eitaa logo
انس با صحیفه سجادیه
5.1هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
1.7هزار فایل
من به شما عزیزان توصیه میکنم با صحیفه سجادیه انس بگیرید! کتاب بسیار عظیمی است! پراز نغمه های معنوی است! مقام معظم رهبری Sahifeh Sajjadieh در اینستاگرام https://www.instagram.com/sahife2/ ادمین کانال @yas2463
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ داستان اعجاب‏انگيز بَحيراى راهب قسمت 2 كاروان قريش مسير معيّن خود را مى‏پيمود تا از دور سايه شهر بُصْرى‏ با جلال و عظمتش آشكار شد، ولى براى كاروان مكّه اين دور نما و حتّى خود بصرى‏ چيزى ديدنى نبود. مصلحت ديدند كه در كنار دهكده «بَحيرا» يك فرسنگ دور از شهر در همان جا بارانداز كنند. سال‏ها بود كه در كنار دهكده بَحيرا، در پناه صومعه‏اى دور افتاده پيرى روشن ضمير به عبادت خدا سرگرم بود. اين مرد يك روحانى مسيحى بود كه نه تنها مردى زاهد و وارسته و از دنيا گريخته بود، بلكه مردى دانشمند و عميق و هنرمند هم بود. اين مرد از اديان مختلف، از ملل و نحل، از تحوّلات اجتماعى خبر داشت، حتّى مى‏گفتند كه: اين راهب نصرانى در سايه رياضت‏ها و زحمت‏هايى كه كشيده از گذشته و آينده مردم خبر مى‏داد. آنچه محقّق بود اين بود كه «سرجيوس» يعنى همين راهب كه در كنار دهكده بحيرا صومعه نشين و گوشه‏گير، بود هم بسيار پارسا و هم بسيار دانشمند بود. خدا مى‏داند كه در شب گذشته به كجا فكر مى‏كرد و در رؤياى شبانه چه ديده بود و چه شنيده بود؛ زيرا وقتى كه به هنگام سحر، سر از بالين برداشت آدمى غير از آدم ديروزى بود. مطلقاً فكر مى‏كرد و گاه و بيگاه به در صومعه مى‏آمد و چشم به چشم اندازهاى دور مى‏انداخت، مثل اين كه از مسافرى انتظار مى‏كشيد، نگاهش به روى جاده پهن‏ شده بود. تقريباً روز از نيمه گذشته بود كه از انتهاى جنوبى جادّه، گرد ضعيفى به هوا برخاست، پيدا بود كه قافله‏اى از حجاز به شام مى‏آيد، امّا سرجيوس راهب، روشنفكرِ بحيرا، به جاى اين كه زمين را نگاه كند آسمان را نگاه مى‏كرد، چشمش به تماشاى يك اعجوبه آسمانى محو شده بود. قافله دم به دم نزديكتر مى‏شد و گرد راهش غليظتر و تيره‏تر به هوا بر مى‏خاست تا كم كم نزديك شد و به سمت بارانداز خود كه در سبزه زارى دور از جاده قرار داشت پيچيد. نگاه راهب از بالاى سر آن كاروان به دنبال آن يك لكّه ابر كه همه جا سايبان كاروان بود، به سمت راست جاده به همان جا كه بارانداز قافله قريش بود چرخ زد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 163 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ داستان اعجاب‏انگيز بَحيراى راهب قسمت 3 سرجيوس چنان در اين تماشا مست بود كه نمى‏دانست خدمتكارش هم ساعت‏ها پهلوى وى دم پنجره ايستاده است، در اين هنگام چشمش به وى افتاد. - اوه ... تو هستى! - آرى، اى عالى جناب. - قافله قريش را تماشا كرده‏اى؟ - قافله بزرگى است. - لب سرجيوس به سبكى لرزيد و گفت: - آرى، خيلى بزرگ، بزرگتر از هميشه. و پس از لحظه‏اى مكث گفت: - از قول من به سادات عرب بگو: كه امشب مهمان ما خواهند بود. خدمتكار صومعه به قافله نزديك شد و در برابر بازرگانان قريش احترام گذاشت. سپس پيام راهب را با اين بيان به تجّار مكّه رسانيد. امشب سادات عرب در صومعه مهمان ما هستند. تا كنون چنين مهمانى سابقه نداشت از سادات عرب! اين بازرگانان كه هر كدام بيش از بيست بار از مكّه به شام و از شام به مكّه رفته بودند، هرگز از دهان كسى به يك چنين عنوان افتخار نيافته بودند. يعنى چه؟ سادات عرب عنوان كيست؟ آن كبريا و خود پرستى كه با خون اين نژاد آميخته است در اين هنگام به جوش و جنبش در آمد. هر كدام پيش خود به اعتبار خويش آفرين گفتند و بعد از راهب تشكّر كردند و دعوتش را پذيرفتند. بايد دسته جمعى به مهمانى بروند همه و همه؛ زيرا هيچ كس رضا نمى‏دهد كه سيّد عرب نباشد. راهب از سادات عرب دعوت كرد و آن كس كه به اين مهمانى پا نگذارد سيّد عرب نيست، پس در اينجا صحبت از اين نيست كه شبى را بايد بر سر سفره يك مسيحى دست و دل باز و كريم، خوردنى مطبوع خورد و نوشيدنى‏هاى گوارا نوشيد، بلكه صحبت از كلمه سيادت است آنهم سيادت بر عرب. همه بايد به مهمانى بروند، ولى بايد اين بارهاى گران قيمت و اين كالاهاى هندى و يمنى را در اين صحرا به دست يك عدّه غلام سياه و ساربان بيابانى بسپارند، آيا اين كار، كارى خردمندانه است؟ پس چه بايد كرد؟ آن كس كه گذشت دارد مى‏تواند از لقب سيادت عرب بگذرد و چشم از اين مهمانى بپوشد و پهلوى بارها بماند كيست؟ ابتدا به يكديگر نگاه كردند امّا هيچ كس جرأت نكرد از ديگرى تمنّا كند كه دعوت راهب را نديده بگيرد و پهلوى مال التجاره بماند. نگاه‏ها چند لحظه به هم افتاد و سرانجام نوميدانه از هم گذشتند و بعد يكباره‏ نگاهشان به چهره گل افكنده محمّد صلى الله عليه و آله خيره شد: امين، امين! اين نخستين بار بود كه به محمّد لقب» امين» داده شد. امين پهلوى مال التجاره خواهد ماند. ابوطالب با صداى نعره مانندى گفت: برادر زاده من سيّد السادات است، او بايد در مهمانى سرجيوس حضور داشته باشد. امّا محمّد خودش گفت: نه، عمو جان من ترجيح مى‏دهم كه پهلوى بارها بمانم. چشم‏ها و دهان‏ها ازفرط حيرت چاك خوردند. آيا باور شدنى است كه يك جوان قرشى آنهم هاشمى آنهم پرورش يافته بر دامان عبدالمطّلب سيّد العرب تا اين اندازه بتواند گذشت نشان بدهد. 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 163 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ داستان اعجاب‏انگيز بَحيراى راهب قسمت 4 سرجيوس از سادات عرب مهمانى كرده و براى يك پسر جوان كه تازه پا به اجتماع گذاشته اين فرصت بى نظير است، اگر اكنون براى خود اين افتخار را دست و پا نكند ديگر چنين فرصتى به چنگش نخواهد آمد، ديگر چه وقت مى‏تواند مقام سيادت را براى خود به دست بياورد. چرا اى عزيز من! نمى‏خواهى به مهمانى اين راهب مسيحى قدم رنجه فرمايى؟ بگذاريد تنها بمانم تا هم مال التجاره شما را نگاه بدارم و هم كمى فكر كنم. اعيان عرب از اين كه ديدند مسئله نگهبانى از مال التجاره حل شده، سخت خندان و خوشحال شدند، برخاستند و جامه‏هاى فاخر پوشيدند و پيش و دنبال به سمت صومعه راهب به راه افتادند. هنوز آفتاب آن روز از سراشيبى افق به آب‏هاى مديترانه فرو نغلتيده بود، هنوز راهب دم دريچه صومعه ايستاده بود، شايد از مهمانان تازه رسيده‏اش انتظار مى‏كشيد. چشمش به بازرگانان قريش افتاد، بى اختيار نگاهش به بالاى سرشان توى هوا غلتيد، يك برودت مرموز كه جز نوميدى مايه‏اى ندارد به خونش افتاد، آهسته‏ از خود پرسيد: پس كو آن يك قطعه ابر؟ همچنان ايستاده بود، مثل اين كه سراپا خشكش زده بود. مهمانان از راه رسيدند و به رسم جاهليّت سلامش دادند. به سلامشان جواب داد و به مقدمشان تهنيت گفت و آن وقت پرسيد: مگر خدمتكار من تقاضاى مرا به عرض سادات عظام نرسانيده؟ - چرا از ما دعوت كرده كه از نعمت شما بهره‏مند شويم. - مگر از قول من تقاضا نكرده كه بزرگان عرب همگان مهمان من هستند؟ - البته اين طور گفته بود. سرجيوس در اينجا با لحن اسفناكى گفت: مثل اين كه همگان قدم رنجه نفرموده‏اند. يك عرب بى تربيت كه حتماً از قريش بود غرغر كرد: فقط يك پسر يتيم كه او هم نگهبان مال التجاره است، فقط او نيامده. دست ابوطالب بى اختيار به سمت قبضه شمشيرش چسبيد: فرومايه! من اين ياوه‏گويى‏ها را تحمّل نخواهم كرد، محمّد يتيم نيست بلكه امين است. راهب دست پاچه شد، ديگران پا به ميان گذاشتند و ميان ابوطالب با آن ياوه گوى بى ادب فاصله گرفتند و براى راهب توضيح دادند كه يك نوجوان نو سال با ما همراه است و چون اين جوان به صفت امانت و نجابت مشهور است بجا مانده تا كالاى ما را از دستبرد ساربانان و حوادث ديگر ايمن بدارد. راهب خوشحال شد و گفت: آيا به ضمانت من اعتماد داريد؟ البتّه. - من به عهده مى‏گيرم كه اگر نقيصه‏اى به اموال شما راه يابد هر چه باشد جبران كنم، بنابر اين او را هم به همراه بياوريد. تازه به پاى سفره نشسته بودند كه ناگهان چشم سرجيوس به آن پاره ابر افتاد، ديد آن چتر آسمانى در فضا به حركت در آمده و دارد به سوى صومعه مى‏آيد و پس‏ از چند لحظه محمّد از راه رسيد. راهب كه همچون مردم آشفته، چشم از سيمايش برنمى‏داشت و مبهوتانه نگاهش مى‏كرد بالأخره به زبان آمد و گفت: جلوتر بيا، جلوتر بيا تا تو را بهتر ببينم. عرب‏ها با اشتهاى شعله كشيده‏اى نان و گوشت مى‏خوردند، فقط ابوطالب سراپا گوش شده بود تا حرف‏هاى راهب را بشنود، البتّه ديگران هم مى‏توانستند به اين گفتگوها گوش كنند. - اسم تو چيست؟ - محمّد! 👈 ادامه دارد ... ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 163 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
✳️ داستان اعجاب‏انگيز بَحيراى راهب قسمت 5 روى اين اسم مكث كوتاهى افتاد، سرجيوس زير لب چند بار اين اسم را تكرار كرد: محمّد، محمّد! و بعد پرسيد: از كدام قبيله!؟ - از قريش. - از كدام دودمان؟ - از آل هاشم بن عبد مناف. - چرا به مهمانى من نيامدى؟ قبول كرده بودم كه از مال التجاره نگهبانى كنم، به علاوه دوست مى‏داشتم تنها بمانم. - در تنهايى چه كنى؟ فكر كنم، آسمان‏ها را، ستاره‏ها را، دنيا را تماشاكنم. - در اين تماشا به چه فكر مى‏كنى؟ محمّد خاموش ماند. راهب دوباره پرسيد. سپس گفت: دلم مى‏خواهد تو را ببينم. - در برابرت ايستاده‏ام مرا ببين. -/ مى‏خواهم ميان دو شانه‏ات را ببينم. - اجازه مى‏دهم. راهب به پشت سر محمّد پيچيد. بازرگانان قافله لقمه را از دست گذاشتند و با حيرت به كارهاى اين ترساى پير نگاه مى‏كردند، مى‏خواهد چه چيز را ببيند؟ سرجيوس پيراهن پيغمبر را از پشت سر به پايين كشيد و تا چند دقيقه آن طور كه گويى كتاب مقدّسى را تلاوت مى‏كند، در ميان شانه‏هاى محمّد به مطالعه پرداخت و بعد به خودش گفت: اوست، اوست. ابوطالب كه تا اين لحظه خاموش ايستاده بود پرسيد: اين كيست؟ راهب آهى كشيد و گفت: آن كس كه مسيح از وى ياد كرده و به مقدمش بشارت داده است. اين سخن را گفته و نگفته به سمت ابوطالب برگشت. - با اين جوان چه نسبتى داريد؟ - پسر من است. - هرگز چنين چيزى نيست، نه اين طور نيست. ابوطالب با تبسّم گفت: چطور اين طور نيست؟ - اين جوان بايد يتيم باشد. خنده بر لب‏هاى ابوطالب خشكيد: ازكجا دريافته‏اى كه او يتيم است، آرى، يتيم است و برادرزاده من است. - بنابر اين احتياط كن كه او را نشاسند، مى‏فهمى اى سيّد عرب؟! احتياط كن كه يهودى‏ها به اين اسرار پى نبرند مبادا نابودش كنند. - چرا مگر چه گناهى كرده كه مى‏ترسيد نابودش كنند؟ راهب به ابوطالب جواب داد، امّا مثل اين كه با خودش حرف مى‏زند، آواى مرموزى داشت: - آتيه او، آينده او، آنچه او خواهد كرد، آنچه با دست او به وجود خواهد آمد، آن حوادث و ملاحم كه در انتظار اوست و آن حوادث و ملاحم كه به انتظار ظهور وى در ابهام آينده غنوده‏اند. ابوطالب پرسيد: شما مى‏دانيد كه در آينده‏اش حوادث و ملاحم پنهان است؟ - در اين خطّ مقدس كه ميان شانه‏هايش نوشته شده، آنچه خواندنى بود خوانده‏ام و از آن ابر سفيد كه بر بالاى سرش چتر زده آنچه شنيدنى است شنيده‏ام، ديگر چه بگويم؟ پس از چند لحظه سكوت: بنشينيم و نان و گوشت بخوريم.» ✍️ تفسير و شرح صحيفه سجاديه، ج‏2، ص: 163 دعای ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از انس با صحیفه سجادیه
دعای 🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام ) " هنگام " ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
دعای 🌹 دعای سیدالساجدین (علیه السلام ) " هنگام " ◀️ کانال انس با 🆔 @sahife2
دعای سیدالساجدین(ع) " هنگام " : 🔹اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ اجْعَلِ الْقُرْآنَ لَنَا فِى ظُلَمِ اللَّيَالِى مُونِسا، وَ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ وَ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ حَارِسا، وَ لِأَقْدَامِنَا عَنْ نَقْلِهَا إِلَى الْمَعَاصِى حَابِسا، وَ لِأَلْسِنَتِنَا عَنِ الْخَوْضِ فِى الْبَاطِلِ مِنْ غَيْرِ مَا آفَةٍ مُخْرِسا، وَ لِجَوَارِحِنَا عَنِ اقْتِرَافِ الاْثَامِ زَاجِرا، وَ لِمَا طَوَتِ الْغَفْلَةُ عَنَّا مِنْ تَصَفُّحِ الاعْتِبَارِ نَاشِرا، حَتَّى تُوصِلَ إِلَى قُلُوبِنَا فَهْمَ عَجَائِبِهِ، وَ زَوَاجِرَ أَمْثَالِهِ الَّتِى ضَعُفَتِ الْجِبَالُ الرَّوَاسِى عَلَى صَلابَتِهَا عَنِ احْتِمَالِهِ🔹 🔸خدايا! درود بر محمد و آل او فرست، و قرآن را در تاريكى شبهاى تيره مونس ما كن، و آن را پاسدار ما گردان كه از نيرنگ شيطان و وسوسه او ما را نگاه دار، و دو پاى ما را از رفتن به سوى