در کارزار جمع آوری امضا برای آزاد کردن اسیرمدافع حرم 'ابوعباس' شرکت کنید.
این مدافع حرم بالای ۵۰۰ روز است که در عراقاسیرآمریکایی ها شده و آمریکا برخلاف معاهده های بین الملی این اسیر و تحویل ایران نمیدهد.
https://www.karzar.net/140297
♦️المسیره: انبار نفت یمن در بندر الحدیده توسط صهیونیستها هدف قرار گرفت
پایگاه آکسیوس هم نوشته: حملۀ جنگندههای اسرائیل به مخازن سوخت یمن در پاسخ به حملۀ پهپادی حوثیها به تلآویو بوده است.
♦️وزارت بهداشت یمن: حملۀ دشمن صهیونیستی به مخازنِ سوختِ بندر الحدیده تعدادی شهید و مجروح داشته است.
♦️سخنگوی انصارالله: حمله به یمن باعث خواهد شد تا دامنۀ حملاتمان را افزایش دهیم
اسرائیل قصد دارد به ما فشار وارد کند تا حمایت از غزه را متوقف کنیم اما این رؤیا به اذن خداوند محقق نخواهد شد.
♦️سخنگوی نیروهای مسلح یمن: به حملۀ اسرائیل پاسخ خواهیم داد
دشمن اسرائیلی تهاجم وحشیانهای به استان حدیده انجام داد و با چندین حمله به نیروگاه برق که شهر ساحلی حدیده را تامین میکرد، بندر حدیده و مخازن سوخت را نیز هدف قرار داد که همگی اهداف غیرنظامی هستند. در ضربهزدن به اهداف حیاتی دشمن اسرائیلی دریغ نخواهیم کرد. دیگر تلآویو یک منطقۀ ناامن است.
♦️حزبالله: اقدام احمقانۀ اسرائیل سرآغاز مرحلۀ جدیدی در درگیری منطقهای است
حملۀ اسرائیل به یمن با حمایت و پشتیبانی کامل آمریکا انجام شده است. این حمله قطعا باعث خواهد شد که دولت و ملت یمن در کمک به مردم غزه، مصممتر شوند.
@saghebin
هفت شهر عشق قسمت سی و چهارم.mp3
12.27M
📚کتاب صوتی هفت شهر عشق
✍مهدی خدامیان
🎙امین اخگر
قسمت سی و چهار 4⃣3⃣
#هفت_شهر_عشق
#کتاب_صوتی
#محرم
@SAGHEBIN
✅ ١٢معیار رهبری برای تشکیل یک کابینه متدین
🔸رهبر معظم انقلاب امروز به تعامل مجلس با دولت جهت تشکیل کابینه تاکید کردند. البته این تعامل بیقید و شرط نبود، ١٢ معیار مهم برای انتخاب وزرا ازجانب دولت و تایید آنها توسط مجلس مطرح کردند که عبارت بود از:
🔸امین باشد،
🔸صادق باشد،
🔸متدین باشد،
🔸از بُن دندان به جمهوری اسلامی به نظام اسلامی معتقد باشد.
🔸ایمان یک شاخص مهم است.
🔸امید به آینده و نگاه مثبت به افق. آنهایی که افق به نظرشان تاریک است، کاری نمیشود کرد، نمیشود به اینها مسئولیت داد، مسئولیتهای اساسی و کلیدی داد.
🔸تشرّع و متشرّع بودن. یکی از معیارهای مهم است.
🔸اشتهار به پاکدستی، به صداقت یک معیار است.
🔸سابقه سوء نداشته باشند، این یک معیار است.
🔸نگرش ملی داشته باشند. یعنی غرق در مسائل جناحی و سیاسی و اینها نشوند، نگاه ملی به کشور داشته باشند. ۱۴۰۳/۴/۳۱
🔹فردا هنگام رأی اعتماد برای وزرا یهعده نیان بگن رهبری اینهمه فرمودند با دولت تعامل کنید ولی نمایندگان مجلس چوب لاچرخ دولت گذاشتن درحالیکه حضرت آقا معیار هم برای کابینه معرفی کردن فقط نگفتن تعامل کنید.
