ساحل رمان
••🌙 ✒️... دو ساعت مانده تا سحر، دلشان بازی میخواهد، مصطفی به توصیه محمدحسین فوتبال دستی میآورد.
••🌙 ✒️...
چراغهای خانه که روشن میشود مصطفی دست از بازی میکشد و بیحرف از اتاق میرود.
وحید برای توجیه جمع میگوید:
- خیالتون راحت از سر و صدای ما بیدار نشدند چون اصلا آدم نبودیم که بذاریم بخوابند اما الان چراغ روشن کردند که بساط سحر رو آماده کنند!
آرشام پاهایش را دراز میکند و میگوید:
- میبینی جواد هرکس توی زندگیش یه لذتهای تعریف شده داره!
منو تو تا حالا از سر شب تا بوق سگ بیدار بودیم دنبال حرومیهامون!
لذتش رو هم بردیم!
اونوقت اینا بیدار میشن میگن سحر!
بساط پهن میکنند که حلال بخورند!
جواد بدنش را کش میدهد و میگوید:
- خودمون هم میگیم بوق سگ!
لذت سگی داریم.
که تهش شده این حاله در به دری!
لذت سحری دارند که ته نداره به نظر من!
وحید لبخند خاصی گوشهٔ لبش است که هم حرف دارد و هم بیان ندارد تا بگوید!
صدای آرام رادیو در فضا میپیچد!
جواد تلخند میزند و زیر لب میگوید:
- موسیقی دارد سحرشان!
علیرضا میگوید:
- دعای سحر است! اعتیاد آور است هر چقدر هم معنیاش را نفهمی باز هم به این صورت معتاد میشوی!
وحید نم اشک گوشهٔ چشمش را آرام میگیرد تا کسی نفهمد چه حرف حقی زده است علیرضا!
دلش تنگ شده بود هر چند این چند روز را بیدار نشده بود تا سحری بخوردو خوابیده بود!
#حالا_راه | #سحر_ششم
@SAHELEROMAN
هدایت شده از نمکتاب 🇮🇷
راز تنهایی.pdf
حجم:
451.5K
-📚🤎
راز تنهایی
نوشتهی نرجس شکوریانفرد
•°
بعد از خوندن فایل، نظرت رو بفرست برامون:)
👉@p_namaktab
فایل بارگذاری شده چکیدهای از رمان رازتنهایی است. برای دریافت نسخهی کامل به آیدی زیر پیام دهید:
👉@ketab98_99
قیمت نسخه الکترونیک: ۴۰ هزار تومان
قیمت نسخه چاپی: ۱۵۵ هزار تومان
⭕️ نشر و ذخیرهی این فایل، ممنوع است! ⭕️
#راز_تنهایی
#ماه_رمضان
°○@namaktab_ir○°
ساحل رمان
-📚🤎 راز تنهایی نوشتهی نرجس شکوریانفرد •° بعد از خوندن فایل، نظرت رو بفرست برامون:) 👉@p_namaktab ف
یاد اون روزا بخیر که دسته جمعی با دنیل زندگی کردیم! یادتونه؟🥲
این کانال خاطرهبازی راه انداخته!
دوباره #راز_تنهایی و ماجراهای پر فراز و نشیبش تو قلب آمریکا :))🎭
ساحل رمان
•• موضوع: بیخیال مردم، متفاوت باش!🪂 • #عصر_چهارم | #حالا_چلیک SAHELEROMAN | ساحل رمان
••
بچههای [روز چهارم] هم ترکوندن!
پ.ن: وجدانا به حال ادمینها رحم کنید!
هر روز که میگذره انتخاب نفسگیرتر میشه!🥹🤧
#حالا_چلیک
••
ساحل رمان
•• بچههای [روز چهارم] هم ترکوندن! پ.ن: وجدانا به حال ادمینها رحم کنید! هر روز که میگذره انتخاب ن
••
آقا به به!
پیش به سوی برندگان شبهای آتی🌚🎁
( دقت بفرمایید دیشب رو یادمون رفت🚶🏻♀)
••
ساحل رمان
••🌙 ✒️... چراغهای خانه که روشن میشود مصطفی دست از بازی میکشد و بیحرف از اتاق میرود. وحید برا
••🌙 ✒️...
در خوردن سحری لذتی است که در هیچ زمانی این لذت نیست!
در دل همه این حرفها جاری و بر لبانشان سکوتی آرام!
سفره را خالی تحویل میدهند و نمازی که خوانده نخوانده غُر آرشام شروع میشود:
- یعنی از الان تا کی نباید بخوریم؟
همه میخندند و هر کس در خور حالش هوارش میکند طعنهای!
- ببین دین برای همین طرفدار نداره، چه کاریه؟
گشنهاش میشه میگه نخور،
تشنهاش میشه میگه نخور،
یه بار بگو بمیر راحتش کن!
- یعنی آبروی هر چی اراده است تو بردی!
- من با لذت تعارف ندارم،
تا هست هستم!
منعم کنی متلاشی میشم!
- فعلا که اندازهٔ خرس پاندا خوردی، یکم راه برو رو دل نکنی!
آرشام دراز میکشد و سر روی متکا میگذارد و مینالد:
- انقدر سنگین شدم که جز خواب خیال دیگری در سر ندارم!
مصطفی ملافه را روی آرشام میکشد و میگوید:
- خیالت تخت، مهمان میزبانی شدی که خوابت رو هم خریداره!
یه مهر زده پای همش؛ عبادته، عبادت!
آرشام میان خواب و بیداری میگوید:
- بیخود نیست عاشقاش، شهیدش میشن!
#حالا_راه | #سحر_هفتم
@SAHELEROMAN