📜 #داستانک
🍛 #غذای_نذری
😋 فاطمه گوشه در ظرف غذای نذری را بلند کرد. با ولع و عمیق بو کشید. بخار غذا داخل مغزش چرخید. زبانش را دور لبش چرخاند و رو به زهرا گفت: برنج قیمه اس. آخ جوون.
😊 مادر به صورت های گرد و سفید فاطمه و زهرا که وسط سیاهی چادر می درخشیدند نگاه کرد و با لبخند گفت: اگه نمی تونید نگهش دارید بدید براتون بیارمش؟!
😌 فاطمه سریع جواب داد: ما دیگه بزرگ شدیم، می تونیم مثل شما هم چادر سر کنیم و هم ظرف غذامونو بیاریم.
🙁 از پیاده رو خیابان به طرف کوچه پیچیدند. غذای ریخته روی زمین در وسط کوچه چشم مادر را گرفت. برنج و خورشت با سر و روی سیاه و خاکی روی زمین نشسته بود. رو به دخترانش کرد و گفت: الهی بمیرم، معلوم نیس ظرف غذای چه بدبخت، بیچاره ای بوده، حتما حواسش پرت شده و از دستش افتاده
🙂 به سفارش مادر، فاطمه و زهرا روی سکوی جلو خانه ای نشستند و ظرف های غذای نذری را روی پایشان نگه داشتند. مادر گفت: مراقب باشین مثل این غذا نیفته و بریزه
🤓 فاطمه و زهرا سری تکان دادند، غذاها را محکم و دو دستی چسبیدند و بلند چشم گفتند. مادر نگاهی به دو طرف کوچه انداخت تا ببیند موتور یا ماشینی در راه نباشد. جلو رفت. چادرش را زیر بغل زد و کنار ظرف نشست. برنج ها را با تکه ای از ظرف شکسته، جمع کرد. پلاستیکی از داخل کیفش بیرون آورد و غذا را داخل آن ریخت. دهانه پلاستیک را محکم بست و داخل کیفش گذاشت. فاطمه و زهرا ظرف غذاهای نذری را از روی پایشان برداشتند و هم پای مادر به طرف خانه به راه افتادند. کمی جلوتر صدای گریه بچه ای را شنیدند. مادر به طرف صدا رفت. پسرکی سرش را روی زانوانش گذاشته بود و گریه می کرد. مادر جلو رفت: پسرم، چرا گریه می کنی؟
🙄 پسرک با شنیدن صدای زن، جا خورد. صاف نشست. اشک هایش را با سر آستینش پاک کرد. ظرف های غذا را که دست زن و بچه هایش دید، ناخودآگاه قطرات اشک روی گونه های آفتاب سوخته اش جاری شد. بین گریه و با هق هق گفت: از هیئت غذا گرفته بودم، پدر و مادرم مریضن. می خواستم غذای آقا رو به نیت شفا براشون ببرم. تو خیالم همه سر سفره نشسته بودیم و نفری چند قاشق تو هر بشقاب غذا ریختم. قاشق رو به طرف دهانم بردم که پام تو گودال وسط کوچه افتاد و غذا رو زمین ولو شد. من با چه رویی به خونه برم؟ چطور از آقا برا پدر و مادرم شفا بخوام؟
😍 مادر جلو رفت. دستی بر سر و روی پسرک کشید. یکی از غذاهایش را به او داد. پسرک، پاهایش جان گرفت و بلند شد. زهرا، کنار مادر رفت و چادرش را کشید و گفت: مامان غذا منم بهش بده برا مامانش ببره.
😒 فاطمه نگاهی به صورت راضی زهرا انداخت و گفت: غذا منم بهش بده برا باباش ببره.
😅 مادر لبخندی زد و گفت: دخترای گلم، اونوقت خودمون غذا نداریم. دوتاشو میدیم به این آقا پسر گل، یکیشم برا خودمون برمیداریم، باشه.
😄 فاطمه و زهرا با لبی که مثل غنچه شکفته بود به مادر نگاه کردند و همزمان با هم گفتند: باشه
😏 مادر دو تا از غذاها را به پسرک داد و گفت: این دفعه تو خواب و خیال راه نری. مواظب باش غذاهات نریزه.