@saghebin
📸 حدیث نصب شده در محل سخنرانی رهبر انقلاب در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس دوازدهم ۱۴۰۳/۴/۳۱
🌷امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام:
🔸فعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الاِجْتِهَاد
✅ پس بر شما باد به تلاش و کوشش
📗نهج البلاغه
@saghebin
رهبر انقلاب: غزه همچنان مسئله اول دنیای اسلام است، آرام نگیرید، ساکت نمانید! / قدرت مقاومت روزبهروز بیشتر دارد خودش را نشان میدهد / نهایت جنایت و سبعیت(وحشیگری) جلوی چشم مردم دنیا دارد انجام میگیرد
رهبر انقلاب امروز در دیدار نمایندگان مجلس:
🔸مسئلهی غزه، همچنان مسئلهی اول دنیای اسلام است. آنچه که من دربارهی مسائل خارجی و فعالیت حوزهی دیپلماسی و مانند اینها برای مجلس عرض کردم، یکی مصادیقش همین مسئلهی غزه است. آرام نگیرید، ساکت نمانید.
🔸الان درست است که با گذشت ماهها آن شور اولیه در خیلی از افراد نیست، اما حقیقت امر این است که همان اهمیت روزهای اول امروز وجود دارد بلکه بیشتر. قدرت مقاومت روز به روز بیشتر خودش را دارد نشان میدهد.
🔸یک دستگاه با عظمت نظامی و سیاسی و اقتصادی مثل آمریکا پشت سر رژیم غاصب صهیونیست دارند با یک گروه مقاومت میجنگند، نتوانستند اینها را به زانو دربیاورند. چون حماس و مقاومت را نمیتوانند به زانو دربیاورند. دقّ دلیشان را روی مردم خالی میکنند بمبها را روی سر مردم میریزند.
🔸مردم دنیا هم در واقع حالا دارند قضاوت میکنند علیه رژیم غاصب خبیث. ۱۴۰۳/۰۴/۳۱
@saghebin
14030431_44217_64k.mp3
18.47M
🔊صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر معظم انقلاب در دیدار رئیس و نمایندگان مجلس دوازدهم. ۱۴۰۳/۴/۳۱
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خاطره مهدی مجاهد، معاون پیگیری ویژه دفتر شهید رئیسی از نماز اول وقت ایشان در اولین ملاقات با پوتین در کاخ کرملین
🆔️ @saghebin
براساس تحرکات اخیر خط فتنه
چند تقسیم کار صورت پذیرفته
۱)رفتار پوپولیستی پزشکیان
۲)چیدن خط حمله فتنه در دولت توسط ظریف
۳) دستور حمله رسانه ای شدید به چهره های سرشناس جبهه انقلاب توسط خاتمی
۴) اختلاف افکنی بین جبهه انقلاب توسط چهره های مثلا مذهبی و انقلابی
راهکار:
جهاد تبیین
فرمان توسط ولی امر مسلمین جهان امام خامنهای صادر شده وآن آتش به اختیار است.
اولین قدم در این جبهه
نشان دادن و تبیین کارآمدی دولت شهید رئیسی
دومین قدم رسوا کردن دولت و تیم روحانی و خیانت های آنها الخصوص خیانت های آقای ظریف
مخاطب هدف :
جامعه خاکستری
در ایتا مصداق این شعر میشویم که "خود گویی و خود خندی عجب مرد هنرمندی"
طیف کسانی که در ایتا هستند اکثرا دلبسته به انقلاب و نظام هستند
کار اصلی در جامعه و بین مردم است
و دیگر اپلیکیشن های خارجی
با یک یاعلی آماده نبردی شوید که قطعا برخوردهای ناجوانمردانه را در آن زیاد خواهید دید
@saghebin
📌یک زمانی ظریف با آمریکا، صراحتا وارد دیدار و مذاکره شد و تا توانست به آمریکا سلام کرد!! و نتیجه شد؛
🔸تقریباً هیچ almost nothing
🔹پاره شدن برجام
🔸اعمال تحریم های بی سابقه
🔴 و اینک، شیعه بودن را امتیاز منفی می داند برای وزارت خانهها در کابینه آقای پزشکیان!!!
⭕ با این اوصاف، یک یهودی زاده برای تشکیل کابینه دولت جدید، تصمیم گیری خواهد کرد!!! و چه خوش می گذرد در دل الهام علیف، بن سلمان، بارزانی و طالبان...و در کل متحدان آمریکا و اسرائیل!!!؛
🟢 محمود نبویان خطاب به ظریف نوشت: «برای بزرگ شدهی آمریکا که پوست و گوشت و خونش در دیار کفر شکل گرفته، بدیهی است که شیعه بودن یا مسلمان بودن در نظرش امتیازی محسوب نشود، بلکه شاید به تبع اربابان آمریکایی، یهودی بودن برای اینها مهمترین امتیاز باشد.»