معاصى بر بندد، و زبان ما را از بيهوده گويى بى گزند و آسيب گنگ گرداند و اعضاى تن ما را از گناهان باز دارد و آنچه را كه پرده غفلت در نورديد از ديده اعتبار او پنهان كرده است بگشايد تا دلهاى ما عجايب آن را نيك دريابد، و امثال عتاب آميز آن كه كوه هاى سخت از حمل آن عاجزند در دل ما نشيند🔸 ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمت 1 🔴 شب، بهترین فرصت برای تفکر «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِه وَ اجْعَلِ الْقُرْانَ لَنا فى ظُلَمِ اللَّيالى مُونِساً»؛ حضرت می‌فرماید قرآن را در تاریکی شب‌ها برای من مونس قرار بده. اینجا چند نکته قابل توجه است. اولاً خود شب است. شب در فرهنگ قرآنی و اسلامی معانی خاص خود را دارد و دارای نسبت ویژه‌ای با تفکر، تمرکز، جمعیت خاطر، تماشای ابعاد دیگری از جهان پیرامون ما و فهم وسعت عالم است. اگر شب نبود، امکان دستیابی به آنها را نداشتیم. شب نسبت ویژه‌ای با باطن ما دارد؛ چنان‌که روز نسبت ویژه‌ای با ظاهر ما دارد. شب بهترین فرصت را به خاطر آرامش پیرامونی و محیطی برای ارتباط با ملکوت عالم و حضرت حق در دسترس انسان‌ها قرار می‌دهد. لذا این تعابیر در قرآن کریم درباره شب آمده است: «لِباسَاً، سَکَنَاً ». آرامش شب‌ها که خودش حاصل نکته‌های دیگری است، محصولش عبارت است از: «انس». انسان اگر بتواند از ظرفیت شب بهره مناسب داشته باشد، پشتیبانی‌های اصلی سیر روزانه خود را می‌تواند از شب بگیرد؛ چنان‌که خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا؛ [و] تو را در روز آمد و شدى دراز است». انسان در روز گرفتاری‌های زیادی دارد؛ تلاش برای معاش و صد جور فعالیت اجتماعی و فرهنگی. هر کس به حسب مسیر خودش. محیط خاص روز با آن شلوغی‌ها اگر پشتوانه خود را نداشته باشد، انسان از بین می‌رود. لذا قرآن می‌فرماید: «إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِيلًا قطعاً برخاستن شب رنجش بيشتر و گفتار [در آن هنگام] راستين‏تر است». مهم این است که جان و فطرت انسان در شب نشو و نما پیدا کند. شب‌ محیط رویش فطرت انسان است؛ مخصوصاً‌ در بخش سحر. تقاضای امام (علیه السلام) از خداوند تبارک تعالی این است که این توفیق را پیدا کنیم که با استفاده از ظرفیت شب، با قرآن انس بگیریم. انس ارتباط صمیمانه نزدیکی است که حاصلش آرامش خاطر و نجات از وحشت است. نقطه‌ی مقابل انس وحشت است که ترکیبی است از ترس و بی‌قراری. انس یک نوع قرب و نزدیکی و اتصالی است که حاصلش آرامش و لذت است. امام (علیه السلام) می‌فرماید ظرفیت شب‌ها را به خاطر تاریکی که برای اشخاص عادی می‌تواند وحشت‌زا و نگران‌کننده باشد، برایم مایه انس با کتاب خودت قرار ده. امام (علیه السلام) از تاریکی شب مرکب و مدد می‌گیرد تا به‌وسیله‌ی آن بتواند با قرآن کریم انس پیدا کند و قرآن بشود مونس شب‌های امام. عبارت «ظُلَمِ اللَّيالى» عبارت لطیفی است. درواقع قرآن کریم خلوت شبانگاهی را با آرامش خاطر باطنی به هم می‌آمیزد و باطن شما را به ثبات و آرامش می‌رساند. خود شب ظاهر آرامی دارد. از این آرامش ظاهر و سکنش مدد گرفته می‌شود برای رستگاری و