☺️ پسرک سری به نشانه تأیید جلو و عقب برد، غذاها را گرفت، لبخند رضایت روی لبانش نشست. از مادر تشکر کرد و مثل برق از جلو چشمانشان محو شد. مادر ناراحت، سری تکان داد و گفت: خدا رحمش کنه با این سرعتی که میره دوباره کله پا نشه.
🙂 مادر، پلاستیک غذای نذری را از کیفش بیرون آورد. به زهرا و فاطمه گفت: دخترای گلم من می رم این غذا رو به همسایه بدم برا مرغاش و زود برمی گردم. شما بمونید تو خونه.
🎼 زنگ در به صدا درآمد. فاطمه و زهرا سریع بلند شدند و به طرف در دویدند و با ذوق، بلند گفتند: بابا اومد.
😊 دستشان را به طرف دستگیره در دراز کردند. چند ظرف غذای نذری روی دست پدر بود. پدر بعد از سلام گفت: امشب تو هیئت غذا اضافه اومد. دو تا غذا اضافه بهم دادن.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
#هدایت م کن تا #ظلم نکنم ، زیرا میدانم که #ظلم چه #گناه #نابخشودنی است.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
🌸🍃🌸🍃🌸
#سلام_روزانه_به_ساحت_مقدس_چهارده_معصوم_علیهم_السلام
☀️السلام علیک یا رسول الله 🌸🍃
☀️السلام علیک یا فاطمه الزهرا🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن ابی طالب امیر المومنین🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسن بن علی🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسین بن علی 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن الحسین 🌸🍃
☀️السلام علیک یا محمد بن علی🌸🍃
☀️السلام علیک یا جعفر بن محمد 🌸🍃
☀️السلام علیک یا موسی بن جعفر 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن موسی 🌸🍃
☀️السلام علیک یا محمد بن علی(امام جواد) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا علی بن محمد(امام هادی) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا حسن بن علی (امام عسکری) 🌸🍃
☀️السلام علیک یا صاحب الزمان 🌸🍃
☀️السلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته. 🌸☘🌸☘🌸❣
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🌸🍃
☀️« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)☀️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
1_207200494.mp3
5.93M
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
🎤 دعای عهد
👌چه خوب است که هر روز صبح دعای عهد بخوانیم،
🎧 یا حداقل گوش دهیم
مدت قرائت این دعا ۶ دقیقه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
ziarat_1shanbeh.mp3
541.2K
✅ زیارت مخصوص امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام در روز #یکشنبه روزیتان
🎤 با صدای #محسن_فرهمند_آزاد
📝 @sahel_aramesh
زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها.mp3
333.7K
✅ زیارت مخصوص حضرت زهرا سلام الله علیها در روز #یکشنبه روزیتان
🎤 با صدای #سیدقاسم_موسوی_قهار
📝 @sahel_aramesh
زیارت عاشورا فرهمند.mp3
1.95M
▪️هر روز #محرم مهمان امام حسین علیه السلام باشیم با زمزمه #زیارت_عاشورا
🎤 #محسن_فرهمند
📝 @sahel_aramesh
4_5908767318640429661.mp3
2.96M
😭 شبا اشکای خورشید و توی مهتاب می بینم
🕌 آقا از بس دلم تنگه حرم رو خواب می بینم
🏴 #روضه_خانگی
🏠 #هر_خانه_یک_حسینیه
🎤 #محمود_کریمی
📝 @sahel_aramesh
✅ #خردمند
🍀 أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : اَلسَّكِينَةُ عُنْوَانُ اَلْعَقْلِ .
🍀 امام على عليه السلام فرمود:آرامش، نشانه خردمندى است
📚 غرر الحکم و درر الکلم , جلد۱ , صفحه۴۶,حدیث 785
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
فرازی از وصیت نامه سردار شهید اسماعیل دقایقی:« براي شما آرزوي صبر و استقامت در پيگيري اهداف اسلامی دارم. انشاء الله که بتوانيد با کار و فعاليت خود را بيش از پيش وقف راه خدا و اسلام کنيد. جهانی که امروز پر از فسق و فجور و خيانت ابرقدرت هاست، تلاش و ايثار میخواهد. در راه امام حسين(ع) گام برداشتن، حسينی شدن میخواهد. ان شاءالله در پيروی از راه امام امت، خمينی کبير که همان راه خدا و قرآن و اهل بيت(ع) است، موفق باشيد..»
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار اسماعیل دقایقی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار اسماعیل دقایقی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh