eitaa logo
ساحل رمان
8.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
945 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل سیزدهم / قسمت نودوهفتم بذارید مجردی‌مون یه‌خورده پا بگیره، دیگه افتادیم وسط عمیق متأهلی غرق نشیم! مهدوی وحید را به جای خودش کنار آتش نشاند و گفت: - شنیدی که جواد و مصطفی قراره صبحانه املت بدن! تا بخواهند دو نفری اعتراض کنند مهدوی راه افتاد و ادامه داد: - اصلا مدیریت امروز اردو با این دوتاست، تا پنج دقیقه دیگه اون دو خرس پاندا رو بیدار کنید برای ادامه اردو! [فصل چهاردهم] روغن زیتون را ریخت کف دستش و آرام شروع به ماساژ پای مادر کرد و دعایش را برای خودش خرید: - خیر ببینی مهدی‌جان! من اگر تو رو نداشتم چه کار می‌کردم! خندید و سرش را بلند کرد تا صورت مادر بر صندلی نشسته را ببیند: - آخه قربونت برم به جای من حرف می‌زنی چرا؟ من اگه تو رو نداشتم نفس سخت می‌شد! مادر کمی شیطنت کرد و با خنده گفت: - محبوبه جان منظورش به شما بود مادر! مهدی سر تکان داد و لبخند زد و محبوبه سر بالا انداخت: - قربونت برم حرف دل من رو زده! آدمی‌زاد بدون خدا روی زمین دق می‌کرد و می‌مرد، خدا دید باید یه کاری بکنه، مادر رو خلق کرد! مهدی چنان لذت برد که نتوانست پنهان کند: - به به این گل گفتنت جایزه داره! بعد هم خم شد و پای مادرش را بوسید و بلند شد. - این پا دردتون به خاطر این چند روزه که کارتون زیاد شده، دیگه استراحت کنید پسرها هم راه افتادند کار و بار رو می‌دم دست خودشون! مادر دراز نکشیده خوابش برد، انگار پاهایش منتظر مسکنی بود که در دستان مهدی بود و کلمات محبوبه! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
•• شاید باورش براتون سخت باشه، امــــــــــــــــا ...‼️ ‌
ساحل رمان
•• نبودم که الان با یه خــــبر دو نونه برسم خدمت‌تون!🥖 یه خبـــری که خودم هــــم از شنـیدنش شوکه شدم
•• خبر خوب‌مون همیناست که اهالی برامون فرستادن! صدای دست و جیغ و سوت‌تون رو بشنوم!🎈😂 | |
•• این شما و این رمان ! به مناسبت ، با [ســــی درصد تخـــفــیــف!] همراه با امضای نویسنده🤩 برای اونایی که تو این مدت هزار بار بهمـون پـــیام دادن کِی عاشق شو چاپ میشه!📚 برای سفارش، با کد [
Sahel03
] به آیدی زیر مراجعه کنید: @KETAB98_99 ! SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ساحل رمان
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل سیزدهم / قسمت نودوهفتم بذارید مجردی‌مون یه‌خورده پا بگیره، دیگه
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل چهاردهم / قسمت نودوهشتم محبوبه برای سکوت اتاق جورچین بچه‌ها را آورد و کنار گوششان وعده داد که اگر آرام بازی کنند تا مادرجان استراحت کند بعد یک آب بازی حسابی با مهدی کنار استخر نصیبشان می‌شود، بچه‌ها نگاه محبتی به مادربزرگ کردند و به طمع آب، آرامش را قبول کردند. مهدی کنارشان نشست و طفل کوچکش را برای خواباندن در آغوش کشید و ننووار تکان داد و آهسته رو به محبوبه گفت: - خوبی؟ محبوبه نگاهی به چشمان خستۀ پرمحبت مهدی انداخت. - معلوم نیست؟ مهدی همیشه از بازی راه انداختن محبوبه لذت می‌برد: - چی؟ - عالی بودنم! - پس بگو الحمدلله! - برا کدومش؟ محبوبه گفت و سربرگرداند سمت بچه‌ها که دستش را می‌کشیدند تا جای تکۀ جورچین را نشانشان بدهد و شنید: - محبوب مامان کلی شارژ شده‌ها! - مامان عاشق پسراشه، همین که این چند روز تو را دائم می‌بینه یه دنیاس براش فقط کاش بابات شهید نمی‌شد یا دیرتر شهید می‌شد تا ده تا بچه داشت مامان! - دیگه چی؟ - باور کن ان‌قدری که مامان با لذت بچه بزرگ می‌کنه من از مادر بودن خودم خجالت می‌کشم! - دیگه! - انگار خدا از آسمون یه هدیه فرستاده براش، این‌طوریا! نگاه مهدی رفت تا صورت مادر و همان‌جا ماند و آهسته فکر کرد؛ خب همین است روح خدا همراه جسم می‌شود و چه هدیه‌ای عظیم‌تر از این! نگاهش را آورد تا صورت کودکی که در آغوشش تکان می‌داد و حس کرد چیزی در دلش تکان خورد. . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
