🌷 فرازی از وصیت نامه شهید حسن اکبریان: ملت شهید پرور، من در راه خداوند و اسلام عزیز قدم نهادم تا شاید با این قطره خون ، من بتوانم درخت اسلام عزیز را آبیاری کنم. شما ملت شهید پرور ایران فقط تنها پشت جبهه ها را نگه دار ید که دست اجانب از آستین در نیایید و در کشور. وحدت ما را به هم نزند و شما ملت عزیز هوشیار باشید.
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار حسن اکبریان قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن اکبریان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
294.mp3
1.92M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار حسن اکبریان قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
موانع استجابت_26.mp3
15.29M
🔻 #موانع_استجابت_دعا ۲۶
⌛در مکتب دعا،
ره صد ساله را یک شبه میتوان پیمود؛
اگـــر ؛
دعاهایت از جنس #سوز و #صدق باشند.
و سوز ، محصول #اخلاص است !
برای رسیدن به اخلاص چه باید کرد؟
🎤 #استاد_شجاعی
📝 @sahel_aramesh
📜 #داستانک
😈 #جادوی_مدیر
در گاراژی شرکت با صدای غژّی باز شد. مدیر ، ماشین شاسی بلند سیاهش را با شتاب پارک کرد و با توپی پر وارد سالن شد. مقابل دار دستگاه قالی بافی ایستاد. چشمانش دو دو زنان دنبال بهانه می گشت. سر نخ های رهای روی دار نگاهش را به خود جلب کرد. ناگهان مثل انبار باروت آتش گرفت. با حرکت دست به بافنده فهماند ، دستگاه را خاموش کند. به نخ های رها اشاره کرد: مگه کوری ، نمی بینی فرش رو داری خراب می کنی؟
بافنده به نخ های رهای روی دار خیره شد، یاد روز اتمام نخ و سفارش مدیر افتاد. سهراب بعد از دیدن نخ های درجه سه به دفتر مدیر رفت و مقابل او ایستاد و گفت: تا امروز با نخ درجه یک می بافتیم ، کارمونم درجه یک بود. با این نخ جدید قراره چه کاری تحویلتون بدیم؟
گوشه لب مدیر به لبخند کنار رفت و جواب داد: همون درجه یک با همون متراژ بافت روزانه قبل.
چشمان درشت سهراب مثل گلوله ای به سمت مدیر پرتاب شد: این غیر ممکنه. اگه شما جادویی بلدی به منم یاد بده.
لبخند مدیر تمام اجزای صورت همیشه عبوسش را درگیر کرد: حساسیت دستگاه رو کم کنید تا بخاطر کیفیت پایین نخ مجبور نشید مدام دستگاه رو خاموش کنید. هر جای فرشم مشکل داشت، رفوگر درستش می کنه.
نگرانی بر چهره سهراب چنگ انداخت: این دیگه کار درجه یک نمیشه.
مدیر با عصبانیت همیشگی اش بلند داد زد: تو کارت به این کارا نباشه. حالام برو سر کارت.
صدای مدیر داخل سالن پیچید: از مشهد سفارش داشتم. امروز برگردونده. گفته درجه یک نیست. پونصد تومن ضرر کرایه رو تو باید بدی.
سهراب از روی دستگاه پایین آمد. به طرف رختکن رفت و گفت: از روزی که نخ جدید آوردی بهت شک کردم. حالا به یقین رسیدم راه من و شما از هم جداست.
مدیر بقیه کارگرها را از مقابل چشم گذراند. با گام های بلند به طرف سهراب رفت. کتف او را گرفت و گفت: کجا؟ برو سر کارت.
سهراب دست ضمختش را محکم روی دست او کوبید و گفت: از بچگی بهم یاد دادن زیر بار زور نرم. برا آدم حروم خورم کار نکنم. محتاج یه لقمه نونم نیستم. خدا روزیمو هرجا باشم می رسونه.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
به احترام نالههاي جانگذاز #مولود كعبه يك #لحظه ما را به #حال خود وامگذار.
