eitaa logo
ساحل رمان
8.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
915 ویدیو
19 فایل
رمان‌های [ نرجس شکوریان‌فرد ] را این‌جا بخوانید✨ . . بعضی لحظه‌ها سخت و کسل‌کننده می‌گذرند :( . یک حرفی نیاز دارم تا این لحظات ناآرام را، آرام‌بخش کنم🌱 . نویسنده‌هایی هستند که خاص لحظات من می‌نویسند♡✍🏻 . . ارتباط با ما: @sahele_roman
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلفات ایران در جنگ جهانی اول در صورتی که اعلام بی‌طرفی کرده بود:شکست مطلق+9میلیون نفر تلفات ایران در جنگ جهانی دوم بعنوان کشور بی‌طرف:شکست مطلق+5میلیون نفر شهدای جنگ 8سالهتحمیلی با رژیم بعث عراق:مرزهای ایران حفظ ماند با 200هزار شهید هزینه مقاومت کمتر از تسلیم است. تله ی @SAHELEROMAN
این متن را خیلی دوست داشتم خیلی❤️ بهراد رشوند نوشت: 🔹حیرت آور! شبیه یکی از سکانس‌های فیلم‌های حماسی هالیوود بود،ریز پرنده‌ای وارد ساختمان نیمه ویران می‌شود، قهرمان قصه، بی آنکه رمقی ‌داشته باشد،به دوربین پهپاد خیره می شود، نه خودش را به مردن زد و نه تسلیم شد. 🔹 دست راستش از ساعد شکاف بزرگی خورده بود اما یک تکه چوب در دست چپش داشت هنوز. 🔹مرد می دانست آخرین ثانیه‌های زندگی اش است و خودش پایان بدن خاکی اش را انتخاب کرد. 🔹اگر شالی که به صورت بسته بود باز می‌کرد و به دوربین آن ریزپرنده خیره می‌شد، احتمالا اپراتور از شوق پیدا کردن زنده یحیی، به او شلیک نمی کرد. اما سنوار انتخابش را کرده بود . 🔹دیگر نایی در بدن نداشت اما آخرین پیامش را برای کودکانی که در آن سرزمین به دنیا نیامده اند و‌ یا در گهواره اند ارسال کرد؛یحیی سنوار هیچ سلاحی در دست نداشت اما همان یک تکه چوب را به نمایندگی همه ‌ نداشته هایشان در یک جنگ‌ نا برابر ، پرتاب کرد و احتمالا چند ثانیه بعدش هم کار تمام شد. آنکه انسوی دوربین نشسته بود نمی دانست به سر چه کسی شلیک کرد اما سنوار می دانست آخرین لحظان زندگی اش در حال ثبت و‌ ضبط است. 🔹 دیگر هیج توانی برای بلند شدن نداشت اما چوب را پرتاب کرد تا به پسران سرزمین های غصب شده پیامش را برساند ؛ ما چاره ای نداریم جز جنگیدن ولو چوب خشک برابر پهپاد مسلح! 🔹 او در یک ساختمان نیمه ویران، با انتخاب نوع شهادتش ، آخرین پیام را به عنوان فرمانده به بچه های سرزمینش مخابره کرد؛ تا لحظه آخر تسلیم نشوید . 🔹یحیی سنوار با انتخاب نوع شهادتش ،خودش را هزاران هزار بار در اذهان همه آزادی خواهان تاریخ احیا کرد. نه تولد در اردوگاه و‌ نه سال‌های سال اسارت در زندان. هیچکدام اینها موجب نشد که او آرام شود ، رام وضعیت نابرابر شود،تسلیم شود و همانند عرفات یک روز بگوید؛ خسته شدیم، جنگ دیگر بس است.برای او پایان جنگ روزی بود که زمین از دست رفته به ساکنان اصلی آن سرزمین برگردد. 🔹سنوار از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ تا ۱۷ اکتبر ۲۰۲۴ در غزه ماند. پا پس نکشید. فرار نکرد. فرماندهی کرد و لحظه پایان را هم خودش به انتخاب خویشتن برگزید. 🔹یحیی سنوار را تاریخ به خاطر خواهد سپرد با دست قطع شده اش. با نگاه خیره و شجاعانه اش به ریز پرنده قاتل، با تکه چوبی که آخرین سلاحش بود، با آخرین حرکت بدنش که با همه توان چوب را به سمت پهپاد پرتاب کرد. با گلوله ای که به شقیقه اش شلیک شد و تصویری جاودانه از او ساخت. 🔹 او با این پایان ، راه آغاز را به کودکان فلسطینی یاد داد. نترسید، تسلیم نشوید و تا آخرین قطره توان‌تان بجنگید.شاید برای بعضی از ما این واژه‌ها از فرط تکرار تهی از معنی اولیه و‌ ارمانی‌اش شده باشد اما برای آنان که در خون خود غلتی زدند نه . 