آرامش باطنی تا قلب انسان به آرامش برسد و در پرتو آن انس با قرآن شکل ‌گیرد. نوع برنامه‌های عبادی، به جمعیت خاطر، تمرکز، ژرف‌کاری و ژرف‌نگری نیاز دارد که عمدتاً در شب حاصل می‌شود. البته منافاتی با استفاده از روز ندارد؛ ولی ظرفیت شب برای دستیابی به این موارد، ظرفیت متفاوتی است. زندگی‌های مصنوعی و غیرطبیعی بهره‌ی عالی از فرصت‌های خاص را کاهش داده است. انسان از ابتدای شب با وسایل سرگرم‌کننده و شبکه‌های اجتماعی و تلویزیون مشغول است تا بعد از نماز صبح و طلوع خورشید. با وجود این چه لذتی از شب می‌برد؟ آسمان شهرهای بزرگ مثل شهر تهران، از جنبه‌های طبیعی خالی است. انسان ستاره‌ای نمی‌بیند و فقط ماه خوب دیده می‌شود که آلودگی هوا نورش را کم می‌کند. روز هم که صدای ماشین و... است. اینها سلامت جسم و جان و فکر را به مخاطره می‌اندازد. وقتی جای شب و روز جابجا می‌شود، زندگی به هم می‌ریزد. همه‌ی ما گرفتار هستیم. در ذهنتان باشد نصیب ویژه‌ای از شب برای انس با قرآن را از خدای متعال بخواهید و برایش برنامه‌ریزی کنید تا ان‌شاءالله خداوند متعال به شما توفیق عنایت فرماید. بعضی اولیا خدا پاسی از شب را مشغول قرآن خواندن بودند. هر مقدار که برایشان مقدور بوده، قرآن می‌خواندند. قبل از خواب و بعد از سحر، وقتشان را به قرآن و دعا اختصاص می‌دادند. چون اسرار آفرینش همه در قرآن کریم است، تمام درهای ملکوت عالم را برای انسان می‌گشاید و امکان تماشای ملکوت عالم و شنیدن نغمه‌های ملکوت آسمانی را برای انسان فراهم می‌آورد. این حالت عمدتاً در شب اتفاق می‌افتد. خداوند متعال خطاب به پیغمر اکرم (صلی الله علیه و آله) می‌فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ يَعْلَمُ أَنَّكَ تَقُومُ أَدْنَى مِنْ ثُلُثَيِ اللَّيْلِ وَنِصْفَهُ وَثُلُثَهُ وَطَائِفَةٌ مِنَ الَّذِينَ مَعَكَ؛ درحقيقت پروردگارت مى‌داند كه تو و گروهى از كسانى كه با تواند، نزديك به دوسوم از شب يا نصف آن يا يك‌سوم آن را برمى‌‏خيزيد». 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد 🆔 @sahife2
قسمت 2 🔴 قرآن کریم، سپری در برابر شیطان اما درخواست دوم: «وَ مِنْ نَزَغاتِ الشَّيْطانِ وَ خَطَراتِ الْوَساوِسِ حارِساً»؛ پروردگارا به‌وسیله‌ی قرآن مرا از تحریک شیطان حفظ کن. حارس یعنی حافظ و حراست یعنی حفاظت. حارس به معنای محافظ و نگهبان است. نزغه به معنای تحریک است و حمله‌های تحریک‌کننده؛ حمله‌ای که انسان را به حرکت درآورد. قرآن می‌فرماید اگر شیطان به تو حمله‌ای داشت که شما را به سمت اندیشه‌های آلوده و حالات خبیثه و اعمال ناشایست تحریک کرد: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ؛ به خدا پناه ببر». وساوس معنایش خاص‌تر است از نزغ و نزغ معنی‌اش وسیع‌تر است. معنای وسوسه عمدتاً برمی‌گردد به خطورات ذهنی و درونی. خطرات که جمع خطر است مثل نزغه، به معنای ورود مخفیانه است. خطورات، ورودهای مخفی و ظریف و پنهان‌کاری است. نزغه معنایش وسیع‌تر و آشکارتر است که تمام بخش‌ها را در بر می‌گیرد؛ ولی وسوسه خطورات عمدتاً ذهنی و قلبی است. اینها را به مناسبت در دعای هشتم مباحثه