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh
🖤🖤🖤🖤🖤
#سلام_روزانه_به_ساحت_مقدس_چهارده_معصوم_علیهم_السلام
☀️️ السلام علیک یا رسول الله 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا فاطمه الزهرا🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا علی بن ابی طالب امیر المومنین🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا حسن بن علی🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا حسین بن علی 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا علی بن الحسین 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا محمد بن علی🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا جعفر بن محمد 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا موسی بن جعفر 🖤🍃
☀️ السلام علیک یا علی بن موسی 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا محمد بن علی(امام جواد) 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا علی بن محمد(امام هادی) 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا حسن بن علی (امام عسکری) 🖤🍃
☀️️️السلام علیک یا صاحب الزمان 🖤🍃
☀️️️السلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته. 🖤🖤🖤🖤🖤
#دعای_مخصوص_حفظ_ایمان_در_آخر_الزمان🖤🍃
☀️️️« یا الله یا رحمن یا رحیم، یا مقلّب القلوب، ثبت قلبی علی دینک»
(ای تغییردهندهی قلبها، قلب مرا بر دین خودت تثبیت کن.)☀️️️
🖤🖤🖤🖤
🍃 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
1_207200494.mp3
5.93M
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
🎤 دعای عهد
👌چه خوب است که هر روز صبح دعای عهد بخوانیم،
🎧 یا حداقل گوش دهیم
مدت قرائت این دعا ۶ دقیقه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
✅ زیارت حضرت #موسى_بن_جعفر و حضرت #رضا و حضرت #جواد و حضرت #هادى عليهم السّلام در روز #چهار_شنبه
📝 @sahel_aramesh
ziarat_4shanbeh.mp3
2M
✅ زیارت مخصوص حضرت #موسى_بن_جعفر و حضرت #رضا و حضرت #جواد و حضرت #هادى عليهم السلام عليهم السّلام در روز #چهار_شنبه روزیتان
📝 @sahel_aramesh
✅ #ارزش_انسان
✨ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : عَظِّمُوا أَقْدَارَكُمْ بِالتَّغَافُلِ عَنِ اَلدَّنِيِّ مِنَ اَلْأُمُورِ
✨ امام على علیه السّلام فرمود:با بى توجّهى به امور پست ، بر ارزش خود بيفزاييد .
📚 تحف العقول عن آل الرسول علیهم السلام , صفحه۲۲۴
❤ #از_معصوم_بیاموزیم
📝 @sahel_aramesh
🌷 شهید غلامرضا براتی پیوسته بر زبان داشت که: " من برای لبیک به ندای رهبر در این جهاد شرکت کرده ام و تا رسیدن به یکی از این دو پیروزی ، در جبهه خواهم بود. یا پیروزی بر دشمن، یا رسیده به شهادت. شهادت فیض عظیمی ست که برای رسیدن به آن باید لایق بود. امیدوارم پس از شهادتم ، دیگر یاران و دوستان سلاح مرا بر زمین نگذارند."
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار غلامرضا براتی قرائت خواهیم کرد.
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝 @sahel_aramesh
🌷 به نیت شهید بزرگوار غلامرضا براتی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
295.mp3
1.96M
📼 قرائت صفحه قرآن با صدای استاد پرهیزکار است.
🌷 به نیت شهید بزرگوار غلامرضا براتی قرائت بفرمایید.
❤ #در_محضر_قرآن
📝 @sahel_aramesh
📣 📣 توجه توجه
#نظرسنجی
🌹 سلام همراهان گرامی🌹
این نظرسنجی تا جمعه در کانال قرار دارد.
سپس بر طبق نظرات بیان شده ،
تغییرات در روند کار کانال بعد از اطلاع رسانی به شما بزرگواران اعمال خواهد شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
ابتدا توضیحی درباره روند قبلی و فعلی کار کانال می دهم:
بنده ابتدا این کانال را برای نشر داستانک ها و داستان هایم ایجاد نمودم.