🔹یحیی سنوار تمام نشد، ارتش غاصب با پخش آن ویدئو بزرگ‌ترین خدمت را به کودکان فلسطینی کرد. آنها حالا می دانند ‌وقتی از افسانه سنوار برایشان می‌گویند دقیقا از چه چیزی حرف می زنند؛مردی که یک رسانه اسراییلی با نشان دادن این فیلم برایش نوشت؛ تا لحظه آخر جنگید. 🔹شبیه دو امدادی بود، سنوار «چوب» را به نفر بعدی داد، اما حرمله‌های تل السلطان رفح نفهمیدند و فاتحانه این فیلم را منتشر کردند 🔹تاریخ با همین فیلم چندثانیه ای بیاد خواهد آورد‌ و شهادت می‌دهد؛ چگونه فرزندان فلسطین با یک تکه چوب، برابر ریزپرنده قاتل، ایستادگی کردند و جنگیدند. این سند بماند برای روزی که قدس آزاد شد. روزی که تاریخ به یاد بیاورد چه کسانی همه آسایش و ۶۰ سال زندگی خویش را به پای این آزادی ریختند 🔹شبیه یک فیلم هالیوودی بود. حیرت آور و باور نکردنی و این کمترین مزد مجاهدت های مرد جنگی اعراب بود؛ یحیی سنوار @SAHELEROMAN
خب امشب ادمین دوست داشتنی ساحل از ما خداحافظی کرد😭 چرا؟ چون ناامید شده بود از خواننده‌های ساحل .. شما حرفی سخنی برای این دانشجوی پایه رکابمون ندارید؟ میشه برید دلیلش رو ازش بپرسید... شاید نیاز به کمک شما داشته باشه شاید هم نیاز به روحیه 😘 دیگه با خودتون شاید کرکره ساحل رو بکشیم پایین و خداحافظی کنیم😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدونوزدهم [فصل هفدهم] - مصطفی؟ - بگو! - آخ... مادر مادر... رحم کن... ببین این الان مغز منه که احساس می‌کنه این درد بی‌پدرو یا مغز مثل عصب و انگشت واسطه است؟ وحید موقع خورد کردن مرغ دستش را بریده بود و حالا فلسفه می‌بافت. جواد گوشه‌گیرترین لحظات شخصیتی‌اش بود و فقط نگاه بالا آورد و دید که مصطفی اضافه باندی که با آن دستش را میبست قیچی و با یک چسب محکم کرد. انگشت بریدۀ باندپیچی شده را بالا آورد و گفت: - مغز فقط واسطه است، عامل ادراک نیست. مگه آقا نگفت ادراک ما پروتئینی نیست، جسمی نیست، مجرده! درد حقیقی برای نفس تواِ که توی خواب و بیداری می‌بینه، می‌شنوه، می‌بره که من بدبخت به جای تو باید الان غذا درست کنم! وحید چشم باریک کرد: - الان حس بدبختی تو هم توی نفست داره اتفاق می‌افته، برو با جسمت بشور، بساب، بپز. و لبانش به خنده باز شد! مصطفی نگاه تلافی‌جویانه‌ای حوالۀ صورت شاداب وحید کرد و ترجیح داد حرفی نزند. جواد دلش کمی اذیت مصطفی را می‌خواست. اذیت کردن قبلا یکی از تفریحاتش بود، هرچند که بعد عذاب وجدان راحتش نمی‌گذاشت اما ترک عادت موجب مرض بود. کمی خودش را کنترل کرد و آخرش گفت: - راست می‌گه وحید. مصطفی‌جان، برو قوی شو که با نفست ببینی و بشوری نه با جسمت! مصطفی لگد محکمی به جواد زد و گفت: - بلند شو بیا کمک و الا ان‌قدر طول می‌دم که تا سه ساعت دیگه هم آماده نشه! همه گرسنه بودند و منتظر اما آرشام زودتر بلند شد و گفت: . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا سراغ من می‌آیی ، چتر و بارانی بیاور یا به دیدار منِ ابری نیا ، تَر می‌شوی:)🌧 . @SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•• ملت می‌رن مغازه میلیونی خرج می‌کنن، من می‌رم از چیزای خوشگلش عکس می‌گیرم که بذارم استوری و پروفایل🚶🏻‍♀😐😂 @SAHELEROMAN |
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۲ دروغی که درباره یحیی سنوار می‌گفتند برای تحقیر، او را به ۴۳۰ سال زندان، چهار بار حبس ابد محکوم کردند! ۲۲ سال اسیر بود، آزاد شد و صدها جوان مبارز تربیت نمود. برای تخریب شخصیتش رسانه‌ها هزاران ساعت سم‌پاشی کردند اما خدا با دست همان رسانه ها ویدئو شهادتش را عالمگیر ساخت. خدا را در معادلات جنگِ نابرابر ببینیم. خدا را. @SAHELEROMAN