کردیم. اینجا امام (علیه السلام) نقش قرآن کریم را به عنوان سپر حفاظتی و سنگر نگه‌دارنده در برابر تیرهای آشکار و پنهان شیطان معرفی می‌کند. معلوم شد که شیطان شلیک‌های آشکاری دارد که نزقه است، و شلیک‌های پنهانی دارد که وسوسه است. قرآن کریم درحقیقت مظهر کهف حصین و پناهگاه الهی است. خداوند تبارک تعالی می‌فرماید: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ؛ به خدا پناه ببر». یکی از مصادیق بسیار بزرگ و برجسته و اصلی‌اش عبارت است از پناهنده شدن به قرآن کریم. قرآن، حصن حصین در برابر نزغات و وساوس شیطان است. اگر کسی آن را نداشته باشد، بدبخت است. هر کس سپر قرآنی نداشته باشد، سنگر قرآنی نداشته باشد و در حفاظت قرآن نباشد، کارش ساخته است. قرآن نگهدارنده است و با آن می‌شود به جنگ شیطان رفت. شیطان هم ذهن شما را می‌برد، هم فکر شما را می‌برد و هم قلب و روان شما را آلوده می‌کند و به اعمال شما آسیب می‌زند. لذا خداوند می‌فرماید: «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ» که یعنی «فَاسْتَعِذْ بالقرآن»؛ زیرا قرآن نور الله، ذکر الله و علم الله است. «فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ»، یعنی در سایه ولیّ حق قرار گیرید. به عترت طاهرین پناهنده شوید تا حفظ شوید. انسان همیشه در خطر دائمی است؛ چون خطر شیطان دائمی است و هیچ انقطاعی ندارد. دشمن قسم‌خورده‌ی فعال و حاضر در صحنه است. حملاتش نوعاً ناگهانی و مخفیانه و غافل‌گیرکننده است. گاهی انسان کارش به جایی می‌رسد که نیاز به حمله‌های مخفیانه شیطان ندارد. کسی که درِ ذهن و جانش را به روی شیطان باز می‌کند، دیگر شیطان لازم نیست از پنجره یا زیر در وارد شود. اینها برای کسانی است که درها را می‌بندد و شیطان رهایش نمی‌کند و می‌خواهد از این راه‌ها وارد شود. با رفاقت با اهل معصیت، همنشینی با بطالین، پرسه زدن در فضاهای آلوده‌ی مجازی و... انسان درِ شخصیت خود را به روی شیطان می‌گشاید. آنجایی که انسان دعوت نکرده و درها را بسته، باز هم باید مواظب خطر شیطان بود. چنانچه سرمایه‌های ما از دست برود، استحصال و بازیابی‌اش تقریباً غیرممکن است. اگر ذهنت قرآنی باشد، زره‌دار می‌شود؛ چون ذکر است. اگر فکرت قرآنی شد، زره‌پوش می‌شود و شیطان دیگر به‌آسانی دستش به شما نمی‌رسد. هر وقت وسوسه‌ای بیاید، قرآن جلوی چشمت است و به ذهنت می‌آید و این، حاصل مجالست با قرآن و قرآنی شدن است. این حالت ذکر و روشنایی، طراحی‌ها و برنامه‌های شیطان را عقیم می‌کند؛ لذا واقعاً نعمت بزرگی است. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2
قسمت 3 🔴 نقش قرآن کریم در مهندسی اعمال و رفتار حضرت (علیه السلام) در ادامه تفصیل می‌دهند و می‌فرمایند: «وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً». از منطقه‌ی وسوسه و نزغه ما را می‌برد به میدان عمل و باز نقش قرآن کریم را در مهندسی اعمال و رفتار ما کاملاً تشریح می‌کند. در اینجا سه جمله‌ قابل تأمل است: یکی راجع‌به قدم‌هاست، دیگری درباره زبان و سومی در مورد اعضا و جوارح. این منطقه، منطقه‌ی عمل است. جوارح عام است و از بین جوارح