سلام‌ سلام صبحتون بخیر🌱 رفقای قمی ساحل کجان؟👀 تشریف بیارید این‌جا @sahele_roman کارتون داریم😁
✏️🎓✒️🎒✏️ قابل توجه اساتید و مدیران و مربیان و معلمان مدارس و دانشگاهها فروش ویژه دفتر و دفترچه های ایرانی برای ۱۳ آبان روز دانش آموز و دانشجو با ۱۰درصد تخفیف ویژه ✅ ❌تعداد بالای ۲۰۰ عدد تخفیف ویژه دارد ❌ ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ❒برای خرید تک و عمده از طریق(ایتا)👇🏻: 🔰 @namaktab_farhangi 🇮🇷https://eitaa.com/joinchat/4222156990Cab95243082
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل چهاردهم / قسمت نودونهم کمی نگاهش کرد، کمی بوییدش، کمی به خود فشردش و وقتی دستان محبوبه متکا را مقابلش روی زمین گذاشت تازه به خودش آمد و گفت: - محبوب! - جانم! - من دوست دارم خیلی هدیۀ خدا داشته باشم! صدای خندۀ ریز محبوبه را شنید و آرزویش را گفت: - حداقل چهار پنج تا دختر دو سه تا پسر! محبوب! - جانم! - نمی‌شه من خونه پیش بچه‌ها بمونم تو بری سر کار! - نه! - چرا؟ - مگه می‌خوام چوب تحویل جامعه بدم! - نه این رو که می‌دونم زن فقط لطافت تربیت داره ولی خب بذار من هم کنارت خونه بمونم! - مامان! محبوبه سر برگرداند سمت دو کودکش و شنید: - به بابا قول بده براش یه خوراکی بخری تا مادرجون رو بیدار نکرده! چشمان مهدی گرد شد و محبوبه محکم لب فشرد تا نخندد. اما چند دقیقه نشده بود که: - محبوب یادته اون روز کوچولوی تپل‌مون می‌خواست هرطور شده پستۀ در بسته رو بخوره؟ محبوب هول آن‌روزش را یادش آمد که چه‌‌طور پسته را درآورد: - تا گذاشت بین دندوناش از دهنش درآوردم! - به خاطر لذتِ یه پسته، دندوناش رو داشت به فنا می‌داد. - لذتِ کم، دردَ زیاد! مهدی نفس عمیقی کشید و پاهایش را دراز کرد. - حالا غالب افراد شدن اهل پستۀ دربسته، لذتِ دندونِ سالمِ عمری رو می‌بخشن به لذت یه پسته! - قبول کن که پسته خوشمزه است! - آره... اما نه به قیمت دندون! - خیلی از لذتا مزۀ یه پسته رو داره و تموم! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به یادت آنچنان غرق خودم بودم که دریا گفت: تو را می‌بینم و شک می‌کنم دریا منم یا تو!🌊 . @SAHELEROMAN |
- . . .
ساحل رمان
و نوشت: - راهنمایی از امام زمان ‹ع› بخواهید. او حاضر است؛ به‌گونه‌ای که گویا در حضور ایشان هستید...🌧 • . -بریده‌کتاب‌ حضرت‌حجت @SAHELEROMAN | ساحل رمان
فَإِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡغَٰلِبُونَ خیالمان راحت است؛ شما آن بالا نشسته‌اید و همه امور را رهبری می‌کنید. حتی در این لحظه‌های بیم و امید | امیر؛ تازه‌ترین اثر حسن روح‌الامین | @SAHELEROMAN
ساحل رمان
|🪐| شورِ شیرینِ کسی بر دل و جانش افتاد... SAHELEROMAN | #شعریجات
دل‌ها هنوز از داغ هجر سیدی خون است یا رب مسوزان سینه را با سیدی دیگر...❤️‍🩹 . @SAHELEROMAN |
برای همه‌ی عمرم می‌سوزم از رفتن حاج قاسم حسرت می‌خورم به زنده بودنم و رفتن او خدایا جان من را قابل نمی‌دانی که فدایی یاران صدیق حجه‌بن الحسن کنی؟
•• انا لله و انا الیه راجعون... @SAHELEROMAN
کاش من به جای تو رفته بودم😭😭 برای سلامتی و آرامش دل امام زمان صدقه یدهید ۶۱۰۴۳۳۷۳۳۸۱۴۹۹۰۷ خیریه زمزم
هدایت شده از نمکتاب
ـ باید از صفحه روزگار محو شود
هدایت شده از نمکتاب
اسـ رائـ‌ یل باید از صفحه روزگار محو شود @namaktab_ir