🟢 گفتنی است که حسین شریعتمداری نیز با انتقاد از ظریف گفته بود که اظهارات او با قانون اساسی و مبانی صریح اسلامی در تناقض بود. چه کارهاید و از کدام جایگاه، شیعه بودن را در گزینش اعضای کابینه، خصوصیت منفی تلقی کردهاید؟ این دیدگاه شما با آنچه از سوی صهیونیستها تبلیغ میشود چه تفاوتی دارد؟
@SAGHEBIN
🔴 گویا کانال مسعود پزشکیان در ایتا، فقط همین تکه از حرف های مقام معظم رهبری را دیده و منتشر کرده اند و بقیه سخنان مقام معظم رهبری را اصلا نه دیده و نه شنیده است!!!
📌 مثلاً مقام معظم رهبری از کم کاری برخی دولت ها در ارائه لایحه به مجلس و یا اجرای مصوبات آن، چیزی عنوان نکردند!!!
البقره
صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَرْجِعُونَ
ﻛﺮ ﻭ ﻟﺎﻝ ﻭ ﻛﻮﺭﻧﺪ، ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺳﺒﺐ ﺁﻧﺎﻥ [ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻫﻲ ﻭ ﺿﻠﺎﻟﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﻭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ] ﺑﺎﺯﻧﻤﻰ ﮔﺮﺩﻧﺪ .(١٨)
@SAGHEBIN
🌷امام على عليه السلام:
انديشيدن درباره نعمت هاى خدا، چه نيكو عبادتى است.
📗غررالحكم، ح۱۱۴۷
@saghebin
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت شصت و یکم حاج خانم شما جای من بیا نفتت رو بگیر
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت شصت و دوم
وارد پادگان شدیم. از بلندگوهای پادگان صدای اذان مغرب آمد. حسین از دژبانی رد شد و گفت:« تو جبهه هیچ کاری مقدم بر نماز اول وقت نیست.» و ما را به مسجدی برد که روی دیوار آن عکس بزرگ مسجد الاقصی نقاشی شده بود. با این جمله از امام که راه قدس از کربلا میگذرد.»
توی مسجد قدس پادگان ابوذر سرپل ذهاب در قسمت خانمها، سه چهار خانواده بیشتر نبودند اما وقتی نماز تموم شد، صدها رزمنده با لباسهای بسیجی، سپاهی و ارتشی، از مسجد بیرون رفتند. وارد ساختمانی شدیم که از خانواده رزمندگان غیر از ما کسی نبود.
جلوی پنجرهها به جای پرده، پتو زده بودند پشت شیشهها چسب که شبها نور چراغ بیرون نزند و شیشهها با شکسته شدن دیوار صوتی توسط هواپیماهای دشمن یا بمباران خورد و ریز نشوند. زندگی ساده و سربازی داشتیم. اما حسین میگفت:« پادگان ابوذر برای ما کویته.»
کویت برای هر کس نماد، ثروت و پول و امکانات بود اما برای من، یاد سفرهای طولانی پدرم را تداعی میکرد و غربت مادرم را.
خیلی زود به زندگی در پادگان عادت کردیم. وهب، پیش پیرمردی که نگهبان ساختمان بود و تازه خواندن و نوشتن یاد گرفته بود. الفبای فارسی را یاد گرفت. و با هواپیمای پلاستیکی که از مکه خریده بودم، توی اتاق میچرخید و بازی میکرد. حسین هم که گفته بود حداقل هفته یک بار میآیم. میآمد. اما نیامده میرفت.
چند روز بعد آقای بشیری _ مسئول تدارکات تیپ _ و محسن امیدی _ فرمانده یکی از گردانها _ با خانوادههایشان آمدند و سرگرمی ما بیشتر شد
بچهها با هم بازی میکردند و ما با خانم شان تعریف.
چهارمین خانوادهای که به ما اضافه شد. خانواده ستار ابراهیمی بود. همان قدم خیر خانم که پیشتر خبر آمدنش را داده بود. قدم خیر از من کوچکتر بود و چهار تا بچه کوچک داشت سه دختر و یک پسر که همبازیهای مهدی و وهب شدند.