یکی قدم و دیگری زبان، تخصیص به ذکر پیدا کرده است. ایشان از قدم شروع می‌کنند و سراغ زبان می‌روند و تعمیم می‌دهند به همه‌ی جوارح. این منطقه، منطقه‌ی عمل است که تحت تأثیر منطقه‌ی قلب ما است. قلب ما نیز تحت تأثیر تدبیر و فکر ما است. فکر ما تحت تدبیر خرد ما است. به تعبیر حضرت علی (علیه السلام): «اَلْعُقُولُ أئِمَّةُ الأفْکارِ، وَ الاْفْکارُ أئِمَّةُ الْقُلُوبِ، وَ الْقُلُوبُ أئِمَّةُ الْحَواسِّ، وَ الْحَواسُّ أئِمَّةُ الاْعْضاءِ؛ عقل پیشواى فکر و اندیشه است، فکر پیشواى قلب و درون، قلب پیشواى حواس و حواس پیشواى تمامى اعضا است». بخشی که صحبت می‌شود، بخش منزل شخصیتی ما و نقش نازل است. جالب است بدانید در کتابی که آقای اسمیت نامی نوشته، حاصل جمع ادیان را آنجا خلاصه‌بندی کرده بود. کار باسلیقه و قشنگی بود. جالب است که ادیان الهی و توحیدی تمام طبقات شخصیت ما را مهندسی توحیدی می‌کنند (بادی مایند سول اسپریت) که اوجش می‌شود «روح». او مسیحیت و اسلام را مطالعه کرده و کتاب‌های آسمانی را خلاصه‌برداری و جمع‌بندی کرده و نسبت‌هایش را درآورده است. جوارح در این بیان عالی جوارح ذهن و حواس هستند. خیلی لطیف است که در اینجا مقام شرحش نیست. جوارح تحت مدیریت حواس هستند، حواس تحت مدیریت قلوب، قلوب تحت مدیریت افکار و افکار تحت مدیریت عقول. لذا هر وقت حال و حسی داشتید و از خدای متعال چیزی خواستید، عقل بخواهید. نگران نشوید، نمی‌خواهم بگویم ندارید. تکامل و رشد و شکوفایی‌اش را از حضرت حق تمنا کنید. اگر عقل بیاید، همه‌چیز می‌آید و چنانچه عقل نباشد، هیچ‌چیز نیست. چشم هم همین‌گونه است. گاهی انسان می‌بیند طرف به حسب ظاهر اهل علم و مطالعه و عبادت است، ولی خبری نیست. نگاه می‌کنی، می‌بینی اول ما خلق اشکال دارد؛ برای همین با این چیزها به جایی نمی‌رسد. البته این ظروف چون مرتبط هستند و دستشان در دست هم است، انسان از طریق تنظیم جوارح می‌تواند به مراتب بالاتر قدم بنهد؛ به شرطی که از روش علمی باشد. به قول خودمان از پایین به بالا باشد. روش درونی که از بالا به پایین است، خیلی مخاطره دارد. اجمالاً خاطرتان باشد این مناطق، مناطق شخصیت ما است. امام (علیه السلام) می‌خواهند به ما بگویند همه‌ی ابعاد شخصیت ما باید قرآنی باشد. این خصوصیت قرآن است که همه‌ی وجود ما را ذیل مهندسی توحیدی الهی سازمان‌دهی می‌کند و عقل، فکر، قلب، حواس و جوارح را در محیط نور خدا قرار می‌دهد. حالا این قسمت بخش نازل است. نزغات شیطان و خطرات وساوس مربوط به منطقه‌ی قبلی است که منطقه‌ی فکر و قلب است. اینجا مربوط به محیط اعمال و منطقه‌ی بدن است. حال حضرت می‌فرمایند: «وَ لِأَقْدامِنا عَنْ نَقْلِها اِلَى الْمَعاصى حابِساً»؛ خدایا پاهای ما را از رفتن به سوی گناه حبس کن. حبس در فارسی نگه داشتن است. حابس به معنای مانع است؛ یعنی نگه داشتن. خیلی مطلب جدی است. این پا به سوی جلسه‌ای می‌رود که در قلب و مرکز جهنم است. به سمتی می‌رود که تحت مدیریت شیطان است. اگر قرآنی نباشی و تحت تربیت قرآن نباشی، خودت با پای خودت وسط جهنم می‌روی. 👈 ادامه دارد ... 👤 استاد ◀️کانال انس با 🆔 @sahife2