هر روز صبح از ساعت 6:30 الی 8 یک حدیث در کانال قرار می دادم و داستانکی نیز برای آن می نوشتم.
شب ها نیر با یک داستانک و دعا در ساعت 10 الی 10:30 کار کانال به پایان می رسید.
در این بین دو نویسنده بزرگوار دیگر نیز به جمعمان افزوده گشتند.
متأسفانه ایشان به علت مشغله و تحصیل نتوانستند آنچنان در زمینه داستان نویسی فعال باشند.
بعد از شهادت حاج قاسم سلیمانی بخاطر دِینی که شهدا بر گردنمان دارند پایه خواندن یک صفحه از قرآن همراه قرار دادن عکسی از شهیدی _ که صفحه به نیابت از او خوانده می شود _ و نوشتن قطعه ای از وصیت نامه یا زندگی نامه ش را هر روز صبح گذاشتم.
سپس بر طبق سخن بزرگواری صوت هر صفحه را نیز اضافه نمودیم.
بعد از مدتی دیدم چه خوب است هر روز صبح به ائمه سلامی بدهیم و دعای عهد را زمزمه کنیم
سپس زیارت هر روز را به کار کانال افزودم.
مدتی نیز تلنگرک های عصرانه به زبان خودمانی می نوشتم.
در زمان های خاص نیز مثلا مداحی یا زیارت عاشورا را در زمره کار کانال قرار دادم.
در این بین بخاطر مشغله های بسیار ، دیگر برای احادیث داستانک ننوشتم.
و
داستان یا داستانک هر شب به هرازگاهی تقلیل یافت. البته داستانک می نوشتم اما بعضی شان مورد تأیید همراهانم قرار نمی گرفت و از آن ها صرفه نظر می شد.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
حال سؤال این است:
1-آیا به روند قبل کانال برگردیم؟ یعنی صبح یک حدیث و شب اگر داستانک داشتیم ، داستانک و اگر نداشتیم به دعای شبانه اکتفا کنیم؟
2- فقط صفحه قرآن همراه عکس شهدا و قسمتی از وصیت نامه شان باشد و سلام و دعای عهد و زیارت روزانه حذف شود؟
3- روند فعلی کانال خوب است؟
🌺🌺🌺
خوشحال می شوم ما را در جریان نظرات خودتان قرار دهید.
نظراتتان را به آیدی مدیر کانال ارسال فرمایید. @sadaf_313
موفق و سربلند باشید.
📝 @sahel_aramesh
📄 #داستان
🏴 #روضه_خانگی
تلویزیون مراسم عزاداری سال های قبل را نشان می داد. مادر اشک از گوشه چشمش جاری شد. نگاهی به پدر انداخت و گفت: ینی امسال تو محله مون روضه نخواد بود؟
پدر سرش را پایین انداخت. گفت: این ویروس لعنتی حسابی داره همه مون رو آزمایش می کنه. روضه باشه چه جور؟ نباشه چه جور؟ مگه میشه برا امام حسین مراسم نگیریم؟
بغض گلوی پدر را فشرد. حسین با سینی چایی وارد اتاق شد. سینی را جلو پدر گرفت و گفت: بفرما چایی روضه. می خوام امسال خودم چایی ریز امامم بشم.
مادر با چشمهای گرد شده پشت دست چروکیده اش زد و گفت: چی می گی بچه؟ متوجه اوضاع نیستی؟
لبخند روی لبان حسین نشست. به طرف مادر رفت. نزدیک او، پایش به کنترل تلویزیون گیر کرد و با سینی چایی جلوش ولو شد. یکی از استکان های چایی روی دامن مشکی مادر ریخت. مادر از جا پرید. دامنش را با فاصله نگه داشت و آن را مدام تکان می داد تا خشک شود. حسین سریع بلند شد. به صورت سرخ شده مادر نگاه کرد و گفت: مامان چیزیت نشد؟
آتش خشم از چشمان مادر شعله کشید. با عصبانیت و بلند گفت: تو که از پس یه سینی چای کوچیک برنمیای چطور می خوای چایی ریز امام حسین شی؟
حسین خرده های استکان را از روی فرش برداشت و داخل سینی گذاشت. مادر به طرف اتاق روبروی آشپزخانه رفت. لباسش را عوض کرد و از آشپزخانه دستمال، جارو و خاک انداز را آورد. جلو حسین گرفت و گفت: اول خرده شیشه ها رو با جارو دستی جمع کن. بعد جارو برقی و دستمال بکش. بعدم حسابی با شامپو فرش برق میندازی؛ جناب چایی ریز.