پوسترهای زیبای حرفه ای‌و‌ هنرمندانه برای نخریدن کالاهای اسراییلی https://eitaa.com/baraye_iranam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر آمریکایی خطاب به یحیی سنوار: ای کاش می‌توانستم دستانت را بفشارم. @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم/ قسمت صدوبیستم - من خیلی گرسنمه الان هم، جسم نفهمه نفهمه، همتون بلند شید سه سوته آماده کنیم و الا نفهمیم همتون رو درو می‌کنه! - اثر داره بابا، تن گرسنۀ آرشام، اثر روی منِ نفهمش داره. منِ گرسنش پیام می‌ده به مغز معیوبش، مغز دو دستی تقدیم منِ حقیقیش می‌کنه دیگه واویلا می‌شه. آدم نیست که... با این حرف علیرضا، آرشام هجوم برد سمتش و جنجالی به پا شد. وقتی مهدوی در اتاق را باز کرد هر کدام در حالتی بودند غیرقابل انکار. وحید خجالت‌زده گفت: - آقا من جزء مجروحین جنگ حساب می‌شم. اینا نفسشون ضعیفه، تاثیرات مغز روی نفس قوی عمل کرد طوری که بافت مغزی، روحیات و افکار خاصی رو درونشون بوجود آورد به اسم وحشی‌گری، حاصل این شد! مهدوی کوتاه نیامد و رو به وحید گفت: - حالا که خوب فهمیدی برعکسش رو هم بگو. وحید به مِن و مِن افتاد که مصطفی به دادش رسید: - آرشام با فکر مریضش، مغز معیوبش رو فعال کرد، نتیجه روی بدنش که فلج بشه اثر گذاشت و خب همه رو کتک زد! مهدوی با سر اشاره به دست مشت شده مصطفی کرد که بالای سر جواد بود: - تو نزدی؟ مصطفی نگاهی به مشتش کرد، صاف ایستاد و گفت: - دفاع کردم! - چرا؟ - آقا ما به غذای ظهر فکر کردیم چون خیلی گرسنه بودیم با فکر به غذا، جریان‌های عصبی متناسب در مغزمون بوجود اومد، مزهاش رو حس کردیم، بزاق ترشح شد، منتهی چون کسی قبول نمی‌کرد غذا رو درست کنه تبدیل به جنگ شد! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 پست تهدید آمیز کانال ۱۲ اسرائیل برای ایران با عنوان : وقت آن رسیده است که سر مار را منفجر کنیم. 🗣قابل توجه اونایی که فکر میکنم ما جنگ طلبیم @SAHELEROMAN
خانم ونسا رودریگو حالا 87ساله است، 46 سال پیش اسکار نقش مکمل را گرفت، شجاعانه و شرافتمندانه روی سن رفت و صهیونیست ها را مشتی اوباش و جنایتکار خواند، آنجا هو شد، سال 2024 سه ماه بعد از طوفان الاقصی جاتان گلیزر در همان سالن علیه صهیونیست ها صحبت کرد و تشویق شد @SAHELEROMAN
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
••🫀🪐 . . •| رمان عاشق شو |• فصل هفدهم / قسمت صدوبیست‌ویکم آرشام تاکیدی ادامه داد: - بله شوق و علاقه منجر به حرکت عضلات بدن شد و آثار فکر و علاقۀ ما در رفتار بدن ما به صورت مشت و لگد ظاهر شد. مهدوی طاقت نیاورد، اگر می‌ماند همه را یک دور مشت‌ومال می‌داد تا آثار پرروگری را هم نشانشان بدهد. فقط قبل از این‌که برود گفت: - تا یک ساعت دیگه غذا حاضر بود می‌خورید و الا می‌رود تا شب! مهدوی هنوز نرفته همه‌شان دم در بودند و دنبال وسایل تا گرسنه نمانند. حین کار هم اما تحلیل‌ها ادامه داشت. - بدن محل ظهور نفسه! - خصوصیات روح و نفس رو خیلی می‌شه توی تن دید؟ - نه، معلومه که نه! - قوی باشه نفس، بدن رو هم رام خودش می‌کنه، من با این حال می‌کنم! - برام جالب بود که مغز، نفس نیست، فقط با هم همراهند! غذا ظرف چهل‌وهشت دقیقه آماده بود وسط سفره. فقط کمی رنگ و طعمش مشکل داشت به غیر از نیمه پز بودنش. مهدوی سهم خانواده‌اش را که برد با خنده برگشت. محبوبه با دیدن غذا چند دقیقه مات مانده بود، مادر ظرف غذا را برده بود آشپزخانه تا کمی راست و درستش کند و قابل خوردن شود. مهدی هم گفت: - شما با قدرت خودتون، درستش کنید، من هم با قدرت خودم در اولین فرصت مهمونتون می‌کنم به دستپخت خودم که عاشقشید! محبوبه اذن داده بود که مهدی برود بدون غُر شنیدن! . . . [ برای خوندن هر شب دو قسمت از رمان، کافیه عضو کانال VIP ما بشید! هماهنگی از طریق: @sahele_roman ] ادامه دارد... کپی اکیدا ممنوع!!!!! 🌊@SAHELEROMAN | ساحل رمان