eitaa logo
تنها ساحل آرامش
70 دنبال‌کننده
4هزار عکس
108 ویدیو
5 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم داستان ها و داستانک ها تولیدی است. لطفا مطالب تولیدی را فوروارد بفرمایید.
مشاهده در ایتا
دانلود
وارد شد. بالای سر قبر پدرش نشست. فاتحه ای خواند. به خیره شد. فکر و خیال او را با خود برد. کنار نشست. صورت او را بوسید. از خوشحالی نمی توانست یک جا ثابت بنشیند. پدر خانه نبود. برایش تبلت خریده بود. مادر دستی روی سرش کشید. گفت:« دخترم، یادت باشد خداوند از دنیا هر چه نصیبت کند برای گرفتن است و هر چه را از تو بگیرد برای است.» اشک از چشمانش جاری شد. روی سنگ قبر ریخت. با خود گفت:«چه امتحان سختی.» قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : مَا أُعْطِيَ عَبْدٌ مِنَ اَلدُّنْيَا إِلاَّ اِعْتِبَاراً وَ مَا زُوِيَ عَنْهُ إِلاَّ اِخْتِبَاراً الکافي , جلد 2 , صفحه 261 امام صادق(عليه السّلام)فرمود: به هيچ بنده‌اى چيزى از دنيا داده نشده جز براى عبرت گرفتن،و از بنده‌اى چيزى دريغ نشده جز براى آزمودن. @sahel_aramesh
‌ 🌹 آنچه از و بر من است به من فرما و دانش همه آن واجبه را برایم فراهم آور. سپس مرا به آنچه در این الهام کرده ای به کار گیر و برای آنچه به دانستنش بینایم می کنی ده تا به کار بستن چیزی که به من آموخته ای از دستم نرود و اندامم از کردن بر اساس حقوقی که به من فرموده ای نشود. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
📜 👤 با عبور از کنار بوته های خار، پایش خراشید و سوخت. توجهی نکرد. مشک را به دست حمیرا داد تا به سربازان تشنه آب برساند. دستمال سفید و تمیزی برداشت. زخم پای سرباز نالان از درد را پاک کرد. نگاه سریعی به سمت راست و چپش انداخت. بقیه خانم ها هم مثل او در زیر تابش مستقیم خورشید به سربازهای تشنه و زخمی رسیدگی می کردند. کمر راست کرد. استخوان های بدنش فریاد کشیدند. چند روز کیسه غذا و آب بر دوش کشیدن علاوه بر تاول، درد را مهمان تن نحیفش کرده بود. سوزش پا و کمر نمی توانستند لحظه ای مانع کار و فعالیتش شوند. زیر لب هنگام کار و بستن زخم سربازان ذکر می گفت. دل نگران پدر بود. برای سلامتی پدر مدام دعا می کرد. صدای فریاد پیامبر(ص) را به شهادت رساندند، قلبش را به درد آورد. اشک از چشمانش جاری شد. همدم روزها و شب های بی مادری اش، همراه سختی های شعب، همه زندگیش را می گفتند که به دست مشرکان به شهادت رسیده است. باید می رفت تا پدر را بیابد. شاید زنده باشد. هنوز قدم از قدم برنداشته بود که قامت پدر را مقابل خود دید. با دیدن آرام جانش نفس راحتی کشید. اشک از چشمانش دوباره جوشید؛ ولی این بار از شوق دیدن پدر، هر چند زخمی و خون آلود. زهرا (س) الحمدلله گویان به سمت پدر رفت. دست پیامبر(ص) را گرفت، گفت:" جانم به قربانت، شنیدن خبر شهادتتون دنیا رو برام تیره وتار کرد. دنیا بدون شما برام هیچ ارزشی نداره." پیامبر(ص) دستان کوچک زهرا (س) را میان دستان مردانه خود گرفت. گفت:"دنیا با کوثری مثل تو زیباست." دندان شکسته پدر، اخم به چهره اش آورد. خواست برای شستن زخم های پدر، آب بیاورد که علی (ع) را دید. سپرش را پر از آب کرده بود و به سمت آنها می آمد. دستمال تمیزی برداشت. زخم پدر را با آب درون سپر علی (ع) شست. با دیدن زخم های عمیق بر بازو و بدن پدر، اخم کرد. امّا چهره خندان پدر لبخند روی لبانش نشاند. حصیری سوزاند. خاکسترش را روی زخم پدر ریخت. بعد از سال ها درمان زخم های پدر ، درد او را از چهره اش خوب می فهمید. همیشه در چنین مواقعی برای دل او درد را تحمل می کرد و دم نمی زد. در دل قربان صدقه پدر رفت. 🖊 📝 @sahel_aramesh
‌ 🌹 و و هر که بر من حقی دارد به بهترین وجه ده و مرا تنها در آنچه برای آن کرده ای دار. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh
🌹 چنانم قرار ده که به و همچون مادری کنم و و را به آنان، در نظرم از خواب خواب‌آلوده و برای سوز سینه‌ام، از شربت در ذائقۀ تشنه، خنک‌تر گردان تا هر دو را نسبت به خواستۀ خود بیشتر داشته باشم. 🌹 ❤️ 📝 @sahel_aramesh