از محوطه پادگان نمیتوانستیم بیرون برویم. حسین که آمد گفتم:« اینجا پشت جبهه س. دوست دارم جبهه رو از نزدیک ببینم.
به حالت تصنعی گفت:« جبهه و خانم؟!»
گفتم:« مگه خودت نمیگفتی که اوایل جنگ تو خرمشهر، زنها اسلحه برداشتن و دوش به دوش مردانشون ایستادن جلوی دشمن؟»
لبخند زد و گفت:« اما جبههای که ما میریم یک جبهه کاملاً مردونه س.»
لبخندش را با خنده طعن آمیز جواب دادم:« خودت میگفتی که تو سالاری، مردی، چنین و چنان. نه؟».
انگار که تسلیم شده باشد گفت:« آره ولی...»
_ ولی چی، من خانومم و رفتن به خط مقدم یه کار مردونه س؟
گفت:« نه.»
گفتم:« اما گرههای صورتت داد میزنه که یه غصه توی دلت داری.»
مهربانانه نگاهم کرد و با صدایی که لحن التماس داشت گفت:« فقط برای سلامتی امام و پیروزی رزمندگان دعا کن.» ادامه ندادم.شام را با ما خورد و رفت و همان، هفتهای یک بار هم نیامد.
کم کم بچهها دلشان برای عمهها و خالهها تنگ شد و حوصلهشان سر رفت. مثل یک تبعیدی شده بودیم که نمیتوانستیم از محدوده پادگان خارج شویم. هلیکوپترهای ارتشی که کنار ساختمانمان مینشستند و برمیخاستند، سرگرمی آنها بودند، یا صف رزمندگانی که در حال دویدن، سرود میخواندند و برای رفتن به خط آماده میشدند.
یک روز آقای بشیری از خط مقدم برگشت. میخواست خانوادهاش را به همدان ببرند. سراغ من آمد و گفت:« ما که میخوایم برگردیم. شما هم بیاین.»
پرسیدم:« پیشنهاد شماست یا سفارش حسین آقا؟»
گفت:« حاج آقا از این موضوع بیاطلاعه، انتخاب با شماست.
گفتم:« میآییم.»
با قدم خیر خانوم، خداحافظی کردیم. مظلومانه با بچه هاش نگاهمان میکردند. خواستم بگویم، شما هم با ما بیایید. اما چون اجازه نداشتم لب گزیدم.
از سرپل ذهاب دور میشدیم. همه جا آرام بود. یک آرامش قبل از طوفان. عصر به همدان رسیدیم و فردا خبر رسید که پادگان ابوذر سرپل ذهاب وحشتناک بمباران شده.
یاد قدم خیرافتادم و بچه هاش، افسوس خوردم که چرا آنجا نبودم.
دید و بازدیدهای سنتی عید، رونق نداشت. دل مردم شهر با بچه هایشان در جبهه بود. وقتی خبر شهادت رزمندهای میآمد، حجرهای سرکوچه میگذاشتند. با این وضع، گفتن تبریک سال نو، خوردن آجیل و شیرینی و حتی دور هم جمع شدن های مرسوم ایام نوروز، از زندگی ما رخت بر بسته بود. مونس تنهاییام، افسانه هم به خانه بخت رفته بود و من مانده بودم با وهب بیقرار و مهدی به شدت لجباز و یک دنده که سخت وابستهام بود. اصغرآقا برادر حسین هم زن گرفت و عمه از تهران به همدان آمد. عمه هم مثل من بیقرار حسین بود.
حسین را بعد از بمباران پادگان ابوذر سرپل ذهاب ندیدم که با او درددل کنم. یکی دو تا از همسایه ها گفته بودند که:« آقای همدانی قبل از بمباران ابوذر، خونواده اش رو به همدان فرستاده و بقیه خونواده ها زیر بمباران موندن.» غرق در این افکار مغشوش و آزاردهنده بودم که یک باره به جان زمین، لرزه افتاد.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
13.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 ثاقبین 🇮🇷
🍃❤️🍃❤️ ❤️🍃❤️ 🍃❤️ ❤️ #داستان_شهدا #خداحافظ_سالار قسمت شصت و دوم وارد پادگان شدیم. از بلندگوهای پادگا
🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️
❤️
#داستان_شهدا
#خداحافظ_سالار
قسمت شصت و سوم
برای چند ثانیه خانه جنبید اما زلزله نبود. به پشت بام رفتم. توده ای عظیم از دود سیاه از سمت جنوب همدان به آسمان میرفت.