پدر کنترل را برداشت. شبکه را عوض کرد و گفت: چیزی نشده زن، انقد بچه رو اذیت نکن.
حسین سریع بلند شد. جارو را از مادر گرفت و تند خرده شیشه ها را جمع کرد و گفت: چیزی نیست بابا. اذیت چیه؟ همش تقصیر خودمه. حواسم رو جمع نکردم. حالام دندم نرم خودم جمع و جورش می کنم. فقط شما و مامان قبول کنید من خادم امام حسین بشم.
چشمان پدر و مادر گرد شد. همزمان با هم گفتند:کجا؟
لبخند روی لبان حسین نشست. آرام گفت: یه حسینیه آخر خیابون میخواد مراسم بگیره. منم می خوام برم هر کاری داشتن و بتونم کمکشون کنم.
پدر روی ریش های سفیدش دست کشید و گفت: حالا بذار فکرامونو بکنیم.
مادر مقابل پدر نشست. با چهره ای درهم گفت:آقا، من راضی نمی شم.
پدر استکان چایی را بالا آورد. زیر چشمی حسین را پایید. حسین دلش تاب نیاورد. جارو را کنار گذاشت و مثل کودکی خود را کنار مادر کشید و گفت: مامانی رضا بده دیگه.
مادر سرش را بالا انداخت و از حسین دور شد. حسین جلو رفت. از پشت مادر را در آغوش گرفت و گفت: مامانی راه نداره، شما رضا بده من قول میدم مراقب باشم.
صدای بهم خوردن استکان و نعلبکی پدر بلند شد. حسین چشمانش به چشمان نافذ پدر گره خورد. پدر گفت: شاید بشه کار دیگه ای کرد.
حسین موهای تازه سربرآورده روی صورتش را خاراند و گفت: چه راهی؟
پدر نگاهی به صورت پر چین و رنگ باخته مادر انداخت و گفت: با رضای خانوم تو خونه خودمون روضه بگیریم. حسینم همین جا چایی ریز باشه.
مادر جارو و خاک انداز را برداشت و در حال رفتن به آشپزخانه گفت: چه میدونم چی بگم. می گن خوبیت نداره زن رو حرف شوهرش حرف بزنه. فقط باید حواستون حسابی جمع باشه.
حسین از خوشحالی روی پاهایش بند نبود. پیشانی مادر را بوسید. سینی را برداشت و جلو پدر گرفت. پدر استکان خالی را کنار خرده شیشه ها گذاشت و گفت: خانوم توکلت به خدا باشه. مام حسابی رعایت می کنیم. اینم مطمئن باش تا خدا نخواد برگی از درخت نمی ریزه.
🖊 #به_قلم_صدف
📝 @sahel_aramesh
🌹 #اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#خدایا
اگر #پشيمانى از #گناه توبه است، پس به عزّتت #سوگند كه من از پشيمانانم و اگر #آمرزش_طلبى از #خطاكارى سبب فرو ريختن خطاها از #پرونده است، من از آمرزش خواهانم، حق #رضايت با توست تا راضى شوى
#خدايا
با قدرتت بر من ، #توبه ام را بپذير و با #بردبارى ات نسبت به من از من درگذر و با #آگاهى ات از حال من با من #مدارا فرما
#خدايا
تويى كه به روى #بندگان ت درى به سوى #بخشش ت گشودي و آن را #توبه ناميدى
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم 🌹
❤️ #مناجات
📝 @sahel_aramesh