و تیر قناصه زن‌ها بود. از آنجا هم رد شد و به جایی رسید که مرغی پا شکسته، نشسته بود. برنج را ریخت جلوی مرغ و از همان مسیر برگشت.» این خاطره را وقتی همسر شهید از زبان شوهرش تعریف کرد، تازه فهمیدم که یک سینه حرف ناگفته از حسین در تک تک رزمندگان جبهه مقاومت وجود دارد. محرم سال ۹۴، حسین طبق سنت دیرینه اش به هیئت ثار الله سپاه همدان رفت. من و بچه ها در تهران ماندیم. یکی از کسانی که در هیئت بود، چند قطعه عکس و فیلمی از حسین به ما نشان داد که لباس سیاه هیئت پوشیده و ظهر عاشورا برای مردم که بیشتر جوانان بودند، سخنرانی و مداحی می‌کند و مثل یک طفل یتیم و بی پناه، با صدای بلند گریه می‌کند و به پهنای صورتش اشک می‌ریزد. وقتی به تهران آمد، خودش از حال خوشی که در محرم امسال داشت تعریف کرد و از اینکه برای اولین بار مداحی کرده بود، گفت. و من نگفتم که فیلم و عکس این مداحی را دیده ام. پرسیدم:« توی هیئت چی خوندی؟» گفت:« روضه که بلد نبودم. فقط پشت سرهم مثل میاندارها تکرار می‌کردم:« حسین آرام جانم، حسین روح و روانم، حسین دوای دردم، حسین دورت بگردم.» هر دو با ته مایه ای از شوخی با هم حرف می‌زدیم. خندیدم و گفتم:« حسین به قول بچه‌های جبهه، بدجوری نور بالا میزنی.» گفت:« ناقلا، حالا که از سوریه اومدم و از معرکه دور شدم داری از این حرفا می زنی؟!» گفتم:« نه، واقعاً میگم یه جور دیگه ای شدی.» گفت:« یه مأموریت ناتمام دارم که باید تمامش کنم.» نباید عیان حرف دلم را می‌زدم، فکر کردم که آمادگی ام را دیده و می‌خواهد به سوریه برگردد. زانوهایم سست شد و صدایم لرزان:« کجا؟ شما که تازه اومدی.» فهمید که فکرم به سوریه رفته، غبار تردید را از ذهنم کنار زد:« خانوادگی میریم راهپیمایی اربعین.» همان جمعی بودیم که دفعه قبل از فرودگاه امام به دمشق رفتیم. زهرا، سارا، حسین، من به اضافه برادر حسین، اصغرآقا و خانمش. چهار روز مانده به اربعین، سوار پرواز تهران. نجف شدیم. ❤️ 🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️🍃❤️
‏یک پیجر وارداتی، چند هزار نفر رو تا نزدیکی مرگ برد! حساب کنید اگر ایران به FATF پیوست، با اطلاعاتی که از تمام تراکنش مالی کشور به دست می‌آورند، چه بر سر اقتصاد و راه‌های دور زدن تحریم می‌آید! پ‌ن: اسرائیل جزو اعضای قضایی این سازمان است! @saghebin
♦️اسراییل به تنهایی توان لازم برای عملیات اخیر در لبنان را ندارد 🔹برخی تحلیلگران معتقدند در عملیات اخیر در لبنان، توانی فراتر از توان اطلاعاتی و عملیاتی اسراییل به کار گرفته شده و به نظر می‌رسد برخلاف انکار آمریکایی‌ها، این عملیات با مشارکت و پشتیبانی فنی و اطلاعاتی آن‌ها انجام شده باشد. 🔹براساس این تحلیل‌ها، صهیونیست‌ها پس از شکست‌های پی‌درپی در موضوع جنگ غزه و عدم تحقق اهداف اعلامی در این جنگ از جمله اشغال کامل غزه و نابودی مقاومت اسلامی فلسطین حماس، دچار فروپاشی ساختاری در این رژیم جعلی شده‌اند و برای بازسازی خود، نیازمند کسب دستاوردهای کاذب و نمایشی هستند. 🔹بنابر این تحلیل‌ها، برخلاف عملیات روانی رسانه‌های عبری، اسراییل به تنهایی توان اجرای چنین عملیاتی را ندارد و آمریکایی‌ها با هدف احیای ساختاری رژیم صهیونسیتی و به تأخیر انداختن فروپاشی درونی آن، توان اطلاعاتی و فنی خود را در اختیار اسراییل قرار داده‌اند. @saghebin
با موجوداتی طرفیم که نه به خدا اعتقادی دارن نه به انسانیت و آزادگی! دلم برای رئیسی سوخت... @saghebin
◽️سردار سلامی: بزودی رژیم صهیونیستی طعم تلخ انتقام و پاسخ جبهه مقاومت را خواهد چشید. ‌سردار سلامی:ما ضربات سختی به آنها وارد خواهیم کرد. ‌بزودی این موجود قاتل نابود خواهد شد. ‌این بشارت را به مردم و نیروهای مقاومت می دهیم که آماج ضربات ما در پیش است. ◽️شورای نگهبان لایحه عفاف و حجاب را تایید کرد رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس گفت: لایحه عفاف و حجاب توسط شورای نگهبان تایید شده است. ◽️جریمۀ ۷۰۰ هزار تومانی برای پوشش پلاک موتور جانشین پلیس‌راهور تهران: افرادی که پلاک موتورشان را می‌پوشانند ۷۰۰ هزار تومان جریمه می‌شوند. موتورسیکلتی هم که اصلا پلاک نداشته باشد‏، علاوه بر جریمه به پارکینگ منتقل می‌شود. @saghebin