یک آن فکر کردم، چاله قام دین زیرورو شده بی اختیار داد زدم:« عمه، منصور خانم، بچه هاش و...»
وهب و مهدی را که ترسیده بودند، برداشتم و به سمت محله قدیمیمان در چاله قام دین رفتم. راننده تاکسی گفت:« موشک عراقی نزدیک آرامگاه بوعلی خورده و چند تا خونه و یه کوچه رو صاف کرده.»
از نزدیک آرامگاه بوعلی رد شد، آمبولانسها آژیرکشان به محل انفجار میرفتند و مردم هراسان و سراسیمه جابه جا میشدند. چند تا لودر هم به محل اصابت موشک میرفتند. راننده آهی از ته دل کشید و گفت:« یعنی کسی از زیر آوار زنده در می آد؟»
چیزی نگفتم به چاله قام دین رسیدم. عمه و دخترش منصور خانم زیرزمین، نشسته بودند. شیشه ها ریخته بود اما خانه سرپا نشان میداد. عمه مرا که دید، گفت:« بیا پروانه جان، بیا..»
یک آن، لحن مهربان او مرا به روزهای شاد کودکی ام برد. احوال حسین را پرسید، گفتم:«حالش خوبه، گاهی به خوابم می آد.»
عمه ناراحت شد وهب و مهدی را بغل کرد و گفت:« پروانه جان، تو که به دوری حسین عادت کردی، غم به دلت راه نده.» لبخندی زدم و از منصور خانم احوال پسرهایش را پرسیدم گفت:«جبهه ان.»
عمه به دلداری گفت: «خدا حافظ همۀ رزمندهها باشه، صدام زورش به اونا تو جبهه نمیرسه، با بمباران دق دلش رو سر مردم خالی میکنه خدا لعنتش کنه، ان شاء الله مرگش نزدیکه.»
دستم را بالا بردم. وهب و مهدی هم دستهای کوچولویشان را به تبعیت از من بالا بردند و گفتم:«ان شاء الله»
تا چند روز عمه میهمان ما بود. یکی از اهالی محله ما توی خانه اش، گاو داشت. وهب و مهدی با هم میرفتند و ازش شیر تازه می خریدند. وهب ۶ ساله
میخواست دلتنگیام را در نبود پدرش با خریدهای این گونه، پر کند. با آن سن کم، روح بزرگی داشت که در جسمش جا نمیشد و این تعبیری بود که اولین بار، خانم دباغ، اولین فرمانده سپاه همدان، دربارۀ او گفت. با این حال کودکی میکرد و گاهی دعوا و نزاع.
یک روز از خرید آمده بودم که دیدم مهدی کارد میوه خوری را برداشته و به کوچه میرود. دنبالش کردم. نمیتوانستم پا به پای او بروم. داد میزد که «وهب رو دارن میزنن» و میدوید. سر کوچه چهار نفر هم سن یا بزرگ تر از وهب او را زیر مشت و لگد گرفته بودند. مهدی که از فرط هیجان و عصبانیت، صدای من را نمی شنید، وسطشان رفت و نگران بودم مبادا از کارد استفاده کند که دعوا با فرار آن چند نفرختم شد. مهدی مثل آدم بزرگها گرد و خاک لباس وهب را تکاند. من با تندی گفتم:« تو با این قدو قواره ت چطور میخواستی حریف اونا بشی؟» با قُدّی حاضر جوابی کرد دیدی» که شدم.»
کمی خوشم آمد اما تشویقشان نکردم. حسین همیشه میگفت: «مهدی خیلی به تو وابسته شده، نذار بچه ننه بشه.»
من هم سعی میکردم مثل هم بزرگشان کنم. اگرچه خُلقشان متفاوت بود. مهدی با همه جورکشی که از وهب داشت گاهی سر تقسیم تخم مرغ دعوایش میشد به ناچار کارد را وسط تخم مرغ آبپز میگذاشتم و به دو قسم مساوی، نصف میکردم تا مهدی غر نزند.
یک شب تابستانی سربالکن خوابیده بودم و در عالم خواب دیدم که کسی با اسلحه از نرده بالا کشید و خودش را بالای سر من و بچه ها رساند. میخواستم فریاد بزنم. اما صدا از گلویم در نمی آمد. مرد مسلح نقاب دار میخواست وهب و مهدی را بدزدد. بالشی روی صورتم انداخت تا خفه ام کند. من دست و پا میزدم و به لحاف و بالش چنگ می انداختم. در آخرین لحظات خفگی، تمام توانم را در گلویم ریختم و با تمام قدرت فریاد زدم:«نه» با فریادم وهب و مهدی مثل جن زده ها از خواب پریدند. خودم هم نیم خیز نشستم. گلویم از خشکی به هـ چسبیده بود و تنم از خیسی غرق آب. وهب یک لیوان آب آورد. خوردم. اما دیگر خوابم نبرد. هر بار زیر نور مهتاب به نرده روی دیوار نگاه میکردم. تصویر بالا آمدن
دزد نقاب پوش در ذهنم تکرار میشد.
فردا صبح ماجرا را برای خانم فرخی، زن همسایه تعریف کردم. خیلی ناراحت شد. و از همان شب دختر مهربانش عاطفه را پیش من فرستاد که تنها نخوابم. با وجود اختلاف سنی ۱۸ ساله ای که با او داشتم، در حکم دخترم بود. ناچار بودم او را هم مثل بچه های خودم بخوابانم. شبها برایش قصه تعریف میکردم تا میخوابید. تعریف هایم مثل لالایی، وهب را هم که عادت داشت دیر بخوابد، به خواب میبرد. اما مهدی عادت داشت که سر ساعت هشت شب بخوابد، این را همۀ قوم و فامیل میدانستند. گاهی که به میهمانی دعوت می شدم، همه میدانستند که باید به خاطر مهدی سفره شام را قبل از ساعت ۸ بیندازند. اگر بی شام می خوابید، قوت خودم بسته میشد.
سال ۶۴ به نیمه رسید. بعد از نیامدن طولانی حسین مریض شدم و تب کردم. اتفاقاً پدرم از سفر آمد و دید وهب و مهدی کسل نشسته اند و من در تب میسوزم.
❤️
🍃❤️
❤️🍃❤️
🍃❤️🍃❤️
♦️افشاگری دکتر آلن گرینبرگ پزشک بازنشسته در مورد پزشکی نوین، بیمارستان و داروهای شیمیایی
@saghebin
1_12635613363-AudioConverter1.mp3
20.31M
خیلی مهم
تحلیل بسیار مهم استاد محمد شجاعی در مورد ظریف، اصلاح طلب ها و پزشکیان
فتنه های شدیدی امسال در راه است، امسال پرفتنه ترین روزها را پیش رو خواهیم داشت.
@saghebin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♨️ آقای پزشکیان در دیدار با ستادهای مردمی:
🔹هر کجا دیدید راه را اشتباه میرویم و حق را ناحق کردیم حتما گوشزد کنید
✍حرفی برای گفتن نیست!
از مدافع همجنس بازان و بهاییان و روسپیگری و کشف حجاب کنندگان و محکومین امنیتی و براندازان و فتنه گران و اغتشاش کنندگان و محکومین به جاسوسی برای نظام و دروغگویان و شارلاتانهای سیاسی و همه و همه رو دور خودش جمع کرده میگه اگه دارم اشتباه میرم به من تذکر بدید!
یا این اطلاعات رو نداره یا نمیذارن به گوشش برسه و یا میدونه و ما رو گیر آورده!
واقعا حرفی برای گفتم نمیمونه...
@SAGHEBIN
🌷پيامبر خدا صلى الله عليه و آله:
زمانى بخور كه ميل به خوردن دارى و در حالى خوردن را وا گذار كه هنوز اشتهايت هست.
📗طبّ النبيّ صلىاللهعليهوآله، ص۲
@saghebin
➖بازی با قدرت ادامه دارد...
▫️این قسمت: تاج گردون!
#پلیسخوب_پلیسبد
#رزنگ_بازی
🗳 جهش ایران |
@SAGHEBIN
تیم اندرسون؛ نویسنده، تحلیلگر، استاد دانشگاه استرالیا، و ناظر خارجی درجریان جنگ سوریه در سال ۲۰۱۷ ؛ روی توییت دکتر مرندی که نوشته «آمریکا شیطان بزرگ است»، کوت کرده نوشته:
«حق با خمینی بود»
✍️ آدم
@saghebin